وزیران خارجه «شورای همکاری خلیج» با انتشار بیانیه هایی دقیق هشدار داده اند که «کشورهای شورای همکاری خلیج در مقابل مداخله عملی خارجی در یمن بیکار نخواهند نشست.» آنها پیش از آن هم اعلام کرده بودند که امنیت یمن یکی از دغدغه های اصلی این شورا است. بدین ترتیب، تمرکز بحران از وضعیت قبلی که در آن تنها رهبران محلی و فرستاده ویژه سازمان ملل قرار بود مناقشه را حل و فصل کنند، وسیع تر شده است.
واقعیت آنست که کشورهای منطقه که می خواهند به یمن کمک کنند دستانشان بسته است چرا که آنها در محل، تانک، نیرو یا شبه نظامی ندارند. آنها نمی توانند جنگی را مشابه آنچه علیه داعش در عراق و سوریه راه افتاد، علیه حوثی ها آغاز کنند.
«شورای همکاری خلیج» در یمن با وضعیتی دشوار روبرو است چرا که کمک ها و حمایت آنها برای چندین دهه فقط سیاسی و اقتصادی بوده است.
شورشیان حوثی تمام توافقات را که در هفته های اخیر امضا کرده بودند، نقض کرده اند، حتی آنهایی را که بر اساس درخواست آنها اصلاح شده بود. آنها به هیچ یک از قراردادهایی که امضا کرده بودند احترام نگذاشتند.
مساله، مشروعیت انصارالله یا حوثی ها که کنترل پایتخت یمن را در دست گرفته اند، نیست. این مساله پس از آنکه آنها دولت مشروعی را که توسط شورای امنیت سازمان ملل و اتحادیه عرب به رسمیت شناخته بودند یعنی دولتی که حاصل تفاهم طرف های یمنی بود، روشن است.
مساله اینست که چگونه می توان جلوی این شبه نظامیان شورشی را گرفت و مشروعیت را احیا کرد؟ آیا شورای امنیتت که دولت یمن را به رسمیت شناخت قادر خواهد بود به همان شکلی که اکنون از دولت عراق در مقابل داعش دفاع می کند، از دولت یمن محافظت کند؟ «شورای همکاری خلیج» برای حمایت از ابتکار خود و محافظت از رژیم جدید یمن چه می تواند بکند؟ آیا بیانیه های «شورای همکاری خلیج» مبنی بر اینکه آنها بیکار نخواهند نشست به معنای اقدام نظامی احتمالی آنها است؟
اقدامات کشورهای خلیج فارس از هنگام بروز ناآرامی در یمن در سال ۲۰۱۱ مثبت بود. این کشورها به خواسته های مردمی احترام گذاشتند و علی عبدالله صالح را متقاعد کردند از ریاست جمهوری کنار برود. آنها بدین ترتیب توفیق یافتند از آشوب و خونریزی میان طرف های مختلف جلوگیری کنند و از پروژه دولت موقت انتقالی تا هنگام انتخاب رهبر جدید توسط مردم یمن حمایت کردند.
با وجود انتخاب بد در مورد عبدربه منصور هادی به عنوان کفیل رییس جمهور، این بهترین کاری بود که در جریان آن بحران جدی ممکن بود صورت گیرد. به همین علت بود که یمن و تونس به صورت الگوهای بهار عربی در آمدند. در نهایت، با حمایت سیاسی سازمان ملل و پروژه نجات اقتصادی بین المللی، این یمنی ها بودند که به پیروزی رسیدند.
اکنون تمام این دستاوردها توسط شورشیان حوثی نابود شده است، شورشیانی که با موفقیت حامیان رییس جمهور سرنگون شده در تضعیف ارتش و نیروهای امنیتی که در پی آن پایتخت یمن بی دفاع ماند، جرات حمله به رژیم جدید را یافته اند.
بر همین اساس، ما از کشورهای خلیج، که معتقدند حمله به یمن به منزله حمله به خود آنها است، می پرسیم که در این باره چه می توانند بکنند؟ آیا آنها برای مقابله با حوثی ها نیروهای نظامی اعزام خواهند کرد؟ آیا آنها در صورت حمایت ایران از متحدان حوثی اش از طریق اعزام نیرو، همانند آنچه درعراق و سوریه انجام داده، آماده رویارویی وسیع تر هستند؟
من تصور نمی کنم که مداخله مستقیم نظامی اکنون مانند زمان حمله صدام حسین به کویت در سال ۱۹۹۰ صلاح باشد. علت آنست که چنین کاری در کشوری ورشکسته و خطرناک که به عنوان دومین جولانگاه القاعده پس از سوریه شناخته می شود، قابل اعتماد نیست.
گزینه های محدودی در دسترس است که مهم ترین آنها راه حل سیاسی است. با وجود آنکه این راه حل تاکنون جواب نداده، هنوز این بهترین شیوه برای وحدت نیروهای مختلف یمن از جمله نیروهای جنوب علیه حوثی ها والقاعده است. همچنین این بهترین گزینه است تا از طریق آن از آنها خواسته شود پروژه ای سیاسی را در دست گیرند که شورشیان و حامیان آنها را شامل نشود و آنها را از نظر اقتصادی تنبیه کند.
راه حل دوم، حمایت، بازسازی و تسلیح ارتش است تا بدین ترتیب به ارتش قدرت داده شود شهرها را از کنترل حوثی ها خارج کند، حوثی هایی که انبارهای سلاح و سرمایه های مالی و انرژی را در دست گرفته اند تا کنترل شهرهای بزرگ را از طریق مترسک های خود که ادعای نمایندگی مردم یمن را دارند، در دست گیرند.
کشورهای حوزه خلیج فارس اکنون با چالش های نامعمولی در یمن روبرو هستند. این جنگی آسان نخواهد بود چرا که بعضی حریف ها هنوز معلوم نیستند. اگر «شورای همکاری خلیج» در یمن پیروز شود، در این منطقه آشوب زده آبرویی را که شایسته آنست کسب خواهد کرد، اما نتواند، پیامدهای آن عظیم خواهد بود.