
کتابفروشی در تهران
این نخستین بار نیست که خبر مشکلات صنعت نشر و وابستگان آن، از جمله کتابفروشیها را میشنویم. اگر اکنون کتابفروشیها علاوه بر مشکلات پیشین، به دلیل گرانی کاغذ و افزایش قیمت پشت جلد کتابها، وضعیت نامساعد ناشران و مسائلی از این دست، حاضرند به جای کتاب خشکبار یا مواد غذایی یا هرچیز دیگری جز کتاب بفروشند، در سالهای گذشته بارها به دلایل مختلف دچار مشکل شدهاند. اما اکنون به نظر میرسد کتابفروشهایی که در همه این سالها با همه مشکلات کنار آمده یا از آن گذر کردهاند، اینبار اما به دامی افتادهاند که رهایی از آن شاید گاو نر میخواهد و مرد کهن.
اگر روزگاری کتابفروشیهای تهرانی و شهرستانی از ترس حمله انصار حزبالله و شکستن شیشههای مغازه و غارت کتابها یا به آتش کشیدن آنها هر شب نگران به خانه بازمیگشتند، این روزها دیگر میدانند که قرار نیست کتابفروشیشان به دلیل فروش یک کتاب مجوز ارشاد گرفته و چاپ شده بر سرشان خراب شود، زیرا اصلا قرار نیست کتابهای به ناشران سپرده شده به این راحتی مجوز بگیرند و از انبار ناشر روانه کتابفروشی شود. اما آنها در عوض میدانند به جای گروههای تندرو، مشکلات اقتصادی به تنهایی برای خانهخراب کردنشان کافی است.
اگر قبلا کتابفروشها تجربه نشر «مرغ آمین» را برای خود درس عبرت میکردند و برای نجات از آتش گرفتن سرمایه و زندگیشان مراقب بودند که کتابی خلاف مذاق همان تندروها نفروشند، حالا دیگر میدانند که بینیاز از مراقبت برای سالم ماندن خانه و کاشانهشان باید بنشینند و بدون حضور برادران انصار و بسیجی، شاهد فروریختن هرچه در این سالها ساختهاند بر سر خود باشند.
هرچند صاحب نشر مرغ آمین هم که در سال ۷۴ کتابفروشیاش را آتش زدند و بعد با حمایت آیتالله جنتی از این اقدام روبهرو شد و بی تفاوتی حکومت و مسوولان را دید، هیچ نکرده بود جز نشر و فروش کتاب با مجوز وزارت ارشاد مهندس مصطفی میرسلیم؛ کتابها آن زمان هم از هفت خوان ممیزان ارشاد میگذشت.
همچنان که وقتی چند سال پیش انصار حزبالله به یک کتابفروشی در اصفهان حمله کردند و هفتصد جلد کتاب و مجله را توقیف کردند، هیچ کس دم نزد. نه کتابفروشان که نگران این بودند بر سر آنها هم چماق انصار فرود بیاید، و نه مسؤولان.
در چند سال گذشته آن قدر خبر تعطیلی کافهکتابها و تعطیلی کار ناشران را شنیدهایم که دیگر خیلیها به این اخبار عادت کردهاند.
هرچند به نظر میرسد که موضوع نگرانکنندهتر از این حرفها باشد، چرا که جز نادر قدیانی، رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان که از وضعیت اقتصادی کتابفروشیها ابراز نگرانی کرده، ناشران دیگر هم چون مدیر نشر امیرکبیر گفتهاند که با دوبرابر شدن قیمت کاغذ، دسترسی مردم به کتاب و قدرت خرید این کالای فرهنگی از سوی آنان از آنچه بود کمتر خواهد شد.
از سویی با وضعیت تورمی که پیش اآمده به نظر میرسد آنقدر کالاهای اساسی و اولیه مثل مواد غذایی در حال حذف از سبد خرید مردم است که دیگر جایی برای کتاب باقی نمیماند.
نادر قدیانی نامساعد بودن وضع اقتصادی کتابفروشان را به موضوع عدم اجرای قانون معافیت مالیاتی کتابفروشان بیارتباط ندانسته است. قانونی که تنها با تغییر جایگاه ناشران از یک بند به بند دیگر، مسائل بسیار زیادی پیش روی آنها به وجود آورده است. چرا که در قانون قبلی، همه ناشران بدون هیچ قید و شرطی معاف از پرداخت مالیات بودند، اما اکنون با انتقال آنها از بند«ج» به بند «ب» هزینه بسیار زیادی بر دوش آنها گذاشته میشود.
هرچند این قانون هنوز اجرایی نشده اما در صورت اجرایی شدن ناشران باید هر سال دفاتر قانونی ارائه بدهند که این کار نیاز به یک حسابدار خبره دارد و به نظر میرسد با وجود تغییرات سریع قیمت کاغذ و وضعیت بازار نشر کار چندان سادهای برای آنها نباشد.
قیمت کاغذ اکنون خود به معضلی اساسی در حوزه نشر تبدیل شده است که این نیز مزید بر علتهای ایجاد بحران در کتابفروشیها شده است.
براساس آخرین آمار سال گذشته قیمت کاغذ ۷۰ گرمی اندونزی ۲۳ تا ۲۴ هزار تومان بود و اکنون همان کاغذ ۶۴ هزار تومان است. کاغذ ۷۰ گرمی دولتی هم که سال قبل به قیمت ۱۷ هزار تومان به ناشران فروخته میشده امسال به ۴۴ هزار تومان رسیده است.
از سویی همزمان با تشدید تحریمها در ایران مدام بر قیمت وسایل و ابزار چاپ از کاغذ گرفته تا زینک و فیلم و حتی دستگاه چاپ افزوده میشود، تا جایی که چاپخانههای دو شیفته، یک شیفته میشوند، کارگران بیکار شده و آنچنان که اهالی نشر و اقتصاددانان میگویند چند گام کوتاه تا انهدام صنعت چاپ باقی نمانده است.
به نظر میرسد نه تنها شعار تولید ملی شامل عرصه نشر و کتاب نمیشود، بلکه کم کم قضیه تعطیلی کتابفروشیها در جمهوری اسلامی به یک سنت تبدیل میشود؛ سنت ناپسندی که عامل اصلی آن سیاستهای غلط دولت در حوزه کتاب در همه زمینههاست، چه موضوعات اقتصادی، چه وضعیت انتشار مجوز از سوی وزارت ارشاد و چه سنگاندازیهای دولت برای ناشران و نویسندگان مستقل.
انگار قرار نیست تجربه کتابفروشی «زمینه»، «گنجینه دانش»، «بزرگمهر»، «علیم»، «کتاب ما»، «دنیا»، «مثبت»، «نی»، «پارس» یا «خرامان» به خاطرهها سپرده شود و از این به بعد باید از هر کنار هر کتابفورشیای که رد میشویم شک کنیم که آیا بار دیگر که گذرمان به آنجا بیفتد با در بسته کتابفروشی روبهرو خواهیم شد یا درهای چهارتاق یک سوپرمارکت یا مغازه لوازم خانگی؟