
مجلس ایران – عکس از ایسنا
ایران از اولین کشورهای غیر غربی بود که با مفاهیم مدرنیته آشنا شد؛ مفاهیمی چون مشروطیت، دموکراسی و حزب. سابقه شکل گیری اولین احزاب در ایران به یک قرن قبل بازمیگردد. از احزاب وابسته به دولت گرفته تا احزاب کمونیستی، ملی گرا و مذهبی. اما پس از گذشت این همه مدت از سابقه حزب ورزی در ایران، هنوز این پدیده به معنای واقعی شکل نگرفته به طوری که می توان گفت تجربه حزب ورزی در ایران تجربه ای شکست خورده بوده است.
احزابی قوی با ساختاری منسجم در مقاطعی از تاریخ شکل گرفته اند، اما هیچکدام نتوانستند در بلند مدت موفق باشند و ادامه دهند. این روزها بدلیل قانون جدید احزاب که حرف و حدیث حول آن زیاد است و در کش و قوس فراوان بین موافقان و مخالفان می باشد بحث احزاب دوباره داغ شده است.
این امر بهانه ای شد تا درباره موانع تحزب در ایران با دکتر غلامعباس توسلی گفت و گویی داشته باشیم. دکتر توسلی استاد بازنشسته جامعه شناسی دانشگاه تهران و دانش آموخته سوربون فرانسه است و درجه استاد تمامی خود را در سال ۱۳۵۶ گرفته است. وی علاوه بر شخصیت دانشگاهی دارای سابقه طولانی در فعالیت سیاسی و عضویت در نهضت آزادی است.
شرق پارسی: در ابتدا بفرمایید تعریف حزب چیست؟ بطور دقیق چه وجه ممیزی حزب دارد که آن را از دیگر تشکل ها و اجتماعات جدا میکند؟
غلامعباس توسلی: حزب تعریف مشخصی دارد. یعنی تعدادی از افراد که به طرز فکری عقیده دارند و در ارتباط با دولت هستند. برای اینکه از یک طرف دولت برنامهها و سیاستهای خود را به جامعه بسط داده و از طرفی دیگر هم جامعه به تنهایی و بدون واسطه نمیتواند با دولت مشارکت داشته و همراهی کند.
فرض کنید که هرمی وجود دارد که قاعده آن مردم هستند. در رأس آن هم دولت وجود دارد. حد واسط رأس و قاعده نیازمند واسطههایی است که بین مردم و دولت ارتباط سیاسی برقرار کند، بر دولت نظارت کند، انتقادات خود نسبت به عملکرد دولت را مطرح کند و اعتراض کند. این هرم نیازمند اپوزیسیونی است که در جامعه و رسانهها و روزنامهها این فعالیتها را انجام دهد.
مثلا میگفتند که در ایران ۴۰۰ حزب مختلف داریم. در حالی که اگر دقت کنیم میبینیم که از این تعداد چیزی در حدود ۳۹۰ عدد از آن تشکلها غیر دولتی (NGO)، اتحادیه صنفی، اتحادیه دانشجویی و … است. هیچکدام از اینها جای حزب را نمیگیرد. البته ممکن است بسیاری از اینها در هم ادغام شوند و حزبی را به وجود آورند.
آیا وجود جامعه مدنی بدون احزاب قابل تصور است؟
در حقیقت سیستم جمهوریت و احزاب لازم و ملزوم یکدیگرند و امروز کمتر جامعهای را میتوان نام برد که هر چند به طور صوری حزب نداشته باشد. جامعه مدنی در حقیقت به عصر تجدد یا مدرنیته بستگی دارد. و این عصر در تمام ارکان خودش تجدیدنظر کرده است.
یکی از این موارد رکن حکومت و شهروندی و از این قبیل مسائل است. در اینجا هم سیستمی وجود دارد. سیستم جمهوریت سیستمی است که در آن آزادی، قانون اساسی و آزادی احزاب وجود دارد. این احزاب نقش بسیار مهمی را ایفا میکنند و هیچ چیز هم جای احزاب را نمیتواند بگیرد. تا الان هم کسی نگفته است به جای حزب، NGO مثل آن چیزی که در ایران رایج است، تشکیل دهیم.
آقای دکتر در این بیش از یکصد سالی که مؤلفههای دموکراسی و احزاب وارد ایران شده است، شاهد هستیم که به جز در چندین مقطع کوتاه، فعالیت حزبی در ایران موفق نبوده است. شما دلیل را چه میدانید؟ بیشتر حکومت ها مقصر بودند یا اینکه جامعه ما هنوز سنتی است و مفاهیم جدید را نمیپذیرد؟ نقش کدام یک پر رنگ تر است؟
به نظر من هر دو مؤثر هستند. ولی دو جور تاثیر دارد. یکی اینکه مردم واقعا نمیفهمند، بیسواندند. در دوره رضاشاه میشد چنین حرفی را با قطعیت گفت، چون اکثر مردم بیسواد بودند. اما برای جامعهای که نزدیک به چهار میلیون دانشجو و سالانه نیم میلیون نفر فارغالتحصیل و تعداد زیادی روشنفکر دارد، نباید با اوایل دوره مشروطیت یا قبل از آن مقایسه شود. ساختار جامعه ما تغییر کرده است. ساختار ده و شهر در سی یا چهل سال پیش بدینگونه بود که سی درصد مردم در شهرها بودند و هفتاد درصد مردم در روستاها. ولی الان دقیقا برعکس شده است. ما الان نزدیک به ۱۷۰۰-۱۸۰۰ شهر داریم.
مردم دیگر نمیتوانند بیعلاقه بوده و مشارکت و ارتباط سیاسی باشند. این ساختار جدید مستلزم این است که رابطه معقولی بین افراد جامعه و قدرت سیاسی دولت برقرار باشد. . با قطعیت نمیتوان گناه را گردن استبداد یا مردم انداخت. این فرهنگ سیاسی سطح بالا باید همراه با حسن نیت دولت باشد که احزاب را به زور منحل نکند و از روی اصول و قانون با آنها برخورد کند.
شایسته نیست که در قبال یک خطای هر چند کوچک و ناچیز، حزب تعطیل شده و یا روزنامهای را پلمپ کند. باید اخطار داده شود. مراحل اولیه باید طی شود و تاره بعد از این مراحل است که باید محاکمه صورت گرفته و اگر محکوم شد نباید کل حزب را از فعالیت محروم کرد. حزب قابل انحلال نیست مگر اینکه قوه قضائیه ثابت کند که خیانت کرده است. حتی در بعضی کشورها همان خیانت هم موجب انحلال و تعطیلی حزب نمیشود. مثلا در فرانسه در جریان جنگ جهانی دوم، با اینکه مردم هم میدانستند حزب سوسیالیست خیانت کرده و جامعه را به سمت کمونیسم و شوروی میبرد، هیچکس حتی به این حزب کوچکترین توهینی نکرد و را منحل نکردند.
فقدان کار حزبی چه تبعاتی دارد؟
جای افراد آموزش دیده حزبی را دوستان میگیرند. دوستی ها کفایت نمیکند. دوستیهایی که در مواقع لزوم پاسخگونیستند و کسی را هم برای کاری پرورش نمیدهند. هر کسی میتواند برود و وزیر شود. ولی در کجا آموزش سیاسی میبیند؟ مانند افراد غیر متخصصی که به مجلس راه پیدا میکنند ولی هیچ کدام آموزش سیاسی ندیدهاند و روال و شگرد روابط بینالملل را متوجه نمیشوند.
فارغ از اینکه حزب توده چه مرام و مسلکی داشته و اینکه به شوروی سابق وابسته بودهاند، اکثر جامعهشناسان سیاسی اعتقاد دارند که به لحاظ ساختاری تنها حزبی بوده که واقعی بوده و به معنای واقعی حزب بوده است. نظر شما چیست؟
حزب توده تنها حزبی بوده که ایدئولوژی داشته و در آن دوره خاص یعنی شهریور سال بیست و حمله متفقین و دوران دکتر مصدق، وابستگیشان به شوروی محرز بود و در حقیقت پشتوانه بینالمللی داشتند. آنها سیستماتیک کار میکردند اما به راه کج و نادرست رفتند، به مملکت ضرر زدند و مردم هم اصلا راضی نبودند. از لحاظ ساختاری خیلی خوب عمل کرده بودند اما در محتوا و مرام و مسلک دچار ضعف و اشتباه محاسباتی بودند.
یکی از دلایل این قدرت و تشکیلات منظم این است که در مقابل خود هیچ حزب و گروه قدر و به معنایی قوی نمیدیدند. همانطور که وقتی که دکتر مصدق جبهه ملی را تشکیل داد، اینها ترسیده بودند. شخصیت کاریزماتیک دکتر مصدق و شعارهایی که برای ملی کردن نفت در سراسر ایران سر میداد و همچنین گستردگی جبهه ملی، تاثیر فراوانی بر عملکرد و برنامههای حزب توده گذاشت به طوری که اینها فقط خواستار ملی شدن نفت در جنوب ایران بودند و تمایل داشتند نفت قسمت شمال را به شوروی بدهند. اما مصدق میخواست نفت را در سراسر ایران ملی کند.
به همین خاطر هم شوروی اعلام کرد تا زمانی که قرارداد نفتی با ایران امضا نکند، خاک این کشور را ترک نخواهد گفت که بعدا با تلاش و مهارت قوامالسلطنه قراردادی نفتی با ایران امضا کردند و بدینترتیب خاک ایران را ترک کردند. البته این قرارداد بعدا در مجلس مورد تصویب قرار نگرفت. بنابراین از هر لحاظ که نگاه کنیم حزب توده سازمان داشت. البته سازمانی که از بالا اداره میشد و دموکراتیک نبود و فقط به مزاج کشورهای غیردموکراتیک خوش میآمد که در آن مردم را میترسانیدند و به خوبی کنترل میکردند.
در دولت آقای خاتمی شاهد این هستیم که احزاب و کار حزبی در ایران رشد پیدا میکنند اما این روند ادامه پیدا نکرد. به نظر شما علتش چیست؟
در یکی از مقالاتی که داشتم تاکید کردم که دولتمردان کمک کنند که احزاب و نظام حزبی شکل بگیرد. به دموکراسی باید کمک کرد. باید وسعت نظر داشت. مملکت ما در دورهای بر اساس مفهوم خودی و غیرخودی چرخیده است. این کار درستی نیست. دولتمردان باید خوب بیندیشند که نمیتوان کشور را بر اساس خودی و غیرخودی اداره کرد. باید ملاکهای دیگری وجود داشته باشد. شکلگیری احزاب یکی از این ملاکها است. احزاب هم باید برنامه داشته باشند. برنامه خودشان را هم اعلام کنند و شفافیت در برنامههایشان باشد. جز این راه دیگری برای اداره مملکت وجود ندارد.
فعالین حزبی در ایران چقدر با کار حزبی آشنایی دارند؟ مثلا در همان دوران شکوفایی بودند کسانی که در شورای مرکزی دو حزب هم زمان حضور داشتند. این موضوع با توجه به ساختار حزبی ادراک شده در مباحث جامعهشناسی سیاسی قابل پذیرش نیست. چون این دو حزب اگر هدف مشترکی داشتند که نیازی نبود دو شاخه شوند. کسی هم که پایبند به یک حزب است، چگونه میتواند مرامنامه حزب دیگری را قبول کند. ارزیابی شما چیست؟
البته اگر حزب اساسنامه و مرامنامه داشته باشد، همه این موارد در آن اساسنامه پیشبینی میشود. بعضی احزاب هستند که انحصاری کار میکنند. بعضی دیگر اما محدودهای را معین میکنند. این بستگی به سیستم حزبی و قانون آن حزب دارد. این موضوع قابل حل شدن است. مگر اینکه کسی بخواهد تقلب کند که آن هم راهکار متفاوتی دارد و در نهایت او را اخراج میکنند.
به نظر میرسد قانون اساسی ما ظرفیتهای خوبی برای فعالیتهای حزبی داشته باشد.
کاملا درست است. علیالاصول احزاب آزادند. حتی در قانون احزاب که ۱۰ سال بعد از انقلاب نوشته شد، کسی حق نداشت احزابی که فعالیت دارد را منحل کند و یا مجوز میدادند که کمکی کرده باشند. اما به خوبی از این ظرفیتها استفاده نمیشود.
در قانون جدید احزاب، یکی از مواردی که بحثهای زیادی هم بر سر آن وجود دارد، این است که کسانی که قبلا عضو مؤثر حزبی بودند و حزبشان منحل شده است، دیگر اجازه تشکیل حزب را ندارند. این موضوع بخشی از کنشگران سیاسی کشور را که تا به حال نقش های پررنگی از بدو انقلاب داشته اند به حاشیه نمیبرد؟
اتفاقا باید از این افراد استفاده کنند. چون تجربه دارند. تجربه حزبی مسأله مهمی است. این صدمهای سیاسی است که جامعه دچار آن میشود. افرادی که تجربه، شناخت و مهارت دارند به کناری زده میشوند و افراد کمتجربه و ناشی که هیچگونه آگاهی هم ندارند اداره ملکت را به دست میگیرند. طبیعی است که کشور به مشکل برمیخورد..
به نظر شما بعد از انقلاب کدامیک از احزاب ما واقعا دارای ساختار حزبی بودهاند و به مثابه یک حزب به معنای مدرن آن عمل میکردهاند؟
در حقیقت می توان به چند حزب اشاره کرد. یکی حزب جمهوری اسلامی با خاستگاه روحانیت. حزب مشارکت با خاستگاه روشنفکران و همچنین حزب موتلفه با خاستگاه بازاریان، هیئت های مذهبی و همچنین عموم مردم.
آقای دکتر؛ انگیزهای میبینید که در آن آینده حزبگرایی در ایران به ثمر بنشیند؟ آیا جامعه مدنی بر فعالیت جدی و مستمر اصراری دارند؟ ارزیابی شما چیست؟
دقت بفرمائید که در اکثر کشورهای دموکراتیک و صنعتی، پایه شکلگیری احزاب در قرن نوزدهم است. از همان دوره مارکس و بعد از آن، احزاب و سندیکاها شکل گرفته، قانونمند و اصولی شدند. و بر همین اساس کسی نمیتواند آنها را منحل کند. اما در ایران احزاب کوتاه مدت هستند. همین نهضت جبهه ملی را نگاه کنید که در حدود ۵۰ سال سابقه دارد اما آن را محدود کردند. همه میدانستند که نهضت سالم است و حتی در اوایل انقلاب هم دولت موقت را توسط مرحوم بازرگان تشکیل داده بود.
اگر اینگونه ادامه دهیم هرگز احزاب ریشهدار نمیشوند و خیلی سریع هم سرمایه اجتماعی خود را از دست میدهند. هنوز یک عده نمیخواهند بپذیرند که جامعه نیاز به این نوع تشکیلات دارد. بهرحال انگیزه به وجود میآید. باید تلاش کرد و همه راهها را امتحان کرد. جمهوریت در کنار احزاب است که معنی واقعی خود را به دست میآوردد. اگر همینطور با احزاب برخورد کرده و میدان را خالی کنیم در این صورت جنگ و جدال تمام میشود چون در واقع دیگر جنگندهای باقی نمیماند.