میدانم که بسیاری از مردم در جهان عرب از نزاعهای طولانی خسته شدهاند و عجله دارند راه حلی پیدا شود، حتی اگر آن راه حل حقیقی نباشد.
این را میدانم چون این جهان، جغرافیایی گسترده است که از سواحل اقیانوس اطلس تا سواحل خلیج سرشار از بحرانهای کوچک و بزرگ میباشد…
بحرانهای ما، خدای را شکر چشم و گوش را پرکردهاند. پراکندگی و اختلافات همیشگی عربی-مثل همیشه- با صراحت مطلوب و واقعیت کافی درمان نمیشوند. بلکه نیرنگ و نگاه خودخواهانه و تنگ هر روز اثرخودش را میگذارد همانطور که همیشه گذاشته و روغن برآتش میپاشد.
نیازی نیست درماجرای محنت فلسطینی زیاد درنگ کنیم. درسهایش را از زمانی که اولین تانک سوری در سال ۱۹۴۹ ازکمینگاهش بیرون آمد تا اولین کودتای عربی را پس از تولد اسرائیل در سال ۱۹۴۸اعلام کند، از برشدهایم. از آن زمان عنصر جدیدی بر بحرانهای سرنوشت ساز وارد کشورهای عربی شد. کشورهایی که یا تازه شکل گرفته بودند یا در آستانه شکل گیری بودند و آن هم نقش ارتش بود.
ارتش در کشورهای جهان سوم به طور کلی و جهان عرب که به تازگی با دموکراسی آشنا شدهاند، با گذر زمان نه فقط حزب قویتر بلکه با کنار زدن احزاب سنتی، خود«موسسه حکومت» واقعی شد… یا اینکه از سقوط خود آن احزاب بهره برد چرا که توان جذب نیروی تغییر و تحولات جامعه را نداشتند.
درآن دوره انتقالی، احزاب دیگر برای فرد عادی معنایی نداشتند، بعد از اینکه ریشههای عشیرهای و فرقهای خشکیدند و نتوانستند روابط مبتنی بر منافع یا مطالبات جانشین کنند تا بتواند ادامهشان را توجیه کند.
این همان چیزی است که در دهه پنجاه و شصت قرن گذشته تا شکست ۱۹۶۷اتفاق افتاد. وقتی که نظامیان همچون «موسسات حکومتی» صعود کردند و برخی خیابانهای عربی را شعار «جنگ آزادیبخش خلقها» پرکرد. درست در همان دوره که شک در دل رهبران ایالات متحده در حصول پیروزی در ویتنام خزید. درحقیقت شکست امریکا در ویتنام و لائوس و کامبوج بزرگترین پیروزی نظامی چپ جهانی و اندیشه « جنگ آزادیبخش خلقها» پس از تسلط کمونیستها برچین بود.
درهمین حال واشنگتن از ماجراهای هندوچین درس گرفت و بعد ازآن در مناطق دیگر جهان همچون آنگولا و اتیوپی، نقشههایی برای انقلابهای متضاد طراحی کرد. در خاورمیانه پس از مد سرخ، جزر از مصر شروع شد( بیرون کردن کارشناسان روس بعد هم کمپ دیوید) افغانستان(سرنگونی کمونیستها با اسلحه مجاهدین افغان). بعد هم با نزدیک شدن پایان دوره جنگ سرد که در سال ۱۹۹۱ به فروپاشی شوروی منتهی شد، چپ که برمسکو و پکن تکیه داشت، درهم پاشید چرا که خود مسکو و پکن تغییر کرده بودند. «بلوکبندی سیاسی» در خاورمیانه- عربی، ایرانی، پاکستانی و ترکی- از مبارزه چپ و راست… به جنگ بین پیشگامان راست پیروز در دو چهره دینی و مذهبی بدل شد.
نبردی که در اواخر سال ۲۰۱۰ و ابتدای ۲۰۱۱برآنچه به عنوان بهارعربی شناختیم در تونس، مصر، یمن، سوریه و لیبی طغیان کرد. اینگونه بود که هرگونه تغییر خارج از اسلام سیاسی را نپذیرفتیم و برهرگونه تلاش برای امنیت و صلح محلی خارج از موسسه ارتش و نیروهای امنیتی خط کشیدیم.
اینجا بد نیست به موضوع سوریه برگردیم. جایی که به نظر میرسد میان چند سناریو مسابقهای وجود دارد که برسوریها و کل منطقه تحمیل و اجرا میشود. بدیهی است که مسکو و واشنگتن -حداقل به طور مرحلهای- در این نقاط اشتراک نظر دارند:
۱-دشمن اصلی داخل سوریه که باید نابود شود، گروههای اسلام سیاسی تندروهستند. با علم به اینکه برخی جریانات از همان اول از سوی نظام سوری و حامیان منطقهایش مأموریت داشتند انقلاب را سرقت کنند.
۲-ایجاد مناطق نفوذ واقعی که بتواند منافع بازیگران اقلیمی را در خاک سوریه تأمین کند. آن هم در زیر سایه محال بودن برگشت دولت مرکزی.
۳-کاهش سقف نفوذ ایران به عنوان مقدمهای برای همزیستی با ایران «خوش رفتار و سلوک» در کل منطقه و بازیگری که به روسها اجازه داده نشود از او برای ضربه زدن به امریکا استفاده شود.
۴-اعتراف به نگرانیهای اسرائیل و بلندپروازیهای منطقهایش. روشن است که پس از هفت سال جنگ در سوریه پیروز بزرگ اسرائیل بود.
مسکو از مدتها پیش و پس از اینکه عملا راه ژنو را نابود کرد، ادعا میکرد و فریاد میزد باید مانع سیاسی شدن پرونده بازسازی سوریه شد و قبل از آن میگفت، کنار نظام ایستادنش به معنی تأیید آن نیست… بلکه قصد مبارزه با تروریسم است.
بعد ایده « مناطق کاهش تنش» را پیش کشید تا استراتژی آشتی اجباری و کوچاندن را همچنین به دور از سیاسی کردن کامل کند.
سازمان ملل به واسطه دی مستورا بیهودگی اصلاح قانون اساسی را دنبال کرد این هم به دور از سیاسی شدن.
اکنون مسکو و اطراف دیگر برای موضوع گشودن معابر مرزی تبلیغ میکنند همچون یک گام کوچک-اما روشن است- در راستای تأکید برای عادی سازی روابط با نظام و وجهه دادن به آن است. و باز هم این تبلیغات را به دور از سیاسی کردن انجام میدهد.
اگر همه گامهای عادی سازی سیاسی کردن نیست… به نظر شما سیاسی کردن چیست؟