
نسرین ستوده در یکی از ملاقات های کابینی در زندان
در شرایطی که بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد طی دیدار خود از دانشکده وزارت امور خارجه نسبت به وضعیت حقوق بشر در ایران و آزادی بیان سخن میراند، ژیلا بنی یعقوب، خبرنگار به زندان فراخوانده شد و دستگیری بی مرخصی نسرین ستوده به دو سال رسید.
روزنامه نگار دربند
ژیلا بنییعقوب دبیر سرویس اجتماعی روزنامه سرمایه و سردبیر وبگاه کانون زنان ایرانی است. در سال ۲۰۰۹ «بنیاد بینالمللی رسانههای زنان» جایزه شجاعت در روزنامهنگاری را به بنی یعقوب داد. وی روز یکشنبه ۱۲ شهریور برای آغاز دوران محکومیت یک ساله خود به زندان اوین رفت.

ژیلا بنی یعقوب و همسرش بهمن امویی
به گزارش سایت کلمه، خانم بنی یعقوب ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ یک هفته پس از برگزاری انتخابات جنجال برانگیز ریاست جمهوری دهم در ایران به همراه همسرش، بهمن احمدی امویی بازداشت شده بود. دادگاه این فعال حقوق زنان را در خرداد ماه ۱۳۸۹ به یک سال حبس تعزیری و ۳۰ سال محکومیت از شغل روزنامهنگاری محکوم کرد.
امویی نیز دوران محکومیت ۵ سالهی خود را در زندان رجایی شهر کرج میگذراند. پیشتر امویی محکومیت خود را در زندان اوین به سر میبرد اما بدون آن که تبعید بخشی از محکومیت وی باشد، مسئولان قضایی ایران او را به زندان رجایی شهر فرستادند.
وکیل دربند
همزمان با بازداشت بنی یعقوب، حبس نسرین ستوده نیز دو ساله شد. نسرین ستوده وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر و حقوق زنان سیزده شهریور ماه ۱۳۸۹ به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» بازداشت و زندانی شد. این عضو کانون مدافعان حقوق بشر به ۱۱ سال حبس تعزیری، ۲۰ سال ممنوعیت خروج از کشور و ۲۰ سال محرومیت از وکالت محکوم شده است.
وی وکالت تعدادی از پرونده های سیاسی و حقوق بشری از جمله وکالت شیرین عبادی، عیسی سحرخیز، کیوان صمیمی، محمدصدیق کبودوند، عاطفه نبوی، خدیجه مقدم، احمد نجاتی کارگر، از کشته شدگان پس از انتخابات و آرش رحمانی پور، از اعضای انجمن پادشاهی ایران را بر عهده داشته است.
ستوده در سال ۱۳۸۸ جایزه حقوق بشر سازمان حقوق بشر بینالملل و نخستین جایزه کمیته بینالمللی حقوق بشر ایتالیا را دریافت کرد. به پاس کوشش های وی برای دفاع از حقوق زنان و کودکان در ایران در سال ۱۳۹۰ جایزه آزادی نگارش باربارا گلداسمیت از طرف انجمن قلم آمریکا(پن) به او اهدا شد.
خانواده ها آن طرف میله های زندان
خانواده های زندانی های سیاسی به رغم زندانی نبودن، همچنان با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم می کنند. رضا خندان همسر نسرین ستوده، فعال حقوق بشر و وکیل زندانی، و مهراوه خندان، دختر ۱۲ ساله نسریون ستوده و رضا خندان، ماه پیش در نامه های جداگانه برگه های ممنوع الخروجی خود را دریافت کردند و به دادگاه احضار شدهاند.
با توجه به سن کم مهراوه خندان، رضا خندان تایید کرده بود: «اگر مهراوه عنوان مجرمانهای هم داشته باشد، باید از سوی دادگاه ویژه اطفال رسیدگی شود.»
دو سال پس از بازداشت و حبس نسرین ستوده وکیل دادگستری رضا خندان همسرش در نوشته ای که در صفحه فیس بوک شخصی خود منتشر کرد، به شرح رویداد روز بازداشت وی پرداخته است.
“آن روز شنبه بود – ۱۳ شهریور.
نسرین صبح زود رفت دادگاه برای پیگیری پروندهی موکلاناش و تا ساعت ۱۰ برگشت.
بدون هیچگونه آمادگی و تدارک برای بازداشت به همراه خانم غنوی که وکیلاش بود به محل دادسرا رفتیم. ازدحام بیش از حد مردم در زیر آفتاب داغ در مقابل در ورودی دادسرا, ورود به آنجا را مشکل کرده بود. نسرین موضوع احضارش را با یکی از مامورین در میان گذاشت و به او گفت: ” اینها خودشان منو احضار کردهاند و
اگر نمیتوانند شرایط ورودم را مهیا کنند من برمیگردم تا اگر خواستند, زحمت بکشند خودشان با ماشین بیایند دنبالم”.
بالاخره آن مامور راه را باز کرد و نسرین در میان ازدحام جمعیت وارد دادسرا شد. او حتی نتوانست با من خداحافظی کند. البته فکر میکرد که احتمالا پس از ساعاتی برمیگردد. او حتی از بچهها هم خداحافظی نکرده بود.
من بدبینتر از او بودم و احتمال می دادم مدتی او را در حبس و انفرادی نگه میدارند تا مطمئن شوند فشار بازداشت و دوری از بچهها باعث خواهد شد او از کشور خارج شود.
دقایقی بعد خانم غنوی از دادسرا به بیرون آمد و گفت که به او اجاره ندادند در بازپرسی حضور داشته باشد. اندکی بعد از آنجا رفتیم تا در ساعات پایانی وقت اداری دوباره به آنجا سری بزنیم شاید او را آزاد کرده باشند.
ساعت دو نیم بعد از ظهر بود که به زیر پل یادگار امام رسیدم. در آنجا پدر یکی از موکلین نسرین را دیدم که می گفت: “هرکاری کردم نتوانستم تلفنی از خانم ستوده خبری بگیرم. فکر بیام اینجا تا شاید بتوانم شما را در اینجا ببینم.
او از موضوع احضار نسرین خبر داشت بنابر این از صبح آمده بود آنجا و پشت یکی از ستونها کشیک میداده تا شاید به طور اتفاقی ما را ببیند و یا بتواند خبری از او بگیرد.
ساعت حدود سه و نیم بعد از ظهر بود که مهراوه سراسیمه زنگ زد و گفت که: “بابا تلفن خانه زنگ زد و یک آقای بیادبی با تحکم گفت که: “گوشی را بده به بزرگترت. شماره تلفناش هم نیفتاده بود. به خاطر همین من هم که تنها بودم گوشی را قطع کردم و آن را از پریزکشیدم تا دوباره مزاحم نشود. الان هم دارم با موبایل خودم زنگ میزنم.”
چند روز بعد که برای پیگیری پرندهی نسرین به دادسرا رفته بودم, اینطور که بازپرس اولیهی نسرین میگفت به یکی از همکارانشان گفته بودند که به خانوادهی ستوده قرار بازداشتاش را اطلاع دهید.این تلفن و لحن تهدیدگونه و ترساندن یک بچهی تنها, در واقع نوعی اطلاعرسانی به شیوهی خودشان بوده است.
من خودم را فوری به خانه رساندم و از آنجا به دنبال نیما که در مهد کودک بود رفتیم. نزدیک خانه که رسیدیم نیما سراغ مادرش را گرفت و من گفتم که امشب مامان نیست و جایی رفته است. برای او نبود مادر در حد یک شب اتفاق غیر عادی نبود. ولی حتی تصور این که شب دوم هم مادرش را نبیند هول انگیز بود.
امروز دقیقا دو سال از آن روز سپری شده است. نیما و مهراوه نه تنها در شب دوم بلکه ۷۴۰ روز است که او را در کنار خود ندارند. مانند خیلی از بچههای دیگر.
آنها با وجود همهی مشکلات, کم و بیش با موضوع کنار آمدهاند. و این همان قدرت انسان است. و دقیقا همان چیزی است که نفرت گرایان آن را نادیده میگیرند.
۱۰ ماه بعد, یک روز هنگام برگشتن از ملاقات, مهراوه میگفت: «بابا این خانمهای مامور که مامان را به محل ملاقات میآورند خیلی مهربوناند. امروز که نیما داشت با مامان خدا حافظی میکرد اون خانم مامور یک گوشه ایستاده بود و آروم داشت اشکهایش را پاک می کرد.»”