مخالفان سبک زندگی معتقدند که سبک زندگی، محور قدرت نرم هر جامعه‌ای است؛ پس در این منازعه‌ی جهانی، تغییر سبک زندگی و تبدیل آن به صورت‌های مورد تایید فرهنگی خاص، هدفی است که با ابزار رسانه‌های جمعی، در دستور کار بنگاه‌های فرهنگی راهبردی دنیاست.

مخالفان سبک زندگی در جنگ

سهم بزرگی از همسان‌سازی در سبک زندگی، به شبکه‌های تلویزیونی سرگرمی‌ساز اختصاص دارد که همیشه مخالفانی دارند؛ مخالفانی که این سرگرمی‌ها را در تقابل با بالارفتن آگاهی‌های عمومی جامعه می‌دانند. دیدگاهی که بسیار در میان مخالفان این نوع رسانه‌ها رواج دارد، تفکری برآمده از مارکسیسم است که اعتقاد دارد این شبکه‌ها و برنامه‌ها محصول جهان سرمایه‌داری و در تلاش برای انتقال ایدئولوژی‌های این نظام است و «سرگرمی‌سازی» این رسانه‌ها را تنها پاسخی به نیازهای طبقه متوسط و بورژوا می‌داند. به اعتقاد آنها این برنامه‌ها برای عده‌ای «بچه‌پولدار» ساخته شده و ربطی به واقعیت زندگی اجتماعی ایرانیان ندارد.

در کنار این دیدگاه نظریه‌پردازان جمهوری اسلامی هم معتقدند که این شبکه‌ها که با سرمایه‌گذاری سنگین غربی‌ها ایجاد شده‌اند، مهم‌ترین هدف‌شان «تغییر سبک زندگی» بینندگان ایرانی است. بر این اساس، سیاست‌گذاران فرهنگی جمهوری اسلامی، همواره در تقلا و تلاش برای تقابل با این سبک زندگی هستند. آنها این سبک زندگی را با آموزه‌های هویتی ایرانی- اسلامی سازگار نمی‌دانند و هر نوع شبیه‌سازی با فرهنگ جهانی را زیر سلطه سبک زندگی غربی رفتن می‌انگارند. بر اساس دیدگاه آنها بین مدل زیست دینی ایران اسلامی، با زندگی مردمان مغرب زمین تفاوت اساسی وجود دارد و مدرنیته، نقاط افتراق زیادی با این سبک زندگی دارد. تلاش آرمانی آنان شاید ارائه چیزی با عنوان سبک زندگی ایرانی- اسلامی است، تلاشی که به دلیل نداشتن پشتوانه‌های علمی و در نظر نگرفتن سیر رخدادهای جهانی و تحولات فرهنگ انسانی، تطابق چندانی با واقعیت زندگی ایرانی ندارد.

این نظریه پردازان از یک سو امکانات لازم را برای عملی کردن ایده خود ندارند و از طرف دیگر در نظریه پردازی هم دچار بحرانند. این توهم که در منابع و متون مرجع دینی خود «برای همه چیز» پاسخی دارند و «خواست عمومی» مردم هم در تطابق با این تلقی ذهنی است، آنها را در عمل به انفعال کشانده و واکنش آنها را تنها به اعتراض و انتقاد، آن هم نه به شکل علمی، که در قالب افشاگری درباره فلان شبکه و گردانندگان آن – حتی به بهای فحاشی و تهمت‌پراکنی- واداشته است. در نهایت، آخرین چیزی که برای صاحبان این رسانه‌ها اهمیت دارد، خواست عمومی جامعه و نمایش چهره واقعی مردم است و استفاده کامل از ظرفیت‌های رسانه برای انتقال ایدئولوژی و پروپگاندا، هدف اصلی گردانندگان است.

از سوی دیگر، در مقام عمل، واکنش‌ آن‌ها به این روند تلاش برای تقلید و تکرار بوده است؛ ساختن برنامه‌های مشابهی که در ذات خود با آنچه به آن انتقاد می‌شود مغایرت دارند و به فرض، تنها بر سر مجریان آن «حجابی» گذاشته شده و برخی چیزها «سانسور» شده است. در حوزه محتوا، این برنامه‌های تقلیدی، نمونه‌هایی دست چندم از الگوهایی صد باره به کار رفته‌اند که به هیچ روی جذابیت محصول اولیه و اصلی را ندارند و ظرفیت‌های مالی رسانه‌های دولتی ایران، هرگز بودجه و امکانات لازم برای تولید نمونه‌ای قابل رقابت با آنها را ندارد. متولیان فرهنگی ایران با وجود این‌که سال‌هاست از هجمه فرهنگی و جنگ نرم حرف می‌زنند اما در نهایت با برخوردهای سریع سلبی، تصمیم‌های شتابزده، الگوبرداری‌های شکلی و واکنش‌های مستقیم، نقض غرض می‌کنند.

هرچند به دلیل بسته بودن بسیاری از مجراهای ارتباطی ایران با جهان بیرون و تلاش برای تبلیغات گسترده علیه فرهنگ و سبک زندگی رایج در جهان، سبک زندگی ایرانی در بسیاری از زمینه‌ها دست‌نخورده باقی مانده است، اما همزمان راه‌های جدیدی برای ارتباط با این فرهنگ به وجود آمده و نسل تازه‌ای از ایرانیان را با مطالبه این سبک به وجود آورده است.

ای شادی آزادی!

چیزی که صاحبان هر کدام از این ایدئولوژی‌ها از آن غفلت می‌کنند، واقعیت جاری در متن جامعه ایران است. رشد فزاینده طبقه متوسط در ایران، سال‌هاست در تقابل با فرهنگی قرار گرفته که به شکل رسمی در جامعه تبلیغ می‌شود. در جامعه امروز ایران، تصاویری که به شکل روزمره در شهرها و خیابان‌ها دیده می‌شود با تصویری که از تلویزیون و رسانه‌های رسمی دولتی ارائه می‌شود تفاوت دارد. آنها که در تصاویر تلویزیونی تنها نمایشی از «غم» و «ممنوعیت شادی» می‌بینند، به دنبال کمی شادی و آزادی، از رقص، آواز زن، تنوع پوشش و نمایش رفاه و امکانات، کامجویی می‌کنند.

نسل جدیدی که در ایران امروز زندگی می‌کند، طیف گسترده‌ای از اعتقادات و باورها را نمایندگی می‌کند. در میان آنها هرچند عده‌ای هنوز به آرمان‌های سنتی و مذهبی وفادارند، اما تعداد زیادی هم الگوهای تازه‌ای در زندگی خود کشف کرده‌اند. آنها ممکن است اعتقاد دینی نداشته باشند، دنبال برابری‌های جنسیتی و آرمان‌های فمنیستی باشند، انتقادی به الگوهای کلیشه‌ای ارائه شده در زمینه خانواده، روابط جنسی و گرایش‌های جنسی نداشته باشند و پوشش و گفتار و رفتارشان شباهتی با گفتمان رسمی جامعه نداشته باشد. این طیف گسترده عمدتا شهر‌نشین، با روی‌ آوردن به رسانه‌های جایگزین و استقبال از آنها، در واقع دنبال خود می گردند. این گروه از مردم، می‌خواهند صدای خود را بشنوند و تصویر خود را ببینند.

آنها دنبال به اشتراک گذاشتن تجربه‌ها و نیازهای مشترک خود هستند که به عمد از سوی اجتماع نادیده گرفته می‌شود. در پاسخ به این نیاز، به نظر می‌رسد رسانه‌های جایگزین امکانات لازم را برای تحقق خواسته‌های مخاطبان‌شان دارند. هم فرصتی در اختیارشان می گذارند تا خود واقعی‌شان را نشان دهند، هم فرصتی برای اینکه از واقعیت‌های ناخواستنی زندگی روزمره خود فاصله بگیرند.

تصویر ترسناک خود

اما این همه واقعیت نیست. طبیعی است که در این نمایش واقعیت، بسیاری از چرک‌ها و عفونت‌ها هم نمایانده می‌شود وعجیب اینکه تعجب ناظران و تحلیل‌گران را هم بر می‌انگیزد. درست است که چیزی به عنوان طبقه متوسط در جامعه امروز ایران به وجود آمده، اما این طبقه در ایران با تعاریف جهانی‌اش صد در صد سازگار نیست. تک تک افرادی که این طبقه را نمایندگی می‌کنند، خود معجونی از تناقضات اعتقادی‌اند. از یک سو، آزادی در سبک زندگی را جست‌و‌جو می‌کنند و از سویی این آزادی را بر نمی‌تابند.

آنها گاه از مواجهه با تصویر خود شوکه می‌شوند: این تصویر با تصویری که الگوهای رسمی و مذهبی ارائه می‌دهند نمی‌‌خواند …. نکند اشتباه کرده باشند؟ از سویی، روشنفکران هم این تصاویر را تایید نمی‌کنند و به نظرشان مبتذل، عامیانه و در خدمت اهداف سلطه است. پس همزمان که زیرچشمی به تصویر خود نگاه می‌کنند، به آن لگد می‌زنند و گل می‌پاشند. پای سریال‌هایی می‌نشینند که در آن روابط آزاد به تصویر کشیده می‌شود، اما همچنان روابط خود را با معیارهای سنتی قضاوت می‌کنند.

به نظر آنها که خود برای دختران خوش ‌صدا و خوش سیما کف و هورا می‌کشند، این همه آزادی اشکال دارد. این تصویر را برای دور و بری‌های خود نمی‌پسندند، اما در عین حال با دختری که پوشش مذهبی داشته باشد و بخواهد در زمینه این تصاویر قرار بگیرد، مخالفت می‌کنند. همان‌ها که در خیابان‌ با پلیس به خاطر بی‌احترامی به انتخاب پوشش‌شان درگیرند، انتخاب پوشش را برای مردم دیگر در قاب تلویزیون جایز نمی‌دانند. از آزادی‌های مدنی و حقوق بشر در زمینه‌های مختلف مثل گرایش‌های جنسی دفاع می‌کنند، اما به هر کس که احتمال بدهند گرایش متفاوتی دارد فحاشی می‌کنند.

این تفاوت‌ها شاید بیش از آن‌که نیاز به پاسخ‌گویی و برخورد انتقادی داشته باشد، قابل تامل و بررسی است. اینکه هرچند نمی‌توان وجود طبقات مختلف اجتماعی و گرایش‌های گوناگون فکری و اعتقادی در ایران را انکار کرد، اما نفوذ و عمق تفکرات مذهبی سنتی، این ظاهر مدرن شده و متمایل به سبک زندگی جدید را با باطن ناهمگون کرده است. درست به‌همان نسبت که این قشر نسبتا بزرگ در جامعه از آزادی پوشش و سبک زندگی هراس دارند، از حاکمیت دموکراسی و عدالت و سایر دستاوردهای جوامع باز می‌ترسند و چه بسا در مواجهه واقعی با آن، در مخالفتش کمپین اعتراضی راه بیندازند!