یک خانواده ایرانی در مرکز خرید اسباب بازی - عکس از گتی ایمجز - 18 مارس 2012

یک خانواده ایرانی در مرکز خرید اسباب بازی – عکس از گتی ایمجز – ۱۸ مارس ۲۰۱۲

«بچه‌دار شدن یا نشدن؟» این سوال از آن سوال‌های فلسفی است که نه فقط فیلسوف‌ها و متفکران، که طبقه روشنفکر و هنرمند هم سا‌ل‌هاست به آن پاسخ‌های دشوار و غریب می‌دهند. برای این گروه، بچه‌دار نشدن یک جور «فشن» روشنفکرانه به حساب می‌آید. برای مردم عادی اما تا پیش از این، چنین سوالی، پاسخی روشن داشت: «بچه‌دار شدن بخشی از فرایند عادی زندگی است. آن‌ها دیر یا زود بچه‌دار می‌شدند، حتی اگر این بچه‌دار شدن به مدد درمان‌های پیچیده ناباروری، دعا و نذر و نیاز بود.

هرچند هنوز هم بسیاری از زوج‌های ایرانی، بچه را ثمره ملموس و واقعی ازدواج‌شان می‌دانند، بچه‌دار شدن یا نشدن، برای آن‌ها هم تبدیل به یک پرسش فلسفی شده‌ است.

تولد با جبر جغرافیایی

«مارگوت بیگل»، شاعر آلمانی، زمانی سرود: «میلاد یکی کودک شکفتن گلی را ماند/ چیزی نادر به زندگی آغاز می‌کند/ با شادی و اندکی درد/ روزانه به گونه‌ای نمایان بر می‌بالد/ بدان ماند که نادره نخستین است/ و نادره آخرین.»

اما تولد کودکان در سرزمین‌هایی که در ناامنی، جنگ و مشکلات اقتصادی و اجتماعی به سر می‌برند، این چنین هم با شادی همراه نیست. ایران شاید ناامن‌ترین و مشکل‌دارترین کشور دنیا نباشد اما شرایط پیچیده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی‌اش آن را در فهرست کشورهایی قرار داده که کودکان آن خیلی خوش شانس نیستند. در دهه‌های اخیر بسیاری از زن و شوهرهای ایرانی احساس می‌کنند که بچه برای‌شان چندان خوش‌قدم نیست. چیزی در زندگی همه آن‌ها تغییر کرده است.

در فهرست بهترین کشورهای جهان برای بچه‌دار شدن، ایران رتبه ۵۸ جدول است. سوییس، استرالیا، نروژ و سوئد در رتبه‌های یک تا چهار این جدول ایستاده‌اند و امتیازشان از ۱۰، بالای ۸ است. ایران اما امتیاز ۵٫۷۸ را به دست آورده است. ۱۱ شاخص برای تعیین رتبه‌ کشورها در این زمینه در نظر گرفته شده که عوامل اقتصادی و میزان جرم و جنایت و اعتماد به نهادهای دولتی و سلامت خانواده از آن جمله‌اند؛ هرچند برخی شاخص‌های همواره ثابت مانند جغرافیا نیز در این میان وجود دارند. گرچه برخی کشورهایی هم که در دهه گذشته صدر نشین این جدول بوده‌اند حالا به دنبال مسایل اقتصادی جهان سقوط کرده‌اند، ایران اما از رتبه ۴۸ در سال ۱۹۸۸ باز هم عقب‌تر نشسته ‌است. به نظر می‌رسد کودکان ایرانی در میان کودکان خوش شانس دنیا نیستند و جبر جغرافیایی شرایط سختی را بر آن‌ها تحمیل کرده است.

کسی در انتظارت نیست

انگار امروز ساز و کار زندگی در ایران، مثل گذشته پذیرای ورود فرزندان نیست؛ به این معنی که طبقه متوسط ایرانی، استانداردهایی مطابق با زندگی امروز برای بچه‌اش طلب می‌کند که رسیدن به آن‌ها برایش آسان نیست. او می‌خواهد بچه‌اش حداقلی از رفاه و آسایش و امنیت را داشته باشد که شاید برای نسل‌های گذشته تجمل به حساب می‌آمدند.

بخش عمده‌ای از این تغییرات،به دلیل تغییر در مطالبات زنان و وسعت ارتباطات جهانی ایجاد شده است. مادر امروزی شاغل، فرصت کهنه‌شویی و لباس دوختن برای بچه‌اش را ندارد و دلیلی هم برای این کار نمی‌بیند. او در عین این‌که می‌خواهد جایگاه اجتماعی و شغلی‌اش را حفظ کند، باید برای بچه‌اش بهترین پوشک و شیر و غذای کمکی و لباس را تهیه کند، در بهترین مهدکودک ثبت‌‌نامش کند و خیالش راحت باشد که بچه ‌آموزش‌های جانبی و اضافه‌ای می‌بیند. گذشته از این نیازهای مادی و اولیه، پدر و مادرهای امروزی توقع دارند فرزندان‌شان در فضایی عاری از ریا و دورویی، تفتیش عقاید و تبعیض‌های جنسیتی بزرگ شوند و برخورداری از اندکی حق شادی و آزادی، رویای دست‌نیافتنی فرزندان‌شان نباشد. بسیاری از نسل جدید پدر و مادرهای تحصیل‌کرده، نگران آینده مبهم کودکان‌شان هستند که فرصت تصمیم‌گیری و انتخاب آزادانه را تحت تاثیر فشارهای عرفی و فرهنگی از آن‌ها می‌گیرد و تابع ناامنی‌های اقتصادی، آن‌ها را با بحران‌های شغلی و معیشتی مواجه می‌کند.

دو دختربچه در پارک دوچرخه سواری می کنند. عکس از گتی ایمجز - 26 ژوئن 2009

دو دختربچه در پارک دوچرخه سواری می کنند. عکس از گتی ایمجز – ۲۶ ژوئن ۲۰۰۹

جامعه هم آغوشی برای فرزندان تازه باز نکرده است. خبر باردار شدن یک زوج، حتی پدر و مادرهای‌شان را به استرس می‌اندازد؛ این‌که فرزندا‌ن‌شان هنوز زیر بار قسط وام ازدواج خمیده‌اند یا خانه به دوش آپارتمان‌های کوچک مانده‌اند یا برای خرید یک سرپناه تا خرخره مقروض‌اند. آن‌ها با دست و دلی لرزان، در انتظار نوزاد تازه، وسایل آمدنش را مهیا می‌کنند اما در دل یا بر زبان، فرزندان‌شان را به خاطر این‌که «در این شرایط سخت بچه‌دار شده‌اند»، سرزنش می‌کنند.

جغرافیا و کوچه و خیابان هم مشتاق قدم‌های نورسیده نیست؛ هوا آلوده است، مادر باردار و نوزاد تازه به دنیا آمده و کودک نوپا نباید در این هوا نفس بکشند. راهی برای عبور کالسکه نیست؛ زمین ناهموار و سنگلاخ است و جدول‌ها راه عبور را می‌بندند. با دیدن کالسکه بچه، راننده‌های تاکسی به اکراه ترمز می‌کنند و اتوبوس‌ها برای سوار شدن با کالسکه طراحی نشده است. در فضاهای عمومی مثل مراکز خرید، رستوران‌ها و حتی شهربازی‌ها، جایی برای استراحت و تعویض لباس بچه در نظر گرفته نشده است. حالا مشکلات جدیدتری هم اضافه شده: پارازیت‌های ماهواره‌ای نه تنها بارداری را به خطر می‌اندازند، که خطر سرطان و هزار بیماری سخت دیگر را هم چند برابر می‌کنند و همه چیز برای بچه‌ها خطرناک‌تر است.

در مقایسه با خیلی از مردمان دیگر، ایرانی‌ها کم‌تر از دیدن کودکی در کوچه و خیابان، یا در مهمانی و محیط‌های عمومی دیگر خوشحال می‌شوند و ابراز احساسات می‌کنند. خیلی از آن‌ها سعی می‌کنند با بی‌تفاوتی از کنار کودکان غریبه بگذرند یا با نگاهی سرزنش‌بار پدر و مادر را به خاطر این تصمیم خطا مجازات کنند. آن‌ها آشکارا کسی را که بیش از یکی دو بچه داشته باشد، متهم به بی‌فکری می‌کنند. پشت این رفتار سرد، تجربه‌های قبلی و نگرانی از آینده پنهان است:«سرنوشت این بچه‌ها چه خواهد شد؟»

تردید

مادری که آرزوی بچه‌دار شدن بر دلایل بچه‌دار نشدنش غلبه کرده، باید با چالش‌های تازه‌ای روبه‌رو شود. جامعه سنتی از او توقع دارد هرچه بیش‌تر در نقش مادری‌اش فرو برود. او دست‌کم باید تا دو سال سر کار نرود تا مادر خوبی باشد، اما در مقابل، قانون حمایتش نمی‌کند. مرخصی زایمان برای زنان محدود است و برای پدران، مشارکتی در نظر نگرفته است. قانون‌های جدید که به ظاهر برای حمایت از مادران و تشویق فرزندآوری تصویب شده‌اند، به شکلی خزنده مادر را از صحنه اجتماع حذف می‌کنند. در بستر مبهم این قانون، کارفرمایان زنان را به دلیل احتمال باردار شدن از دایره استخدام خارج می‌کنند یا بعد از زایمان، شرایط بازگشت به کار را از آن‌ها می‌گیرند.

پدران هم که نقش سنتی نان‌آوری را به عهده دارند، از پذیرش نقش پدری نگرانند. تامین هزینه‌های زندگی آسان نیست و اضافه شدن یک عضو جدید همه چیز را سخت‌تر می‌کند. امنیت شغلی بسیاری از آن‌ها به دلیل شرایط اقتصادی در خطر است. ممکن است ماه‌ها حقوق نگرفته باشند یا از کار اخراج‌شان کنند. سیستم حمایت اجتماعی منسجم و مطمئنی وجود ندارد که به آن امید داشته باشند. وعده وام‌های بدون بهره، مسکن و سکه‌های طلا، در شرایط پیچیده امروز ایران، بیش‌تر با هدف‌های سیاسی همراه است (افزایش جمعیت برای تقویت قدرت نظامی و ایدئولوژیک) و چندان انگیزه‌بخش نیست که مردان جوان ایرانی را خطرپذیر کند.

به همه این‌ها اضافه کنید روحیه ضعیف شهروندانی را که هر روز اخبار بدی از وضعیت کشورشان می‌شنوند؛ خطر جنگ و تحریم‌های بیش‌تر، انزوا در جامعه جهانی و تخریب منابع طبیعی و تاریخی و فرهنگی.

پاسخ بسیاری از نسل جوان طبقه متوسط به سوال «بچه‌دار شدن یا نشدن»، منفی است یا دست‌کم با تردید همراه است. گویی آن‌ها هم به جمع فلسفه‌ورزانی پیوسته‌اند که دلیلی برای اضافه کردن نسل بشر نمی‌بینند و آن را جنایت می‌دانند. پاسخی که شاید خواست قلبی‌شان نباشد و تنها از جبر جغرافیایی قرار گرفتن در رتبه ۵۸ در جدول «بهترین کشورهای دنیا برای متولد شدن» ناشی شده است.