فقط چند روز تا سفر باراک اوباما، رئیس جمهور ایالات متحده به خاورمیانه باقی مانده است. سفرهای خارجی اوباما همیشه رویدادهای استثنایی و مهم را رقم میزند. حتی اگر آقای رئیس جمهور ناشیانه عمل کند، این تقدیر ایالات متحده است که به عنوان ابرقدرت جهانی مثل یک ابرقدرت جهانی واقعی رفتار کند؛ چه رفتار آقای رئیس جمهور را دوست داشته چه نداشته باشد.
این تقدیر ایالات متحده است که جورش را بکشد. ایالات متحده نمیتواند وحشتزده شود و آنچه را که همیشه «حوزه نفوذ» خود نامیده، رها کند؛ به ویژه در وضعیت فعلی که به منظور حفاظت از منافع خودش در کشوری دیگر به جنگ رفته است.
البته ناگفته نماند که این دیدگاه ایالات متحده است نه دیدگاه شخصی من. پیش از این در مصاحبهای با جفری گلدبرگ در ماه جاری، باراک اوباما برخی از جوانب سیاستهای خودش در قبال خاورمیانه را فاش کرد؛ سیاستهایی که بر اساس چند فرضیه پایهگذاری شده است.
اولین فرضیه این است که «ایران امروز ضعیفتر ایران یک سال پیش، دو سال پیش و سه سال پیش است.» اوباما در این مصاحبه درباره دومین فرضیهاش به گلدبرگ گفت که «ایران کشوری بزرگ و قدرتمند است که خودش را در عرصه جهانی یکی از مهرههای مهم میداند و به نظر من آرزوی خودکشی ندارد و میتواند به محرکهها پاسخ دهد.» اوباما درباره سومین فرضیهاش گفت:« شرکای ایالات متحده در منطقه باید به تغییر واکنش نشان دهند و خودش را با آن تطبیق دهند.»
اوباما در پاسخ به این پرسش که چرا سنیها نسبت به او حساسیت دارند، گفت:« فکر میکنم تغییر و تحولاتی در منطقه در حال رخ دادن است که آنها برایش آماده نبودند. به نظر من تغییر همیشه ترسناک است. فکر میکنم همه با این که ایالات متحده با وضعیت موجود و متحدانش راحت بود و دشمن بلامنازع ایران هم بود- حتی اگر بخش اعظمی از آن دشمنی در حد کلام بود و هیچ ربطی به جلوگیری از برنامههای هستهای ایران نداشت- راحتتر بودند.»
اوباما در پاسخ به اینکه به نظرش افراطگرایی سنیها خطرناکتر است یا شیعیان، گفت:« من به طور کلی زیاد از افراطگرایی خوشم نمیآید…حرف من این است که اگر به رفتار ایرانیها نگاه کنید، میبینید که استراتژیک رفتار میکنند و بدون فکر و برنامه هم دست به کاری نمیزنند. یک جهانبینی دارند و منافع خودشان را در نظر میگیرند و بر اساس آن عمل میکنند؛ ایران کره شمالی نیست.»
در این مصاحبه گلدبرگ با اوباما دو کلیدواژه وجود دارد، یکی«تغییر» و دیگری «شرکا». البته منظور او از «تغییر» کاملا مشخص است اما واژه «شرکا» نیاز به توضیح بیشتر دارد. به غیر از اسرائیل که شریک ایالات متحده در منطقه محسوب میشود، منظور اوباما دقیقا از «شرکا» چیست؟
اگر تنها مشکلی که با ایران دارد، مسئله سلاحهای هستهایاش باشد، پس پاسخ به پرسش درباره هویت «شرکای» ایالات متحده بسیار کوتاه خواهد بود و بسیاری از مشکلات دیگری که باعث نگرانی سنیها در خیابانهای کشورهایی -که احتمالا «شرکای» ایالات متحده هستند- شده، در بر نخواهد گرفت. دلیلش این است که ایران در حال حاضر در حال اجرای پروژه خمینی است؛ پروژهای که بر پایه صادر کردن انقلاب از طریق جنگ با دشمنان واقعی با سلاح سنتی و نه صرفا سلاح هستهای. تا کنون، تهران ۴ کشور عربی- عراق، سوریه، لبنان و یمن- را یا به ۴ کشور شکستخورده یا بالفعل تبدیل کرده است.
ایران همچنین در هماهنگی با لابیهای مشخص در واشنگتن، به صورت فعالانه سرنوشت مصر وبحرین را، با از بین بردن اتحاد فلسطین، بازیچه دست خود قرار داده؛ و موفق شده تمام این کارها را بدون استفاده از سلاحهای هستهای انجام دهد. در صورتی که اگر بخواهیم مسئله هستهای ایران را به تنهایی بررسی کنیم، برنامه هستهای ایران صرفا برای یکی از مهرههای منطقه عامل خشم است و آن هم مهرهای نیست جز اسرائیل.
از این رو، کاهش خطر ایران در منطقه، با توجه به آرمانهای دولت فعلیاش، نسبت به مسئله هستهای تنها به منزله راضی کردن اسرائیلیها خواهد بود؛ این در حالی است که نادیده گرفتن شورشها، کشتارها و سایر رویدادها تنها به عنوان بخشی از آنچه ایالات متحده «تغییر» مینامد، معنای اولیه «شراکت» را زیر سوال میبرد.
نادیده گرفتن مسئله اصلی و تمرکز کردن روی مسئلهای جزئیتر ما را یاد اتفاق آزاردهنده دیگری که اخیرا رخ داد، می اندازد: رویکردی که واشنگتن در قبال استفاده رژیم بشار اسد از سلاح شیمیایی علیه غیرنظامیان در سوریه در پیش گرفت. در ابتدا، دولت ایالات متحده رژیم اسد را تهدید کرد که اگر سرکوب خونین و سیستماتیک غیرنظامیان را که از زمان شورشهای سه سال پیش تا کنون در پیش گرفته، ادامه دهد عواقبی جدی در انتظارش خواهد بود.
اما مدتی که گذشت تهدیدهای واشنگتن کم شد و «خطوط قرمز» اوباما هم به تمسخر گرفته و پایمال شد و رژیم اسد هم به کشتار غیرنظامیان به بمبهای بشکهای ادامه داد؛ البته بماند که منجر به درگیریهای فرقهای هم شد. حالا هم دولت سوریه در حال آماده شدن برای انتخاب دوباره «رئیسجمهور رهبر» است.
این انتخابات به شیوه کره شمالی، همان گونه که در قانون انتخاباتی جدیدی که به تازگی تصویب شده، مشاهده میشود، تا کنون به نفع اسد تمام شده. اظهارات مکرر اوباما و جان کری، وزیر امور خارجه ایالات متحده مبنی بر اینکه «اسد در آینده سوریه جایی ندارد» هم با روندی که مقامات عالیرتبه سوریه در پیش گرفته، دود شد و به هوا رفت. بعدها، مسکو خودش به تنهایی پس از رسوایی نشست ژنو دو به این دروغ که « توافق سیاسی تنها راهحل بحران سوریه است» خاتمه داد.
در واقع مشخص شد که گزینه «توافق سیاسی» روی میز تنها دارویی بیهوشی بود برای اتلاف وقت است تا زمانی که واحدهای نظامی حامی روسیه و ایران در غیاب هر گونه کمک نظامی پیشرفته و محسوصی به مخالفان از سوی غرب به تغییری استراتژیک در میدان نبرد دست یابند.
آخرین و مهمترین نکته هم این است که تمام آن وعدههای سرخرمن که به مردم سوریه و ارتش آزاد سوریه داده شده؛ به رغم این حقیقت که شرکای منطقهای که در حقیقت در حال حمایت از سازمانهای تروریستی هستند، به حال خودشان گذاشته شدهاند. جامعه بینالمللی همیشه از خطاهای این گروهها به عنوان بهانهای برای خودداری از مسلح کردن ارتش آزاد سوریه استفاده کرده و در واقع تا به حال هیچ کاری هم نکرده است.
واشنگتن هم از زمانی که رژیم اسد موافقت کرده انبار شمیایی خود را تحویل دهد- چیزی که در وهله اول اصلا نباید در اختیار میداشت، چه برسد به اینکه از آن علیه مردم خودش استفاده کند- تمامی اتفاقاتی را که در صحنه تراژیک سوریه رخ داده، نادیده گرفته است.
در حال حاضر واشنگتن ابعاد بحران سوریه را به مسئله سلاحهای شیمیایی محدود کرده و تا آنجایی که شواهد نشان میدهد، دولت سوریه تا کنون تنها بخشی از انبارش را تحویل داده است. ایالات متحده با چنین رویکردی، تنها به رژیم اسد اجازه داده که به گردن کلفتیها و کشتارهایش- که تا کنون منجر به مرگ ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار نفر شده و بیش از ۱۰ میلیون نفر دیگر را بیخانمان کرده است- ادامه دهد.
چرا چنین شد؟ به نفع چه کسی تمام شد؟
این وضعیت به این خاطر به وجود آمده که اسرائیل- شریک اصلی ایالات متحده در منطقه- واهمه داشت سلاحهای شیمیایی به دست عناصر و گروههای طغیانگر دیگری جز رژیم سوریه- که از اهداف و نیاتش آگاه است- بیفتد. و از این رو، با کاهش این خطر، وضعیت سوریه هم به دست فراموشی سپرده شد.
امروز این منطقه به خوبی از آنچه هم در داخل و هم خارج از مرزهایش رخ میدهد، آگاه است. بنابراین واشنگتن بهتر است دست از هذیانگویی بردارد. به خاطر تمام اتفاقاتی که رخ داده، هیچ چیزی دیگر وجود ندارد که بتواند مردم این منطقه را شوکه کند یا آمادگیاش را نداشته باشند.