سردر ساختمان سفارت اشغال شده آمریکا در تهران

سردر ساختمان سفارت اشغال شده آمریکا در تهران

هنوز انقلاب ایران اولین سالگرد پیروزی خود را جشن نگرفته بود که با حمله دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا، دوران رابطه خصم آلود میان حکومت تازه به قدرت رسیده در تهران با آمریکا، آغاز شد. شاید در آن روز ها کمتر کسی فکر می کرد که آن واقعه به بیش از سه دهه دشمنی آشکار و پنهان و نهایتا به یکی از بزرگترین بحران های بین المللی پس از پایان جنگ سرد منجر شود.

هر چند که ظرف سی و چند سال از آن تاریخ، هر دو طرف، در مقاطعی، تلاش هائی را در جهت بهبود رابطه از خود بروز دادند ولی همه آن تلاش ها به دلایلی، که مهمترین آن ها بی اعتمادی مفرط دو حکومت نسبت به یکدیگر بود، به شکست انجامید.

در سال های پایانی حیات آیت الله خمینی، هاشمی رفسنجانی که در آن هنگام مرد شماره دو ایران به شمار می رفت نامه ای، که به گفته خودش برای اینکه کسی از محتوای آن مطلع نشود آن را تایپ هم نمی کند، به رهبر ایران می نویسد. رفسنجانی طی مصاحبه ای در سال ۱۳۹۱ اظهار می کند که در آن نامه هفت موضوع را مطرح کردم و نوشتم که “شما بهتر است در زمان حیاتتان، این‌ها را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است این‌ها به صورت معضلی سد راه آینده کشور شود. گردنه‌هایی است که اگر شما ما را عبور ندهید، بعد از شما عبور کردن مشکل خواهد بود… یکی از این مسایل رابطه با آمریکا بود.” وی می افزاید “نوشتم بالاخره سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست…”

پیش بینی رفسنجانی دور از واقعیت نبود چرا که پس از وفات آیت الله خمینی رابطه ایران و آمریکا دچار یک دور تسلسل دشمنی در برابر دشمنی شد که گوئی انتهائی بر آن متصور نبود. حتی باراک اوباما نیز که با شعار تعامل با ایران وارد صحنه سیاست آمریکا شد، در دورۀ اول ریاست جمهوری خود، نه تنها کاری از پیش نبرد بلکه بالعکس بر اثر اعمال بی سابقه ترین فشار ها در تاریخ رابطه دو کشور، بر ایران، تنش میان دو حکومت را به اوج خود رساند.

یک سال پیش، کمتر تحلیلگری حصول توافق ژنو بین ایران و گروه ۱+۵ و تحولات منتهی به آن، از جمله مذاکره تلفنی روسای جمهور و مذاکرات رو در روی وزرای خارجه دو کشور را پیش بینی می کرد. سیاستمداران و بسیاری از ناظران سیاسی در آمریکا معتقدند که فشار تحریم ها ایران را به پای میز مذاکره کشانده و وادار به قبول توافقنامه ژنو کرد. بدون شک فشار های اقتصادی ناشی از تحریم ها در نرمش ایران بی تاثیر نبوده است.

اما آنچه که نباید از نظر دور داشت این است که گنجاندن موضوع غنی سازی نیز نقش کلیدی در تحقق توافقنامه ژنو بازی کرده است. چنان که در مقدمۀ توافق نامه آمده است طرفین پذیرفته اند که “راه حل جامع” و نهائی “متضمن یک برنامه غنی سازی با تعریف مشترک و محدودیت‌های عملی و اقدامات شفاف ساز به منظور تضمین ماهیت صلح آمیز برنامه هسته‌ای” ایران باشد.

آیا بدون گنجاندن موضوع غنی سازی چنین توافقی شکل می گرفت؟ سخنان اخیر پرزیدنت اوباما در این زمینه ما را در یافتن پاسخ یاری می دهد.

اوباما طی سخنانی در تاریخ ۷ دسامبر می گوید: “شما بحث هائی را می شنوید…که می گویند ما هیچ نوع غنی سازی ای را در خاک ایران نمی توانیم قبول کنیم. نقطه، تمام، پایان بحث.” اوباما چنین رویکردی را غیر واقع بینانه دانسته و اضافه می کند: “می توان دنیائی ایده آل را تصور کرد که در آن ایران می گوید ما هر تاسیسات و عنصری (هسته ای) را که در اختیار داریم از میان می بریم، کافیست شما اسم ببرید… من هم می توانم دنیائی را برای خودم تصور کنم که در آن کنگره آمریکا هر لایحه ای را که من می فرستم تصویب کند. خیلی چیز ها هستند که من می توانم تجسم کنم که (زیبا) و شگفت انگیزند”.

این اظهارات به روشنی نشان می دهد که دولت آمریکا به این نتیجه رسیده است که بدون قبول غنی سازی در ایران، رسیدن به توافق با آن کشور میسر نیست. از این رو تحقق توافق ژنو فقط محصول فشار تحریم ها نبوده بلکه تغییر موضع آمریکا نیز نقشی برجسته ای در این خصوص بازی کرده است.

این امر، یعنی دور شدن آمریکا از سیاست غیر آشتی جویانه ای که ظرف سه دهه گذشته در مورد ایران پی گیری می کرده (هر چند که دولت و کنگره بر سر این موضوع در حال کشمکش هستند) نه تنها در سطح مسئله هسته ای بلکه در سطح راهبردی (استراتژیک) نیز می تواند تاثیرات مهمی را به همراه داشته باشد و ایران را آماده برداشتن “گام بزرگ” برای حل اختلافات خود با آمریکا کند.

امیر محبیان که اصولگرایان به وی را “استراتژیست و نظریه پرداز جناح اصولگرا” لقب داده اند حدود دو سال پیش مقاله بلندی با عنوان “سناریوهای محتمل تهدید علیه ایران” نوشت. هر چند که آن مقاله چندان توجه عموم را جلب نکرد اما اهمیت آن در این بود که در پایگاه اینترنتی رهبر ایران منتشر شد. به عبارت دیگر به تحقیق می توان گفت که محتوای آن مورد تایید رهبری ایران بوده است. در آن مقاله محبیان می نویسد: “رهبری پیش از این…نشان داده‌اند که ایران در پی تز «خصومت برای خصومت» نیست و اگر تغییری در رفتار ایالات متحده دیده شود، ایران آن را مورد توجه قرار خواهد داد”.

اینک با تغییر موضع دولت آمریکا می توان امیدوار بود که ایران آماده برداشتن گام های بعدی برای بهبود رابطه با آمریکا است. در این ارتباط نشانه های قابل تاملی وجود دارد. اسکات پیترسون، ستون نویس کریستین ساینس مانیتور، در مقاله ای، به تاریخ ۲۰ دسامبر، که در ایران انعکاس گسترده ای پیدا کرد، از قول امیر محبیان مطلب بی سابقه ای را مطرح کرد. محبیان می گوید: “این آخرین فرصت برای جابجایی از نسل اول به نسل دوم رهبران است… و رهبر می خواهد که مسئله امریکا را در دوره رهبری خود حل کند.”

در خور توجه است که ترجمه این مقاله حتی در سایت های دولتی نیز منتشر شد، محتوای آن تکذیب نشد، و حملات معمول جناح تندرو را نیز در پی نداشت. به عبارت دیگر، به نظر می رسد که آن چیزی که رفسنجانی از آیت الله خمینی خواست که در زمان حیات خود حلّ کند، اینک جانشین وی آیت الله خامنه ای در برنامه کار خود قرار داده است.

اینکه این امر تا چه حد ممکن است جامه تحقق به خود بگیرد محل بحث و گفتگو است. بی اعتمادی مفرط دو حکومت نسبت به یکدیگر، تحرک نیرو های مخالف آشتی ایران و آمریکا در درون هر دو سیستم، و به ویژه مخالفت اسرائیل، عواملی هستند که راه سنگلاخی را پیش پای دو کشور به تصویر در می آورند. اما قرائن نشان می دهد که ایران نگاهی فراتر از حل مسئله هسته ای از روند فعلی تعامل با آمریکا دارد. شاید چرخش سیاست دولت آمریکا نسبت به مسئله هسته ای ایران نیز هدف مشابهی را تعقیب می کند.