کاری که علی دهباشی در عرصه فرهنگ و ادبیات و هنر ایران به تنهایی انجام میدهد، چندین نهاد و مؤسسه از پس آن بر نمیآیند، یا میلی بدان ندارند.
انتشار مداوم مجله، از کلک تا بخارا، برگزاری پیدرپی بزرگداشت اهل فرهنگ و تدوین و انتشار دهها یادنامه و جشننامه، آن هم به صورت همزمان، فقط از پس کسی چون دهباشی برمیآید.
همچنین در زمانهای که غبار غربت بر صورت بزرگان اهل فرهنگ، آن هم در وطنشان نشسته، این علی دهباشی است که در هنگام ضرورت، به امور بسیاری از آنها رسیدگی میکند.
خودش گفته با علاقه وارد این کار شده، اما استواری در این راه دشوار، و به قول شهرام زارع، یکی از نویسندگان بخارا، این «نظم آهنین»، نمیتواند محصول علاقه صرف باشد، بلکه شیفتگی و شیدایی به فرهنگ است که علیرغم تمامی مشکلات نشر و محدودیتهای موجود در ایران کنونی، او را ثابتقدم نگاه داشته است.
هر شماره از بخارا، دائرهالمعارف مختصری است از فرهنگ ایران، همراه با عکسهایی که هرگز ندیدهای یا حتی اسمهایی که نشنیدهای.
در عصری که هیچ انجمنی در پی وصل ادبای ایران نیست، بخارا و دیگر فعالیتهای سردبیرش، همه را، از بزرگ تا کوچک، به هم پیوند میدهد.
آن چه رمز موفقیت اوست، اعتماد و اعتباری است که طی دههها فعالیت فرهنگی نزد اهل فرهنگ ایران ساخته؛ دهباشی به امینِ بزرگان و پیشکسوتان تبدیل شده و دستگیر تازهکاران.
وقتی شمارهای از بخارا را ورق میزنی، هر کجای دنیا که باشی، به ناگاه خود را روی خاک ایران و میان گلشن هنر و ادب آن مییابی.
شماره تازه بخارا نیز همینطور است؛ به غیر از مطالب متنوعی که در شماره ۹۳ بخارا با عکس منوچهر ستوده بر روی جلد و بخش ویژهای درباره او به مناسبت صدمین سالگیاش منتشر شده، برای من که این سالها را در پاریس میگذرانم، یک مطلب ویژه هم دارد: «پاریس، شهر جهانی» نوشته داریوش شایگان.
این مطلب شایگان در ادامه هزاران نوشته و کتابی است که نویسندگان و شاعران و روشنفکران جهان طی قرون متمادی درباره پاریس نوشته یا سرودهاند؛ از زولا و بودلر گرفته تا والتر بنیامین و ارنست همینگوی.
شایگان در جایی از مقالهاش مینویسد: “پاریس در قالب الگوی تجدد، آغازگر تمامی دیوانگیهای عصر جدید است.”
در آینده، درباره شمارههای تازه “بخارا” بیشتر خواهم نوشت.