از انقلاب مشروطه تا کنون ما ایرانیان عادت داشته ایم که در حوزه اقتصاد و سرمایه داری، مفاهیم تخصصی را از کشورهای پیشرفته به صورت شکسته و درهم یا همان شکل سی. کی. دی (Complete Knocked Down) وارد کشور کنیم و سپس در اینجا بکوشیم که این مفاهیم را دوباره سرهم یا مونتاژ کنیم تا به زعم خویش آنان را دقیقاً شبیه همان کالای مصرفی غربی درآوریم و به بازار و فرهنگ ایرانی ارائه دهیم.
اما در حیرت و افسوس، شاهدیم که در فرآیند مونتاژ – به سبب آماده نبودن زیرساخت فرهنگی – چندین پاره و قطعه از این مفاهیم در جای خویش قرار نگرفته و ناچار آنان واژگون برداشت می شوند؛ همانند بسیاری از کالاهای وارداتی که به شکل قطعات نا پیوسته به ایران وارد و سپس مونتاژ می گردند و سرانجام با وجود اینکه بعضاً درآزمایش فنی مردود می شوند، اما در نهایت به بازار مصرف فرستاده می شوند.
در دوره ریاست جمهوری گذشته، سه مفهوم اقتصادی به نام های “هلدینگ” و “رانت” و “یارانه” به همین روش س. کی. دی در ایران به سرعت مونتاژ و وارد بازار تجاری، مالی و تولیدی شدند. نخست پنداشتیم که شاید پدیده وارداتی فعالیت یک شرکت در چارچوب هلدینگ به آن سبب است که تحریم ها دور زده شوند، ولی آگاه شدیم که این هلدینگ ها در واقع برای دور زدن دولت “بولیواریستی” احمدی نژاد وارد ایران شده اند و نه برای مبارزه با محاصره اقتصادی.
به همین سیاق است نهادینه شدن پدیده رانت جویی (Rent seeking) که در دولت پیشین به رانت خواری تبدیل و به جای دور زدن تحریم ها به دور زدن ملت تبدیل شد. سوبسید یا “یارانه” نیز که از سده نوزدهم در اروپا جاری است، سالها پس از آنکه به شکل شکسته وارد ایران شده بود، در دوره احمدی نژاد دچار شوک و دگردیسی بزرگی شد.
یارانه که ابزار دولت در تنظیم بازار است به صورت نقدی در آمد و افزون بر زندگان بر مردگان نیز تعلق گرفت. آشکار است که دراین فرآیند، این بار نوبت ملت هم شد که توانست دولت را دور زند و برای مردگان نیز طلب یارانه کند.
روشنگر برجسته دکتر داریوش شایگان پیش تر هشدار داده بود که هنگام واردات مفاهیم و نهادهای غربی به ایران، آنها دگرگون می شوند و آن انتظار راستین که در غرب از آنها استنباط می شود در ایران تحقق ناپذیر است. به بیان او ما ایرانیان این نهادها و مفاهیم غربی را “بی چون و چرا و بدون دید تحلیلی و تاریخی” می پذیریم آن گونه که تیم احمدی نژاد بدون هر گونه پرسشی، سه مفهوم هلدینگ، رانت و یارانه را به جای دور زدن تحریم، در دور زدن دولت خویش پذیرفت.
از میان این مفاهیم سه گانه وارداتی به ایران، بی گمان باید پدیده رانت خواری را بسیار هولناک و مخرب دانست. به طور کلی در اقتصاد کشورهای در حال توسعه معنای ساده “رانت جویی” آن است که یک شخصیت حقیقی یا حقوقی از خزانه یا امکانات دولت صرفاً به منظور ثروت اندوزی بهره برداری کند، بدون آنکه در مقابل برای جامعه منشأ خدمات شود و یا آنکه بخواهد بانی خیر ملی شود و فقط اندکی از سهم شهروندانی را که مالیات می پردازند را جبران کند.
در سرزمین ما از بارز ترین نمونه های وارداتی رانت جویی می توان پرداخت وام کلان با بهره بسیار اندک، معافیت از عوارض گمرکی و یا پرداخت درصدی جزئی و یا تبدیل کاربری زمین های ملی (منابع طبیعی) و تبدیل آن به مجتمع مسکونی یا تجاری خصوصی را نام برد.
پدیده “لابی ایسم” در واقع همان تکنیک و شگردی است که در نظام سرمایه داری رفاقتی (Crony Capitalism) دامن ایران را نیز بویژه در دوره احمدی نژاد آلوده ساخت. پدیده لابی ایسم در حرکتی خزنده به همه نهادهای رسمی دولت از شمار استانداری، فرمانداری، شهرداری و کلاً به بخش اعظمی از دیوان سالاری عظیم دستگاه دولت رخنه کرد.
پیداست که پیشینه رانت خواری و نخستین موج اقتصاد اولیگارشی به دوران باستان و عصر اسطوره ها می رسد. شاید در اینجا بتوان بزرگترین رانت خوار و زر اندوز تاریخ را “قارون” نامید. قارون به باورم بیش از آنکه دلالت بر کرزوس پادشاه سرزمین لیدیه کند که سرانجام در گنج خویش مدفون می شود، در واقع دلالت بر یک “استعاره” می کند تا هشدار دهد که فرد زر سالار (Mammonism) رنج خویش، محزون خواهد ماند.
به بیان دیگر، همان اندازه که قارون در گنج است، به همان اندازه نیز قانون در رنج است. اگر چه اکنون قارون مرده است و استعاره شده، اما قانون زنده است و هم چنان در میان موج سوم این پدیده شوم گرفتار شده است. قانون نباید پیوسته در تسخیر روح قارون باشد؛ در فرهنگ ابراهیمی که در همه زمان ها و همه مکان ها گشتاور آن “توحید” است، قارون همان نمادی شناخته می شود که از اطاعت قانون (زکات) آسمانی بر بنی اسرائیل سر باز می زند تا آنکه سر انجام به نفرین موسی بن عمران به عقوبتی هولناک دچار و در شکاف زمین نابود می شود.
در بیست سال گذشته و در پروسه جهانی شدن سریع جوامع، شاهدیم که رانت خواران در دو محور آسمانی (دین) و زمینی (دولت) فعال شده و می کوشند که ماده و معنویت را یا به زعم خویش، دین و دولت را یک جا به تاراج برند. در چند سال گذشته با افزایش کوچ روستائیان و گسترش روند شهرنشینی، ضمیر خدا جویان هم از این موج سوم رانت جویی (اینجا زمین خواری) به شدت آزرده است و شاید روزی انزجار آنان سرمایه نو کیسه های وطنی را به آتش کشد.
با توجه به این که بخش مسکن در ایران بسیار شتاب خواهد گرفت و نظر به سیاست دولت مبنی بر افزایش جمعیت تا اندازه ۱۵۰ میلیون، شایسته است که تیم حقوقی حسن روحانی متراژ دقیق مساحت منابع طبیعی و زمین های کشاورزی را از استانداری و فرمانداری ها طلب کند تا در پایان نخستین دوره ریاست جمهوری وی آشکار شود که چه میزان از این مساحت را رانت جویان زمین خوار به تاراج برده اند.
حال برای آنکه نشان داده شود که دولت مردمی احمدی نژاد چگونه حتی مفهوم رانت را در ایران واژگون می کند، ناچار به نمونه ای باید اشاره شود؛ سخنگوی دولت روحانی در آستانه نوروز خبر داد که در دولت پیشین حدود پانصد هزار نفر بدون هیچ ضرورتی به استخدام دولت در آمده اند. پیداست که احمدی نژاد در سودای بولیواریسم چاوزی و به روش انبساط پولی (Monetary policy) آنقدر سفره دولت را گسترده ساخت که حتی نمونه چنین اقدام بی ضابطه ای را نمی توان در دولت شهرهای کوچک و بسیار ثروتمند کویت، بحرین، دوبی و قطر نیز شبیه آن را یافت.
به عبارت دیگر دکتر احمدی نژاد خواسته است در یک رانت خواهی کژ گونه به استقبال سوسیالیسم بولیواری شتافته و نیم میلیون صاحب خانوار ایرانی را طی سی سال آینده بر سفره بی حساب دولت بنشاند. احمدی نژاد و تیم نخبگانش غافل از این هشدار شدند که ایستگاه بعد از سوسیالیم بولیواری در واقع همانا پایان خط سوسیالیسم است که در آنجا کارل مارکس با سیگار برگ کوبایی بر گوشه لب به انتظار نشسته است که دین و دولت را یکجا ببلعد.
اینک پرسش اساسی این است که آیا دکتر داریوش شایگان بیهوده پنداشته است که به جهت فراهم نبودن ساختار فرهنگی ایرانیان، مفاهیم غربی هنگام ورود به این سرزمین اهورایی، واژگون برداشت می شوند؟ اگر چنین نیست پس چرا احمدی نژاد “رانت وارونه” زده است؟
اگر استخدام بی رویه عملی نیکوست پس چرا دولت روحانی به پیروی از احمدی نژاد، خوان دولت را برای استخدام میلیون ها جوان بیکار نمی گسترد تا حلقه سوسیالیسم بولیواریستی را در تخلیه بیت المال و تاراج بودجه عمرانی کامل کند؟
حال چنانچه حسن روحانی بخواهد همان سیاست دولت خویش یا انقباض پولی (Fiscal Policy) را دنبال کند تا شاید بتواند بخشی از بدنه دولت را کوچک کند، ناچار با انزجاراین کارمندان روبرو خواهد شد. زیستن در ایران آسان نیست و گرایش به شهرنشینی و کوچ رنج آور روستائیان به حاشیه کلان شهرها که به باورم باید آنها را “کلان ده” یا همان مگا ویلاژ نامید، فرصتی شیرین در اختیار بازیگران عصر طلایی جنبش رانت جویان و لابی ایسم قرار می دهد تا گنج قارون را بی رنج قانون به یغما برند.