اگر فرهنگ را زیرمجموعه تمدن و مبتنی بر پیشینه های انسان شناختی و جامعه شناختی یک سرزمین بدانیم، بدون شک با رجوع به آن پیشینه ها و واکاوی آنها متوجه تاثیر فرهنگ دیگر سرزمین ها در جهت رشد و تعالی آن میشویم. موسیقی نیز به عنوان یکی از عناصر فرهنگ از این قاعده تاثیرپذیری مستثنی نیست و روند تولید و حتی بازتولیدش از پیوند دیگر موسیقی ها به آن در طول اعصار سرچشمه می گیرد.
مناقشه بر سر موسیقی ایران و عرب و تاثیر پذیری آنها از یکدیگر بسیار است و هر کدام از این دو می خواهند آغاز آن را به خود نسبت دهند. اما اگر نیک به آن بنگریم در می یابیم که هیچ یک از این دو موسیقی بدون وجود آن دیگری تبدیل به چیزی که امروزه می شنویم نمی شده است.
بر اساس پژوهش های انجام شده سرآغاز موسیقی در ایران را می توان در دوران ساسانیان جست و جو کرد. البته بدون شک قبل از آن هم موسیقی و تولید اصوات وجود داشته است اما شاید بتوان گفت در دوران ساسانی به علت علاقه مندی پادشاهان به انتقال فرهنگ و تمدن موسیقی چهارچوب مند شده و مثل صنایع دیگر فرهنگی نسبت به دوره ای مثل اشکانیان رشد بیشتری کرده است که اوج آن در زمان خسروپرویز و با حضور موسیقی دانانی مثل نکیسا و باربد بوده است.
در این باره «هرودوت» مورخ یونانی به تفصیل سخن گفته است. اما در همان زمان شهری به نام «حیره» در عراق کنونی وجود داشت که نقش بسیار پررنگی در اشاعه فرهنگ و هنر به بلاد عرب داشت و به علت حکومت پادشاهان ایرانی، آن شهر قطب تبادل فرهنگی به شمار می آمد. موسیقی عرب همواره با شعر غنی آن همراه بوده است و این دو عنصر جدانشدنی تاریخ را تحت تاثیر قرار داده اند.
از طرفی در قرن هفتم و هشتم میلادی بغداد نیز مرکز بزرگ موسیقی به شمار می آمد. مورخین ریشه موسیقی عرب را در موسیقی ایران و یونان می بینند و همچنین شکل اولیه آن را به موسیقی مصر نسبت میدهند. شاید قبل از اسلام برای سرزمینهای عرب موسیقی آنچنانی جز آواز حدی و نصب نمی توان نام برد اما به دوران پس از اسلام و حکومت خلفای عباسی که نگاه بیاندازیم از نظر موسیقیایی با دورانی شکوهمند مواجه می شویم.
در همین زمان رساله های ابن سینا و فارابی درباره موسیقی به عربی نوشته شد. اما شاید مهمترین فرد در این زمینه «شیخ صفیالدین ارموی» بود که در زمان آخرین خلیفه عباسی( که خود ادیب و هنرور بوده) می زیست و دو کتاب بسیار مهم در زمینه موسیقی به نام های «الادوار» و «رسالهالشرفیه» نوشت. او که اصالتا ایرانی بود و در مدرسه مستنصریه بغداد تحصیل میکرد، از بزرگترین نوازندگان عود و موسیقیدانان خاورمیانه به شمار می رفت.
نگار بوبان، نوازنده عود و پژوهشگر موسیقی، در این مورد به شرق پارسی می گوید: “دعوای ایرانی-عربی در موسیقی و جدا کردنشان از هم طوری که انگار یکی از سیاره دیگر آمده، در این دیدگاه بیشتر به شوخی شبیه است تا واقعیت. تا آنجا که اطلاعات و شواهد در دست است دست کم به مدت ده قرن(از قرن اول هجری تا صفویان) سرزمین هایی که امروزه شامل کشورهای عربی و ماوراءالنهر و ترکیه و حتی بخشی از شمال آفریقا است، با آنچه امروز ایران می نامیم دست کم در بخشی از موسیقی که در مکتوبات و مستندات آمده مشترکند. این مستندات را در چند بخش می توان دید. یکی سرگذشت نامهها که احوال موسیقی دانان را منعکس کرده، دیگری مطالب نظری که موسیقی را با عناصر و مولفه های فنیاش تحلیل و تبیین می کند و دست آخر سازهای مشترک یا مشابه”.
وی افزود: “از سرگذشت نامه ها فهرست بلندبالایی از موسیقی دانانی به دست می آید که به اعتبار محل تولدشان هم که باشد، به حساب امروزی ایرانی اند و از مشهورترینهایشان که تقریبا همه نامشان را شنیده اند: صفیالدین ارموی، ابراهیم موصلی(که در اصل اهل ری بوده و به اعتبار شکوفا شدن از موصل بوده که لقب موصلی گرفته) و پسرش اسحاق، شاهک رازی(همسر ابراهیم موصلی) و برادر او زلزل که اهمیتش علاوه بر سرگذشت نامهها در نام گذاری فاصله ای در موسیقی به نامش «وسطای زلزل» پیداست)، عبدالقادر مراغهای (که در قرن هشتم تازه اولین کسی بود که کتاب موسیقی اش را به زبان فارسی نوشت. تا پیش از او هرچه نوشته اند به عربی است) و دیگرانی از این دست”.
به گفته این پژوهشگر موسیقی “از این موسیقی دانان آنهایی که اهل نظر هم بودند (مثل مراغی و صفی الدین و فارابی) در کنار دانشمندانی که موسیقی میدانسته اما اهل عمل نبودهاند (ابن سینا) تالیفات بسیار مهمی در موسیقی دارند که به جز مراغی همه به عربی نوشتهاند و نه تنها در زمان خودشان سرلوح کارهای بعدی قرار گرفته اند، بلکه امروزه هم در بررسیهای پژوهشگران باعث شده تمام این محتوا را زیر عنوان موسیقی عربی بیاورند. این رسالات که فقط هم به افرادی که نامشان محدود نیست، با نگاهی فنی و بسیار دقیق به مباحث اصلی موسیقی در دو بخش نغمه ها (فواصل موسیقیایی) و ایقاع (ریتم و دورهای ریتمیک) پرداخته اند و در نوشتههایشان پس از شرح مبانی فواصل به مقامها و دوایری می پردازند که هنوز هم دست کم نامشان در موسیقی همه این سرزمینها موجود است: عشاق، حجاز، بوسلیک، همایون، محیر، عزال، نیریز، ماهور، نهفت و دوگاه و… بسیاری پیش از اینها نامهای مشترکیاند که به احتمال بسیار زیاد ریشه مشترک شان در همان پیشینه مقام هایی است که تا پیش از صفویان در این سرزمینها رایج بوده است”.
موسیقی «مقامی» نیز که بر پایه آهنگ های ساخته شده در یک منطقه به وجود آمده به عقیده شیخ صفی الدین ارموی درمیان ایرانیان و اعراب تفاوت داشته و هرکدام از اینها مقامهایی داشتند که برای آن یکی ناشناخته بوده است. اما جلوتر که بیاییم و در دوران حکومت صفویه موسیقی در ایران مسیری پر فراز و نشیب را طی میکند. تقریبا به جز شاه عباس صفوی(که یک دوران شکوفایی موسیقی در زمان او شکل گرفت) باقی پادشاهان این سلسله ارتباط خوبی با موسیقی نداشتند و اکثر آنها با آن به عناد رفتار میکردند. اما همین محدودیت شرعی برای موسیقی باعث شکل گرفتن انواع موسیقی مثل موسیقی های روایی و مذهبی شد.
نگار بوبان در این مورد نیز گفت:«اینکه در مقطعی از تاریخ که مقارن با روی کار آمدن صفویان در ایران و امپراتوری عثمانی از سوی دیگر است چه بر موسیقی ایران صفوی گذشت که چند قرن بعد با موسیقی «دستگاهی» سر برآورد(آنچه در دوره قاجار می بینیم) بحثی است درخور توجهی جداگانه و تاثیر مسائل سیاسی و محکم کردن مرزبندیهایی را که بنا بود ایران صفوی و عثمانی را از مجزا کند، نباید در آن نادیده گرفت. اما با تمام اینها موسیقی دستگاهی هم به اذعان اغلب صاحبان فن، شکلی تعریف شده و قالبی تازه از ترکیب مقامهاست و این به آن معناست که موسیقی دستگاهی ایران امروز در مسیری راه تکامل خود را پیموده که از شکل مقامی پیشین بهره برده بی آن که خود را در حفظ اسامی یا شاید حتی بخشی از محتوا محدود کند.»
اما این اشتراکات تنها به خود موسیقی محدود نمیشود و سازها را هم در بر می گیرد. سازی که اکنون اساس موسیقی عرب را تشکیل می دهد «عود» است. می گویند عود همان بربط ایرانی است اما از طرفی برخی موسیقی پژوهان ریشه آن را در مصر باستان یافته اند .در تاریخ آمده است که اعراب خود سازی شبیه به عود داشتند که «مزهر» نام داشت و از پوست ساخته شده بود اما پس از ورود بربط به عربستان جای آن را گرفت و به علت چوبی بودن آن «عود» نام گرفت. در هر حال این ساز به مرور زمان دستخوش تغییر و ارتقا توسط اعراب شد.
نگار بوبان در این رابطه نیز میگوید: “در کنار موسیقی دانان و مباحث فنی مکتوب شده، سازها هم هستند که از بینشان عود در تمام قرون مورد نظر، ساز اصلی بوده و با عنوان «ساز کامل»(به قول صریح فارابی و مراغی) شناخته می شده و هنوز هم در تمام این سرزمینها نواخته میشود. هر چند که تغییرات و تنوع در آن در زمان ها و مکان های مختلف داده شده و قابل مشاهده است. عود به اصطلاح عربی امروز با عود به اصطلاح ترکی امروز هم تفاوت اندازه و شکل و کاسه دارند و هم کوک پایه شان یک پرده اختلاف دارد. علاوه بر آن شیوه های نوازندگی شان هم تنوع دارد”.
در این میان ابراهیم قنبری مهر، استاد سازسازی ایران، هم بر اساس برداشت چشمی از نقشی از یک جام ساسانی طرحی برای عودی با کاسه ای کوچکتر و دسته ای بلندتر داد که آن را به سابقه پیش از اسلام، سازی(که با نام بربط جا افتاده) مربوط کند. ایشان این ساز خود را بربت(بربط) نامید و توسط گروهی از نوازندگان ایرانی هم به عنوان بازگشت به سابقه تاریخی این ساز مغتنم شمرده شد.
این پژوهشگر موسیقی معتقد است که “برای من سخت است بپذیرم در دوره ای که این همه تلاش در دنیا برای نزدیکتر کردن مردم و موسیقیهایشان به همدیگر اتفاق می افتد، که حاصل گوشه اش هم موسیقی های به اصطلاح تلفیقی است، بخواهیم بستر تاریخی و تکاملی یک ساز مثل عود را ندیده بگیریم و خود را با بربت کاسه کوچک و دسته بلند «ایرانی»تر کنیم. البته نگاه به گذشته و ساختن سازی با نگاه به پیشینه بسیار هم زیبا و هم مفید است و اگر سازی خوشصداتر از پیش و با امکانات نوازندگی بیشتر در دسترس موسیقیدانان بگذارد، حتما مغتنم است. اما اگر هدفش جداسازی فرهنگی ،مرزبندی و نادیده گرفتن قرنها اشتراک موسیقیایی باشد، معقول به نظر نمی رسد. و فراموش هم نکنیم که موسیقی ایران البته محدود به موسیقی دستگاهی نیست. موسیقی کردی، آذری، بلوچی، مازندرانی، خراسان و دیگر موسیقیها هرکدام در عین بعضی اشتراکها ویژگیهای خاص خود را دارند که چهره فرهنگی موسیقیایی ایران را قرنهاست که رنگارنگ و متنوع کرده است.»
با این تفاصیل فرهنگ و هنر به خصوص موسیقی در خاورمیانه و در کل در همه جای جهان همواره حاصل تاثیر وقایع مختلف اجتماعی و سیاسی بوده و داد و ستد در آن به صورت مداوم انجام میشود. بنابراین نسبت دادن آن به یک جای خاص و سرچشمه دانستن یک کشور یا یک تمدن بدون در نظر گرفتن ارتباطات میان فرهنگی ناشی از تنگ نظری است و اگر به ضرر فرهنگ نباشد و مانع رشد آن نشود، سودی نیز ندارد.