آرگو ساخته بن افلک، همان طور که از ظواهر امر برمی آمد، اسکار بهترین فیلم سال را از آن خود کرد. افلک داستان تا حدی از یادها رفته حمله به سفارت آمریکا در ایران در سال ۱۹۷۹ و گروگان گیری آمریکایی ها را روایت می کند؛ از زاویه یک مامور سی آی ای که در قالب یک گروه فیلمسازی تعدادی از آمریکایی هایی را که در منزل سفیر کانادا پنهان شده بودند، از ایران خارج می کند.
آشکار بود که نیروهای تندرو در ایران که از پایه و اساس از درک مفهوم هالیوود و ساز و کار آن عاجزند، از ابتدا بنا را بر تئوری مورد علاقه شان قرار دهند: “تئوری توطئه.” از دید مقامات سینمایی و تحلیل گران وابسته به حکومت ایران، هالیوود نه یک کارخانه رویاسازی (و پول سازی)، بلکه محلی برای تجمع یهودیان (به قول آنها “صهیونیست ها”) برای پیشبرد مقاصد سیاسی شان است و اعلام برنده نهایی توسط همسر رئیس جمهور آمریکا، دستاویز تازه ای شد برای این نوع طرز تفکر، تا آنجا که خبرگزاری دولتی فارس، کمپانی برادران وارنر را “صهیونیستی” خواند.
برای این گروه که همه چیز را از زاویه سیاست می نگرند (یا همه چیز را سیاسی می کنند)، هالیوود چیزی نیست جز دستپخت سیاستمداران آمریکایی و چه بسا سی آی ای برای ضربه زدن به کشورهایی نظیر ایران.*
از این رو برای آنها – با این نوع طرز تفکر، که واقعاً می تواند زاده ذهن مبتنی بر تئوری توطئه شان باشد یا تنها محملی برای پیشبرد مقاصد سیاسی شان، بدون باور داشتن به آن- بن افلک نقش مامور سی آی ای را بازی نمی کند، بلکه واقعاً یک مامور سی آی ای است که قصد دارد با این فیلم به ایران لطمه بزند.
برخی وبسایت های فارسی زبان ادعا کردند که رهبر ایران در یک سخنرانی به آرگو اشاره کرده و آن را “دروغ محض” خوانده است.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی هم – که بالاترین مقام رسمی سینمایی است- در اظهار نظری مستقیم درباره این فیلم گفته بود:«غربی ها در یک اقدام اهانت آمیز دیگر فیلم سینمایی آرگو را که به تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران توسط دانشجویان ایرانی در سال ۱۳۵۸ اشاره دارد، با نگاه غربی و آن گونه که اهداف آنان بیان شده، توسط کمپانی آمریکایی برادران وارنر به تصویر کشیده اند… در هر صورت کشورهای غربی همچنان در صدد پیاده کرده اهداف شوم خود در جنگ تبلیغاتی علیه ایران هستند و این وظیفه اهالی فرهنگ و هنر را برای تولیدهای ارزشی و با محتوا دو چندان می کند.» و پس از اهدای جایزه اسکار به این فیلم دوباره واکنش نشان داد:«آرگو فیلمی ضد ایرانی و فاقد جنبه هنری است و از دشمن چیزی جز این انتظار نمی رود.»
آقای نادر طالب زاده یکی از تئوریسین های حکومت در زمینه سینما معتقد است:«این فیلم تنها مثالی از خشمی است که آنها نسبت به ایران دارند. آرگو زخم ها را باز می کند تا ذهن ها را آماده کند. این فیلم اتفاقی نیست. مساله زمان ارائه آن خیلی مهم است.»
حرف های آقای طالب زاده در یک همایش ضدهالیوودی در ایران با شرکت ۱۳۰ میهمان خارجی- ترکیبی از چپ ها و مسلمانان که در تلویزیون ایران به عنوان “پروفسور، محقق و منتقد فیلم” معرفی شده اند- بر زبان رانده شده است.
آقایی هم که خود را در این همایش “مهدی تندرو، متخصص فیلم های ضد ایرانی و ضد اسلامی” معرفی کرده، معتقد است:«هالیوود یک صنعت معمولی نیست؛ یک توطئه است از سوی سرمایه داری و صهیونیسم. ما باید به این فیلم و فیلم های دیگر آنان پاسخ دهیم.»**
این موضوع آنچنان برای سیاستمداران ایرانی ای که جامه هنری پوشیده اند، سخت آمده که حوزه هنری- یکی از مراکز بزرگ دولتی که حتی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم محافظه کارتر است و به برخی فیلم های دارای مجوز از وزارت ارشاد هم اجازه اکران در سینماهای خود را نمی دهد- ساخت فیلمی با بودجه هنگفت در جواب فیلم آرگو را به تصویب رسانده است.
این فیلم که “ستاد مشترک” نام دارد قرار است روایت مقامات ایرانی از گروگان گیری را دستمایه فیلم قرار دهد. این در حالی است که حتی برخی از گروگان گیران، بعدها در این مورد اظهار ندامت کردند، اما مقامات رسمی ایران و تندروهایی که امروز حکومت را به دست دارند، هنوز روز سیزدهم آبان را به عنوان “سالگرد تسخیر لانه جاسوسی” جشن می گیرند؛ روزی که سرنوشت ایران را به سمت انزوا در جهان و مشکلات اقتصادی سوق داد.
آرگو؛ یک فیلم “هالیوودی”
تردیدی نیست که آرگو به دلیل نوع قهرمان پروری آمریکایی اش مطلوب تماشاگران عام آمریکایی و به تبع آن مورد پسند رای دهندگان گلدن گلوبی و اسکاری است که بیش و پیش از هر چیز به “صنعت سینما” نظر دارند تا “هنر سینما”. اما نکته عجیب این که، چه موافقان فیلم در غرب و چه مخالفان سیاسی آن در ایران، بر این باورند که آرگو فیلمی است “هالیوودی” ؛ با این قید که تعریف آنها از “فیلم هالیوودی” بسیار متفاوت است.
آرگو هرچند در لایه ابتدایی یک فیلم سیاسی به نظر می رسد، اما در حقیقت، تمام وقایع جاری در فیلم دستمایه ای هستند برای یک فیلم اکشن که از صحنه ابتدایی تا انتهایی سعی دارد تماشاگر را با خود همراه کند و بیش از هر چیز «قصه گو» باشد.
آرگو فیلم قصه گویی ست که داستان اش را درست پیش می برد و به شکلی حساب شده اکشن و هیجان را در دل یک داستان واقعی قرار می دهد. در واقع سازندگان پیش از آن که در جزئیات، دقیقاً وفادار به اتفاقات رخ داده و اسناد مربوط به آن باشند، همه وقایع را بیش از پیش به سمت گیرا شدن و جذب تماشاگر پیش می برند.
فیلم در واقع به شیوه قهرمان پروری ساخته شده و دو نیروی خیر و شر را در برابر هم قرار می دهد. اینجای نیروی خیر یک مامور سی آی ای است که یک تنه باید با تدبیر در برابر نظامی هایی بایستد که چیزی جز نفرت از آمریکا در سر نمی پرورانند. در حقیقت مصرف فیلم، نوعی مصرف داخلی برای آمریکاست: تاکید بر نیروی خیر بودن آمریکا و نوعی ترمیم غرور ملی و تاکید بر ابرقدرت بودن کشوری که مردم اش باید همواره به آن واقف باشند(عجیب این که غالب رقبای آرگو در اسکار هم چنین ویژگی هایی داشتند: از سی دقیقه پس از نیمه شب که قدرت آمریکا برای مقابله با دشمن را به نمایش می گذارد تا لینکلن که از همگان دعوت به قدردانی از تاریخ کشورش را دارد.)
چهره ای که فیلم از هر دو طرف ترسیم می کند، چهره ای در سطح است و تماشاگر نمی تواند به درون هیچ یک از دو سوی ماجرا نفوذ کند. ما نمی دانیم که این نظامی های خشمگین چرا اینقدر از وجه انسانی خود تهی شده اند و به خون تمامی آمریکایی ها- گناهکار یا بی گناه- تشنه اند و تنها باید به این بسنده کنیم که با انقلابی ضد آمریکایی روبرو هستیم و همین را باید برای درک آنها کافی بدانیم. در واقع فیلم فرصت نزدیک شدن به هیچ یک از آدم های گروه شر را ندارد و تنها به تصویری کلیشه ای از آنها به عنوان ضد قهرمان اکتفا می کند، اما احتمالاً سازندگان فیلم هیچ گاه گمان نمی کردند که این ضد قهرمان ها آنچنان به خشم بیایند که بخواهند فیلمی در جواب آرگو بسازند.
*خاطرم هست که در دوران کودکی، معلم دینی ما در مدرسه همیشه می گفت:«مایکل جکسون را آمریکا برای فاسد کردن جوانان ایرانی علم کرده است!»
**اینترنشنال هرالد تریبیون- چهاردهم فوریه ۲۰۱۳