حالا مردم تهران هوای مه‌دود شهرشان را به عنوان بخشی عادی و طبیعی از زندگی‌شان پذیرفته‌اند. در خاطرات‌شان، از تهران دودزده به عنوان یک نوستالژی یاد می‌کنند. تعطیلی‌ها می‌روند خرید، مهمانی و رستوران. عکس از گتی ایمجز

حالا مردم تهران هوای مه‌دود شهرشان را به عنوان بخشی عادی و طبیعی از زندگی‌شان پذیرفته‌اند. در خاطرات‌شان، از تهران دودزده به عنوان یک نوستالژی یاد می‌کنند. تعطیلی‌ها می‌روند خرید، مهمانی و رستوران. عکس از گتی ایمجز

داستان آلودگی هوا در ایران، داستان تازه‌ای نیست. از دهه ۵۰ خورشیدی، مهار آلودگی هوا در ایران آغاز شد. حتی تاکسی‌ها و اتوبوس‌های گازسوز، اولین بار در سال ۱۳۵۴ در مشهد و شیراز استفاده شدند اما بعد از انقلاب و در دو دهه اخیر، این بحران جدی‌تر شده و به مرز فاجعه رسیده است.

گفتند مترو راه بیندازیم، خطوط مترو را گسترش دهیم، تعداد اتوبوس‌ها بیشتر شود،‌ خیابان‌ها را یک‌طرفه کنیم و ال.آر‌.تی (مسیر اتوبوس تندرو) راه بیندازیم. سر ایجاد مونوریل بین مدیران ارشد دولت و شهرداری دعوا و اختلاف به راه افتاد. طرح ترافیک اجرا شد و محدوده طرح بزرگ‌تر و بزرگ‌تر شد. تاکسی‌ها گاز سوز شدند، بنزین گران‌تر شد و حتی مسیر عبور دوچرخه درست کردند. تردد اتومبیل‌ها بر اساس زوج و فرد بودن پلاک‌ها مجاز اعلام شد؛ اول برای روزهای مشخص و در مسیرهای مشخص و بعدها هر روز و از در خانه و در تمام شهر. اما هیچ‌کدام از این روش‌ها جواب ندادند. از یک زمانی به بعد، همه چیز محدود شد به تعطیلی اداره‌ها و مدرسه‌ها و توصیه به کودکان و سالمندان و بیماران که از خانه خارج نشوند.

حالا مردم تهران هوای مه‌دود شهرشان را به عنوان بخشی عادی و طبیعی از زندگی‌شان پذیرفته‌اند. در خاطرات‌شان، از تهران دودزده به عنوان یک نوستالژی یاد می‌کنند. تعطیلی‌ها به بخش جذاب زندگی‌شان تبدیل شده؛ از آن به عنوان فرصتی برای انجام کارهای عقب افتاده در شهر استفاده می‌کنند. قبلا از شهر خارج می‌شدند برای سفری یکی دو روزه به شمال و جاهای خوش آب و هواتر؛ حالا می‌روند خرید، مهمانی و رستوران. در روزهایی که آلودگی از حد مجاز فراتر است، خیابان‌ها هم‌چنان شلوغ و پر ترافیک‌اند. مردم از آلودگی هوا جک ساخته‌اند، تلاش می‌کنند صدمتری خودشان را تشخیص بدهند و زندگی‌ را به هر کیفیتی ادامه دهند.

برای تهرانی‌ها و ساکنان شهرهای بزرگ دیگر، نفس کشیدن در هوای پاک و سالم، یک مطالبه به حساب نمی‌آید. آن‌ها چنین حقی را برای خود قائل نیستند. نمی‌دانند در متون حقوقی بین‌الملل، بهره‌مندی شهروندان از هوای سالم، جزو حقوق اساسی بشر به حساب می‌آید. گویا آن‌ها فراموش کرده‌اند که حق حیات از حقوق ذاتی انسان‌هاست که قانون باید از آن حمایت کند و اسناد حقوق بشری هم بر آن تاکید کرده‌اند. حق حیات با محیط زیست پیوند دارد؛ انسان برای زندگی احتیاج به محیطی سالم دارد که نه تنها بشود در آن زندگی کرد، بلکه کیفیت آن زندگی هم مهم است. اما ایرانیان مدت‌هاست نه تنها کیفیت زندگی را از یاد برده‌اند، که حتی ذات زندگی و حیات را حق خود نمی‌دانند.

برمبنای یک سنت فرهنگی و روانشناختی که کم‌تر درباره‌اش حرفی زده می‌شود، ایرانیان، هر آنچه را که به حوزه «تن» مربوط می‌شود، بی‌‌ارزش و بدون اولویت می‌دانند. در این سنت فرهنگی، جان «ناقابل» است و ارزش مبارزه ندارد! در مقابل ارزش‌های معنوی‌تر، می‌توان جان را قربانی کرد و سلامت جسم را نادیده گرفت. در این فرهنگ، بی‌توجهی به هر‌آن‌چه مربوط به تن است، ارزش است و بهبود شرایط تن، از طریق تغذیه سالم، هوای سالم، ورزش و مرا‌جعه به پزشک – مگر در بحرانی‌ترین شرایط – یک موضوع تزیینی و درجه چندم است و مطالبه حقی برای آن متصور نیست.

برای تهرانی‌ها و ساکنان شهرهای بزرگ دیگر، نفس کشیدن در هوای پاک و سالم، یک مطالبه به حساب نمی‌آید. دود و دم تهران حتی دامنه دید شهروندان را محدود کرده است. عکس از گتی ایمجز - 18 دی 1391

برای تهرانی‌ها و ساکنان شهرهای بزرگ دیگر، نفس کشیدن در هوای پاک و سالم، یک مطالبه به حساب نمی‌آید. دود و دم تهران حتی دامنه دید شهروندان را محدود کرده است. عکس از گتی ایمجز – ۱۸ دی ۱۳۹۱

بیش‌تر آن‌ها هرگز نشنیده‌اند که «در حقوق فرانسه، زمینه‌های اولیه شناسایی این حق به قانون دوم اوت ۱۹۶۱، مربوط به مقابله با آلودگی هوا و سایر بوها باز می‌گردد. در ماده یک قانون ۳۰ دسامبر ۱۹۹۶، مربوط به هوا و استفاده منطقی از انرژی (ماده ۱-۲۲۰ کد محیط زیست فرانسه) بر «حق هر کس بر تنفس در هوایی که مضر به سلامتی‌اش نباشد» تاکید شده و مورد شناسایی واقع شده است. همچنین اطلاع‌رسانی نسبت به کیفیت هوا واثرات آن بر سلامتی و محیط زیست، بر اساس ماده چهار قانون ۱۹۹۶ (ماده ۶-۲۲۱ ک.م.ف) شناسایی وتضمین شده است. این حق از موضوعات پیشرفته مطرح شده در این قانون است که به عنوان یک نمونه آمده است.

کلیه شهروندان به ویژه در مناطقی که با مشکل آلودگی هوا مواجه هستند، حق دارند از کیفیت هوا اطلاع پیدا کنند. این حق صرفا شامل اطلاع‌رسانی فنی صرف نیست، بلکه باید میزان اثرات آلودگی هوا روی سلامتی و محیط زیست نیز به‌طوری که برای مردم قابل درک باشد، معلوم شود. مطابق بخشی ازاین ماده: «… نتایج مطالعات اپیدمیولوژیک مربوط به آلودگی هوا و نتایج مطالعات آلودگی هوا مرتبط با محیط زیست و همچنین اطلاعات و پیش‌بینی‌های مربوط به نظارت بر کیفیت هوا، پخش مواد آلاینده در جو و مصارف انرژی موضوع یک انتشار دوره‌ای خواهد بود …. دولت هر ساله موظف است فهرستی از میزان پخش مواد آلاینده و مصرف انرژی را منتشر کند. همچنین گزارشی در خصوص کیفیت هوا و تغییرات ممکنه در آن و اثرات آن بر سلامتی و محیط زیست را منتشر خواهد کرد ….»
تنفس به بهای جان
ایرانی‌ها با جان‌شان در هوای تهران و شهرهای بزرگ معامله می‌کنند. آمار مرگ و میر بر اثر آلودگی هوا تکان‌دهنده است؛ مشاور وزارت بهداشت ایران در یک برنامه تلویزیونی در صداو سیمای ایران اعلام کرده که سال گذشته، چهار هزار و ۴۶۰ نفر بر اثر آلودگی هوا جان داده‌اند. او گفته: «در سال ۱۳۹۰، حدود دو هزار و ۳۱۸ مورد مرگ به علت ذرات معلق کم‌تر از دو و نیم میکرون (PM) و دو هزار و ۱۴۲ مورد مرگ مربوط به ذرات معلق کم‌تر از ۱۰ میکرون (PM) بوده است.»

اما این تنها آمار اعلام شده نیست. در سال‌های اخیر آمارهای مختلفی از طرف مسئولان مختلف در این‌باره اعلام شده است؛ مدیر کل کنترل کیفیت هوای شهرداری تهران گفته که هر سال، پنج هزار نفر در تهران بر اثر آلودگی هوا جان خود را از دست می‌دهند. یک مقام مسئول در شهرداری تهران، ۷۰ درصد مرگ‌ومیرها را در تهران با آلودگی هوا مرتبط دانسته است اما حتی این آمارها هم کسی را تکان نمی‌‌دهد. در مسئولان نه اراده‌ای در مهار آن وجود دارد، ‌نه توانی. گویی آن‌ها به این باور رسیده‌اند که سرطان متاستاز کرده هوای تهران، به هیچ درمانی پاسخ نمی‌دهد و اگر هم راهی هست، آن‌ها گرفتار هزار اختلاف پیچیده داخلی، درگیر بحران‌های بین‌المللی، مقابله با غرب بر سر انرژی هسته‌ای و تحریم‌ها و سرگرم دخالت در مسایل سوریه و خاورمیانه و صدور گفتمان جموری اسلامی به جهان‌اند و فرصتی برای پرداختن به آن ندارند.

غیر از اهالی سیاست، روزنامه نگاران و مردم عادی که نسبت به این موضوع بی‌تفاوت شده‌اند، فعالان و کنشگران اجتماعی هم این موضوع را فراموش کرده‌اند. خبر بحران هوای تهران، تنها یکی دو روز ستون‌های روزنامه‌ها را با اطلاعات تکراری و پرسش‌های بی‌جواب پر می‌کند و باقی مطالب، درباره گفته‌های فلان مقام سیاسی و واکنش آن دیگری است.

حفظ محیط زیست و حق حیات و تنفس هوای سالم، در ذهن کنش‌گران اجتماعی ایران هم به مفهومی دست‌چندم تبدیل شده است و گویا آن را جزو شاخص‌های توسعه و حقوق معطل مانده مردم به شمار نمی‌آورند یا دست‌کم برای‌شان اولویتی ندارد. به یاد بیاوریم دورانی نه چندان دور را در زمان اصلاحات در ایران، که به دلیل بازتر بودن فضای سیاسی، فعالیت گروه‌های مردم‌‌نهاد رونق گرفته بود و ده‌ها گروه مردمی برای سالم‌سازی محیط زیست فعالیت می‌کردند. آیا آن زمان دغدغه‌های سیاسی کم‌تر بود که گروهی فرصت فکر کردن به سلامت محیط زیست را داشتند؟

روشن است که ایجاد فشار و اعمال محدودیت بر فعالیت این گروه‌ها -حتی آنها که حوزه‌ کاری‌شان کاملا غیراجتماعی بود- همه آن‌ها را به انزوا و حاشیه کشاند. فعالیت‌های زیست محیطی هم به بهانه‌های سیاسی، مخل امنیت ملی تشخیص داده شدند و اکنون حتی اعتراض به خشک شدن دریاچه ارومیه، یک جرم سیاسی است. اما با وجود این حقیقت، کنش‌گرانی که هم‌چنان به نبود آزادی‌های سیاسی، اوضاع اقتصادی و بین‌المللی اعتراض می‌کنند، این حق اولیه را انسانی و سیاسی نمی‌دانند یا اولویت کم‌تری برای آن قایل‌اند.

سلامت، حق هر شهروند است. در حالی که حق سلامت و داشتن حداقل استانداردهای زندگی در اسناد مختلف بین‌المللی مورد توجه قرار گرفته و استانداردهای آن مشخص شده‌اند، دولت‌ها درباره آن تعهدات سلبی و ایجابی دارند. مطالبه این تعهدات، وظیفه سازمان‌های مردم‌نهاد، کنش‌گران و فعالان است که باید قبل از هر چیز این حق را برای مردمی که به دلیل نفس کشیدن در هوای آمیخته به انواع سموم شیمیایی، در معرض ناباروری، سقط جنین، سرطان و انواع بیماری‌های تنفسی و قلبی و عروقی قرار دارند، خواستنی کنند؛ وگرنه برای مردمی که هنوز ابتدایی‌ترین نیاز خود را به رسمیت نمی‌شناسند، انتظار کدام خواست دموکراتیک را می‌توان داشت؟