اصلاً مورد قبول و شایسته نیست که به تکرار توصیف مشکلات عربی یا نگارش مراحل بررسی تحولات آنها بپردازیم. تنها دلیل این مسئله نیز روشن است و آن این است که هیچ افزودهای در این اوصاف نیست و هیچ نقطه امیدی قابل ذکر نیست. اما چنانجه گفتههایم روشن نیست میتوانم مثلهایی را بر زبان آورم تا راهحلهای پیشنهادی من ملموس و قابل درک باشد. بگذارید از لیبی آغاز کنیم. همگی ما در پایان سال ۲۰۱۷ توقع داشتم که نماینده سازمان ملل غسان سلامه به یک راهحل برای مسئله لیبی برسد. او بهترین راهحل را بازگشت به آغاز، یعنی تلاش برای نگارش یک قانون اساسی جدید و برگزاری انتخابات آغاز کنیم. همگان امیدوار شده بودند اما میلیشیای دارنده سلاحهای قویتر همه امیدها را بر باد دادند. تنها راهحل ممکن در لیبی این است که وجود میلیشیاها را به پایان برد و تلاش برای صدور قطعنامه از سازمان امنیت کرد تا ترکیه را از صدور اسلحه به گروهای مسلح منع نمود. این مأموریت نیز توسط ارتش ملی لیبی با حمایت ارتش مصر و الجزایر انجام گیرد.
آنچه در پایان سال در سوریه اتفاق افتاد و به موجب آن نیروهای آمریکایی از سوریه خارج شدند مضحک بود. کسانی که طرفدار ماندگاری نیروهای آمریکا در سوریه بودند در واقع تلاش میکردند یک نوع توازن قوا، از طریق وجو نیروهای آمریکایی در سوریه، با ایران و ترکیه و روسیه برقرار کنند. من بر خلاف همگان خروج نیروهای آمریکایی را آغازی برای پایان میدانم بدین معنا که خروج آمریکاییها میتواند موجب هر چه سریعتر شدن جنگ بین حزبالله و اسرائیل شود. بههر حال خروج آمریکا از سوریه آن طور که تفسیر میشود نمیتواند تغییرات چندانی در وضع سوریه ایجاد کند.
در یمن اضاع نیز پیچیدهاست و بهنظر میآید که تسویه حسابها در الحدیده به سود رسیدن به یک راهحل است اما میپندارم که حوثیها تمایل چندانی برای ادامه این راه ندارند، آنهم نه بدینخاطر که آنها مردان مرتجعی هستند که سیاست نمیفهمند بلکه پیشرفت این قضیه به سود حال ایران نیست. زیرا حالا که تحریمهای آمریکا بر ضد ایران گستردهتر شده ایران دنبال راههایی است که بر آمریکا و کل منطقه فشارهای را وارد آورد تا بلکه موضع مذاکره آینده خود را بهتر کند. در این میان در خصوص عراق نیز باید اضافه کرد که مشکل اصلی عراق احزاب سیاسی یا برخی سیاستمداران مزدور ایران نیست و البته مشکل اصلی تنها گرایشات حزبی هم نیست. در واقع مشکل اصلی عراق در این است که تمام نیروهای امنیتی و ارتشی و حتی واحدهای مبارزه با تروریسم به دست ایران تعیین میشوند و ایران اشراف همهجانبهای بر این واحدها دارد و از این رو مادامی که این نیروهای برتر به دست ایران اداره میشوند بنابراین نمیتوان از نقش سلبی ایران در عراق کاهش داد.
وضع لبنان البته به نظر سختتر از وضع عراق میآید. این کشور حدود هفت ماه است از داشتن یک هیئت دولت محروم شده و همه روزه تشکیل این موجودیت سیاسی به دست یک حزب تعطیل میشود. گاهی نیز رئیسجمهور برای اینکه خودی نشان دهد اقدام به تعطیل کردن تلاشهای تشکیل دولت میکند. در این میان کشمکش در مرز لبنان نیز ادامه دارد و یکبار این مسئله ناشی از مسئله تونلها است و یکبار منبعث از مسئله موشک. همه این مسائل باعث شدهاست که مسئله برپایی یک جنگ بیشتر مسئله ای است که نیاز به گذر زمان دارد اما وقوع آن یک امر حتمی است. یگانه مشکل حیاتی لبنان این است که در این کشور یک میلیشیایی حکمفرماست که سلاحهای هم سنگ دولت دارد و از هر گونه زیر فرمان رفتن در فرمان دولت ابا دارد. همین میلیشیا فوق دولت قرار دارد و توانسته با وسیله تفوق قدرت کل دولت را گروگان گیرد و منافع اقتصادی و سیاسی و حاکمیتی و البته فرهنگی تمدنی آن را در معرض تهدید قرار دهد. هر چند آمریکا و عربهایی که این میلیشیا را تروریستی مینامند آن را محاصره میکنند اما کمکهای آنان به ارتش لبنان کمکی به اوضاع کنونی لبنان نمیکند.
متأسفانه انگار این همه بحران و انحطاط برای حال ما عربها کافی نیست و اینک تهدیدهایی جدید بیخ گوش هر یک از سودان و الجزایر نشستهاست. سودان کشوری است که ضرورت اصلاح ساختارهای آن از سالها پیش احساس شدهاست اما متأسفانه بدی سیاست آن، این کشور را بار دیگر در معرض تقسیم قرار دادهاست؛ زیرا رژیم نظامی حاکم بر آن هر گونه عقل و خردی را به کنار گذاشتهاست. اما الجزایر که رئیسجمهور آن ده سال پیش به باد فلج سپرده شد و عقل خود را از کف داد همچنان رئیسجمهوری صوری کشور است و این کشور در معرض سختترین بحران اقتصادی قرار دارد که میتواند بحرانهای دامنگیری را برای مردم الجزایر ایجاد کند.