در مطبوعات مصر، خیلی سال پیش برای اولین بار از گربههای چاق شنیدیم. منظور از این نامگذاری مردان سرمایهای بودند که سوار برموج گشایش شدند و با هر کالایی تجارت کردند تا برای خودشان ثروتی نجومی گردآوردند.
چاق شدند و پیه هم آوردند و کاریکاتوریستها در صفحات «روز یوسف» برای کشیدنشان سنگ تمام گذاشتند. مردانی با شکمهای برآمده و عینکهای دودی. سیگار میکشند و دودش را توی چشم مردم فوت میکنند. برخی میگویند ما اصطلاح «گربههای چاق» را با خیلی چیزهای دیگر که وارد میکنیم، از یوگسلاوی وارد کردیم.
در مقالهای که در صندوق «گوگل» نگهداری میشود، میفهمیم دکتر رفعت محجوب، رئیس مجلس مردم در دهه هشتاد اولین کسی بود که این اصطلاح را به کار برد. میخواست به طبقه طفیلی نوظهور اشاره کند که در دوره سادات ظهور کرد و تا همین دوران ادامه حیات داد. آیا میتوان مانع پیشرویاش شد؟
گربهها مصری بودند. بعد مشابهشان برنقشه وطن بزرگ ظهور کردند. میو نمیکنند بلکه نعره میزنند و همچون مار فشفش میکنند. در این یا آن کشور عربی اسمهای جدیدی به خود میگیرند: دایناسورها و مارهای مال و سرمایه و اهالی «بیزنس». گربههای قدیمی صفاتشان را برای بچههایشان به ارث گذاشتند. دایره بهرهبرداران بزرگتر شد و گربههای جدیدی چاق شدند. معمولاً از حساب اموال عمومی و منافع مردم. یوسف حسن، هنرمند و مبلغ دینی فیلمی با شمس البارودی ساخت به نام «گربههای چاق».
مریم فخرالدین در آن فیلم با آنها همکاری کرد. آن روزگاری بود و این روزگاری دگر است. هر دوره گربههای خودش را دارد.
آز جوان شد، بزرگ شد، پا به سن گذاشت اما پیر نشد. عمرش حالا به پنجاه سال میرسد. فقط کشورهای ثروتمند را به عنوان میدان خود انتخاب نمیکند، بلکه حتی در کشورهای فقیر تاخت و تاز میکند.
مدتی پیش رئیسجمهوری سودان اعلام کرد، عزم «زدن گربههای چاقی را دارد که خون مردم را میمکند» را دارد. وعده داد آنها را به لانههایشان برمیگرداند. بانویی استاد و عضو در همایش ملی هیجان زده شد و سخن از ماجراهای فساد میلیارد جنیهی گفت. او اعلام کرد: «سیل به اوج رسید، سرگربه چاق را بزن تا راحت بشوی».
سیل در عراق ما از حد گذشت. دیگر کسی احساس شرم نمیکند از اینکه نام وطن در صدر فهرست کشورهای فاسد درجهان مینشیند. هوا و گوشت و تخم مرغ و آدمی را فاسد میکند. قانون طبیعت مجرای خودش را میرود بی هیچ حساب و کتابی.
چند روز پیش هفت میلیارد دینار که در بانک مرکزی نگهداری میشد، طعمه آب باران شد. پوسید و پلاسید و از بین رفت و مسئولان اعلام کردند، هرچه از بین رفت را چرخ کردند. در مقابل هر اسکناس چرخ شده، طنز تمیزی متولد شد با سر و دو چشم و دست و پا. به بلایا و مصیبها میخندیم و دزدان در کجرویشان چشم بسته میروند.
شاعران سرودههای هجایی میگویند به زبان فصیح و لهجه محلی؛ و مردمان ساده لوحی را میبینیم که تقلا میکنند نشان دهند کاغذ اسکناسهای دینار به این سادگیها تلف نمیشوند. آنها را آتش میزنند، به لجن و گل میمالند، با ماده شوینده میشویند اما تکان نمیخورند.
مطبوعات و شبکههای اجتماعی پر میشود از توئیتهای طنز و مقالات سراسر خشم. کدام پیمانکار سقف بانک مرکزی را چنین سست ساخته؟ خورشید پس از باران تابیدن گرفت و همه چیز خوابید. فقط اعصاب شهروندان تلف شد؛ مردمی که چشم به راه تکمیل کادر وزارتاند بدون مارها و گربهها و جوندگان و جوجه تیغیها. کسی منتظر وزیر مناسب در جای مناسب نیست، فقط میخواهند وزیری بیاید که مدارکش تقلبی نباشند و جیبهایش گلو گشاد.