بدون تردید عملیاتی که دیروز در شهر اهواز، مرکز استان خوزستان (عربستان) انجام گرفت، و در طی آن رژه نظامی نیروهای مسلح در آنچه هفته «دفاع مقدس» می نامند مورد در هم شکست، روابط تیره رژیم آخوندی با عرب های منطقه را وارد مرحله جدیدی خواهد کرد.
البته ابتدا از نظر انسانی بایسته است بر ارواح همه بی گناهانی درود فرستاد که در این عملیات جان باختند، و در واقع یکسری افراد بیگناه در این عملیات جان باختند و گزارش ها حاکی از این مساله است.
اما این اقرار به هیچ عنوان نباید افعال رژیم آخوندی را نادیده بگیرد که باعث انبوه بی ثباتی در منطقه شده و می شود. نحوه تعاملی که این رژیم با اقلیات داخل ایران، و در منطقه و به طور ویژه در خصوصِ روابط با کشورهای عربی- از خلیج تا کناره های دریای مدیترانه تا باب المندب- در پیش گرفته است برای استمرار این بی ثباتی تلاش ویرانگری می کند. همچنین نمی توان از اقدامات این رژیم در آینده نزدیک نگران نبود رژیمی که خود را «مقدس» می داند که از هر گونه عیب و گناه مبراست؛ به ویژه اگر به کارنامه آن از سال ۱۳۵۷ تا هم اکنون بنگریم، کارنامه سیاهی که برای همه جهان معروف است.
در واقع فرهنگ سیاسی حکومت گری این نظام بر اساس سه مبنای بنیادین قرار گرفته است، که هیچ امکان تجدید نظری درباره آنها وجود ندارد، در نتیجه هر گونه توقعی درباره امکان «تغییر در نحوه رفتار رژیم» ساده لوحانه است، زیرا این نظام اساسا هیچ گونه گناه و اشتباهی را در سیاست های خود نمی پذیرد.
مبنای نخست، همان «مشروعیت دینی» است که بر اساس نظام «ولایت فقیه» قرار دارد. در این نوع مشروعیت رژیم حاکم داعیه دار حق شناخت حق از باطل است، و از این رو در یک چنین طرز تلقی هر گونه سخن از دموکراسی و مردم سالاری و همزیستی مسالمت آمیز محلی از اعراب ندارد. «دروغ پردازیهای» احترام به دمکراسی و تلاش برای مردم سالاری و سیاست پلورالیستی و احترام به حقوق انسان صرفا «صادر کردن» مفاهیم پوشالی است که بی محتواست، و تاریخ ترویج آنها به سالیانی اندک پیش باز می گردد. اما متاسفانه علی رغم تازگی این تبلیغات بی محتوا برخی از کشورها، این نیرنگ را باور کرده اند مانند رئیس سابق ایالات متحده بارک اوباما.
مبنای دوم، که با مبنای نخست تداخل دارد، حاکی از دادن یک صبغه نژادی آریایی به تشیع است؛ مذهبی که در اصل صرفا ابراز محبتی بود به اهل بیت پیامبر که اشراف قریش و مردمانی عرب بوده اند. این مصادره به مطلوبِ مذهب تشیع یک سبقه انتقامی به خود گرفته که از حیث تاریخی نه تنها در برابر بنی امیه، به عنوان مثال، بلکه در برابر کل قوم عرب و دین اسلام که دین آنهاست کینه ورزی می گیرد. طنز آنکه این کینه ورزی نژادی به نام دین اسلامی فربه شده است. با توجه به این مساله و پافشاری این رژیم برای از سرگیری کینه ورزی هایی که چهارده قرن عقبه دارند، به نظر می آید هر گونه امکان تفاهم یا گفتگو محال باشد و هر گونه قابلیت تحقق یک آینده روشن با همزیستی مسالمت آمیز قابل تحقق نباشد.
اما بنیاد سوم، عبارت از «دولت پلیسی- نظامی» است. بدون تردید «سپاه پاسداران» ایران در رژیم آخوندی، یک قوه حاکمیتی بزرگ است که با توجه به دستگاه های امنیتی و توان نظامی سرکوبگر آن- در داخل و خارج از ایران- در کنار شبکه مالی و موسسات بانکی و سرمایه گذاری های کلان عبارت از یک «دولت سایه» گشته که توانایی عمل بالایی به موازات دولت دارد. شاید گزاف نباشد که قسمتی از «مشروعیت» سپاه پاسداران را از درگیرهای خارجی آن دانست؛ درگیرهایی که با ساختن موهاماتی درباره پیروز های به دست آمده، نخست صدای معترضان داخلی را می کوبد و اعتراضات شهروندِ واقع در زیر خط فقر را از بین می برد، تا بجای آنها انبوهی از رفتارهای نژادپرستانه و تعصب آمیز و دشمنی شوینیستی را جایگزین کند.
در واقع پس از عملیات نظامی دیروز شهر اهواز، که اکثریت عربی مطلقی در آن ساکن هستند، رژیم آخوندی بی محابا عده ای از « ایادی خارجی» دشمن را به انجام آن متهم کرد، بلکه این ادعا را کرد که دو دولت خلیجی در انجام این کار دخیل بوده اند، که برای آنان پشتیبانی لوجستیک فراهم می کردند. البته این سراسیمگی اتهام زنی به خارج توسط این رژیم دنبال اهداف سه گانه ای بود: «جلوگیری از خودآگاهی ناسیونالیستی» اقوام ایرانی و تلاش برای نگاه بانی از تایید آنان از نظام و تایید آن. و رد هر گونه وجود ظلم و ترس و لرز و سرکوب اقلیات های غیر ایرانی موجود داخل ایران. و توجیه هر گونه اقدام منطقه ای در آینده با این ادعا که ایران خود قربانی تروریسم است و با آن در حال مبارزه.
در واقع باید دانست که عرب اهواز تنها قربانیان سرکوب رژیم آخوندی نیستند، بلکه اکراد و ظلم فراوانی که بر آنها اعمال می شود داستان درازی دارد، و تبعیضی که علیه بلوچ ها و ترکمن ها و دیگر اقلیت های دینی که اعمال می شود وجه دیگر این ماجراست. البته از آنجایی که اعمال دیروز در ارتباط با یک اقلیت عربی در ایران است بد نیست بیانات مقام های ایرانی در خصوص ارتباط آنان با عرب های منطقه را مروری کنیم.
شاید از جمله بیاناتی که بسیار در خاطره می ماند گفته های جانشین فرمانده کل سپاه، سرلشکر حسین سلامی، باشد که -به نقل از مهر نیوز- گفته بود:« مسولین ایرانی هیچ گاه فکر نمی کردند که انقلاب اسلامی تا این میزان بتواند صادر شود، و تمام مرزهای عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و بحرین و یمن و افغانستان را درنوردد». و همچنین گفته های سردار اسماعیل قانانی جانشین «سپاه قدس» که گفته بود: « ایران به فتح کشورهای منطقه (خاورمیانه) ادامه می دهد… و تا کنون بر افغانستان و عراق و سوریه و فلسطین سیطره یافته و در سایر کشورهای منطقه در حال پیش روی است». اما در این بین بیانات حیدر مصلحی وزیر اطلاعات دروه احمدی نژاد بسیار معروف است که « ایران بر چهار پایتخت عربی سیطره دارد، همانگونه که بنیامین نتنیاهو نیز به این مساله اقرار کرده است…اقرار کردنی که عظمت ایران در منطقه را نشان می دهد». او در اشاره به حوثی ها گفته: « انقلاب اسلامی در برابر هیچ مرزی نمی ایستد و برای تمامی شیعیان است… گروه الحوثی بخشی از نتایج انقلاب اسلامی است». علی یونسی نیز که مشاوره ریاست جمهوری ایرن درباره مسایل اقلیت ها است بیان صریح تری داده « و عراق را پایتخت امپراتوری ایران قلمداد کرده است».
این اصرار ایران به «کشور گشایی» را تهران در تمام منطقه پیش برده و در قالب برهم زدن حاکمیت ملی کشورها و دست نشاندن کردن حکومت های این کشورها تجلی داده است، و در هریک از سوریه و لبنان و الیمن به قیمت جاری کردن جویبار های خون متحقق کرده است، سیاستی که در فلسطین در قالب برهم زدن وحدت فلسطینی ظهور نموده است.
این شیوه حکمرانی اما در داخل ایران در قالب محرومیت و سرکوب و نابودی هویت قومی تجلی یافته و منجر به ظهور جنبش های سیاسی متعددی شده که قدمت چند دهه دارند. بارزترین این جنبش ها «جنبش النضال براى آزادى الاحواز» و «جبهه عربی براى آزادى الاحواز» به شمار می روند. راس پیکان مقاومت این جنبش ها ایستادگی در برابر سیاست های برهم زدن ترکیب دموگرافی منطقه بر ضد عرب، و کم رنگ کردن هویت عربی، و سیاست روشمند عدم دخالت دادن عرب در امور سیاسی و فرهنگی و سلب ثروت های منطقه از هر گونه انتفاع عر ب اهواز بوده است.
به راستی که این نظام، نظامی است که هرگز به گناهان خود اعتراف نمی کند.