
مجسمه ژان ژاک روسو در ژنو
متفکران و بزرگان قرن هجدهم فرانسه شاید در دورترین خوابهایشان هم نمیدیدن که سخن فیلسوف گوشهگیر سوئیسی که در فرانسه میزیست محقق شود، و کشور فرانسه در همان سالهایی که به نظر میرسید سلطنت خانواده بوربنها در اوج اقتدار و ثبات است با انقلاب بزرگی روبهرو شود.
روسو، این فیلسوف بزرگ قرن هجدهم پیش از آن در کتاب «امیل» خود نوشته بود: «ما به مرحله بحران وقوع انقلابها نزدیک میشویم.»
گرچه بسیاری از ادبا و نویسندگان فرانسوی چنین آرزویی را در سر میپروراندند اما نه کسی مانند روسو توانست آن را پیشبینی کند و نه کسی مثل رویوارل جرأت کرد بگوید که در نظام سلطنتی آن زمان هیچ کس در جایگاه خود ننشسته است و خواهان تجدید سازمان اجتماعی کامل شود.
اما انقلاب کبیر فرانسه رخ داد و با خود اصول اولیه آزادی فردی، آزادی بیان و آزادی عقیده را برای مردم این کشور به ارمغان آورد.
آزادی بیان هم به دنبال خود فرصتی برای مطبوعات و روزنامهها به وجود آورد تا مخالفان حکومت به راحتی به بیان عقاید خود در آن بپردازند. هرچند تصویب این قوانین تا اجرای کامل آن دهها سال طول کشید و در این میان روزنامهنگاران و اندیشمندان و نویسندگان بسیاری از سوی حکومتهای بعد از انقلاب دستگیر، زندانی یا تبعید شدند اما بنا به قوانین پس از انقلاب در حکومت جمهوری آزادی بیان از ارکان اولیه بود.
همین آزادی بیان و به دنبال آن رشد مطبوعات، سبب رشد تفکر در فرانسه شد. هرچند در گرماگرم انقلاب شاهکار ادبی به وجود نیامد، چون نویسندگان در حال تجربه انقلاب بودند و فرصت خلق آثار بزرگ را نداشتند. اما نمایشنامههای پر شور و حرارت یا ترانههایی که دهان به دهان نقل و از بر و خوانده میشد فرصت رشد یافت.
از جمله این اشعار میتوان به آثار فابر دگلانتین، و ترانه «باران میبارد، باران میبارد، ای چوپان» یا شعر مارسییز اثر روژه ولیل اشاره کرد:
«فرزندان میهن بپاخیزید،
روز شکوه و سرفرازی رسیده است.
ستم، چشم در چشم ما،
بیرق خونیناش را افراشته.
به آوایی که از دشتها میآید گوش سپار،
نعرهٔ این سربازان هراسآور را میشنوی؟
میآیند که به میان شما بتازند،
تا پسران، همسران و دوستانتان را از دم تیغ بگذرانند.»
این شعر، اثری حماسی شد که سربازان را به میدان میآورد و اساس ساخت سرود ملی فرانسه قرار گرفت.
در این دوران همچنین نوشتههای ژورنالیستی رونق بسیار یافتند و هرچند این آثار دوام نداشتند اما در آن دوران امکان توصیف کامل وقایع انقلاب و روزها و سالهای پس از آن را به وجود آورد.
همه این آثار، چه نمایشنامههای پرشور، چه ترانهها و گزارشها و مقالات روزنامهنگارانه یک ویژگی مشترک داشتند و آن فصاحت کلام بود، چرا که مخاطبشان توده بود و برای تهییج آن نیازمند زبانی گویا و قابل فهم بودند.
در این دوران نویسندگان فرصت و امکان تجربه سبکهای ادبی مختلف را نداشتند، اما خطیبان بزرگ چون دانتون، میرابو، روبسپیر و شاتوبریان با گفتار و نوشتار بلیغ خود توانستند توده را به حرکت وا دارند.
آنچنان که شاتوبریان درباره میرابو و قدرت تأثیر کلامش میگوید:
[blockquote] «مردی مسلح به زبان بزرگترین خطبای روم و دارای جاذبه مرد عیاشی نظیر دون ژوان، زیرکی یک وکیل هوشیار و شور سرکش یک انقلابی خشن.»[/blockquote]
همچنان که سن ژوست و روبسپیر نیز با واژههای مهیج خود توانستند جریان انقلابی را در قرن هجده و در سالهای پس از انقلاب حفظ کنند، چرا که این دو معتقد بودن انقلاب، تا تحقق کامل خوشبختی انسان، نباید از حرکت بازایستد.
درباره سن ژوست نیز گفتهاند که «کلمات او به سان تیغههای تبر بودند.»
اما اندکی که گذشت، مردم از این شعارهای انقلابی دلزده شدند؛ هم آنها و هم نویسندگان به ادبیات جدی روی آوردند.
در این دوران جامعه فرانسه هرچه بیشتر از فلسفه فاصله میگرفت، بیشتر به سمت ادبیات گرایش پیدا میکرد. آنهم ادبیات از نوع احساساتگرایانه آن.
رمان «شیطان اسیر عشق» نوشته گازوت از جمله نمونههای این آثار است که در ان زمان خوانندگان بسیار یافت.
رهایی از خردگرایی سختگیرانه دوران قبل از انقلاب، قلم را به دست نویسندگان دیگری داد که در میان آنها نوابغ ادبی قرن هجدهم را نیز میتوان یافت.
از سویی انقلاب فرانسه سبب گسستن پیوندهای ادبیات با گذشته شده بود؛ با بسته شدن سالن و محافل ادبی، عبور از ادبیات کلاسیک و افزایش غیر قابل تصور خوانندگان آثار ادبی.
همین موضوع سبب آزادی اهالی ادب از بند نظارت سختگیرانه خواص بود و این باعث پرورش ذوق و طبع آنها شد؛ آنچنان که در آن دوران، شعر فرانسه نیز پا به دوران تازهای نهاد و ادبیات گسترههای وسیعتری را تجربه کرد.
از سویی انقلاب فرانسه سبب انتقال قدرت از اشراف به بورژواها شده بود و این بورژواها و خرده بورژواهای با سواد نیاز به خوراک فکری داشتند.
این سبب رونق ادبیات شد، چرا که دیگر لازم نبود نویسندگان بر اساس ذوق خواص بنویسند؛ بلکه میتوانستند به میل خود سخن بگویند، فکر کنند و به دنبال آن چیزی بروند که طبع و قریحهشان میطلبد.