پیشینه متون درسی در ایران دقیقا مشخص نیست و به گفته حسن ذوالفقاری، یکی از نویسندگان کتابهای درسی در این کشور، “تاریخچهٔ تألیف کتب درسی از دوران مکتبخانه تا به امروز ثبت و تدوین و تحلیل نشده است”، اما آن چه به یقین میتوان گفت این است که کتابهای درسی طی دورههای مختلف، فراز و نشیبهایی را طی کرده است.
با این حال، در زمینه زبان و ادبیات فارسی، کتابهای درسی همواره با ادبیات کلاسیک ایران عجین بوده، و هیچ نظام آموزشی نتوانسته بدون ارتزاق از ریشهها و اتکا به تنه کهن ادبیات فارسی، شاهد جوانهها و شکوفههای تازه باشد؛ چه آن زمانی که «گلستان» و «بوستان» دو کتاب اصلی مکتبخانهها بود، و چه حالا که انتقاداتی به شیوه انتخاب متون ادبی در کتابهای درسی مطرح است.
در شرایطی که فرهنگ کتاب و کتابخوانی در ایران، حتی در میان کودکان و نوجوانان، چندان وضعیت رضایتبخشی ندارد، برای بسیاری از دانشآموزان، اولین برخورد با برخی متون، از جمله متون ادبی، در کتابهای درسی صورت میگیرد.
به تناسب این اهمیت، حساسیت نظامهای آموزشی درباره این کتابها نیز فراوان است؛ به گونهای که شرایط سیاسی، مذهبی و فرهنگی حاکم، عامل اصلی تغییرات در این کتابها بوده است.
فردوسی؛ شاعر بزرگ اما بحث برانگیز
پس از وقوع انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷، بحثها و محدویتهایی برای چاپ آثار برخی از شاعران و نویسندگان فارسیزبان در متون درسی به وجود آمد. از میان شاعران کلاسیک، شاید هیچ شاعری بحثبرانگیزتر از فردوسی نبوده؛ گرچه اختلافات درباره این شاعر به پیش از انقلاب باز میگردد.
به عنوان نمونه، نظرات آیتالله مرتضی مطهری نظریهپرداز جمهوری اسلامی درباره فردوسی – با وجود احترام او به این شاعر – بیانگر تقابل دو دیدگاه مختلف درباره فردوسی است؛ دیدگاهی که فردوسی را در برابر اسلام قرار میدهد، و دیدگاهی دیگر که در پی آشتی این دو با یکدیگر است.
موضوع اصلی نیز بر سر زبان فارسی و هویت ایرانی است. میرجلالالدین کزازی، استاد زبان و ادبیات فارسی، درباره فردوسی میگوید: «اگر فردوسی در یکی از باریک ترین و دشوارترین روزگاران در تاریخ ایران سر بر نمیآورد، به گمان بسیار، ما امروز خود را ایرانی نمیدانستیم و به زبان شکرین و شیوهٔ پارسی سخن نمیگفتیم.»
اما آیتالله مطهری در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» تلویحا به «عجم زنده کردم بدین پارسی» واکنش نشان میدهد و میگوید «زبان فارسی زبان هیچ کس به تنهایی نیست. نه زبان فردوسی است و نه زبان رودکی و نه نظامی و نه سعدی و نه مولوی و نه حافظ و نه هیج کس دیگر. زبان همه است.»
فردوسی در میان شاعران مطرح معاصر نیز مخالفانی داشته است. احمد شاملو در سخنرانی گفته است: «بلندگوهای رژیم سابق از شاهنامه بهعنوان حماسه ملی ایران نام میبرند، حال آنکه در آن از ملت ایران خبری نیست و اگر هست همه جا مفاهیم وطن و ملت را در کلمه شاه متجلی میکند.»
با این حال، مخالفتها با فردوسی، گاهی چنان بالا گرفته که ترویج اشعار این شاعر در دیار خود نیز با مشکل مواجه شده است. مثلا دو سال پیش، بزرگترین نقاشی دیواری ایران، با موضوع داستانهایی از شاهنامه، قرار بود در مشهد رونمایی شود اما شب قبل از رونمایی، این نقاشی توسط آستان قدس رضوی پاک شد.
یا اینکه علیرغم ساخت سریالهای تلویزیونی درباره امیرکبیر، میرزا کوچکخان، زکریای رازی، ابنسینا و دیگر چهرههای تاریخ ایران، تاکنون سریالی در مورد فردوسی یا شخصیتهای شاهنامه ساخته نشده است.
احمد مسجد جامعی، رییس کنونی شورای شهر تهران نیز گفته که «متأسفانه با وجود اینکه تصویر و شاهنامهخوانی در دورهای صفویه، قاجاری و پهلوی داریم، اما تصویر و شاهنامهخوانی به روایت جمهوری اسلامی نداریم.»
با این حال، طی سه دهه گذشته، یک اصل کلی برای کتابهای درسی ادبیات درنظر گرفته شده و آن، به گفته جواد محقق یکی از شاعران معتقد به جمهوری اسلامی ایران، «حذف چهرههای ادبی است که مقابل نظام ایستادند».
همچنین محیالدین بهرام محمدیان، رییس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی آموزش و پرورش، گفته است: «جای چهرههای خاص که در انقلاب مردم را همراهی نکردهاند، در کتاب درسی نیست و ما نیز آن را تجویز نمیکنیم.»
اما این اصل، در میان نویسندگان مخالفانی دارد. فریدون عموزاده خلیلی میگوید: «همه ادبیات ایران ادبیات انقلاب نیست. اصلا مگر میشود بقیه ادبیات را تعطیل کنیم تا تنها ادبیات انقلاب باقی بماند؟ مگر میتوان فردوسی را حذف کرد؟ مگر او ادبیات انقلاب بوده است؟ اصلا فرهنگ ایرانی – اسلامی مگر غیر از حافظ و سعدی و فردوسی است؟»
عزیزالله جوینی، مصحح متون کهن، فراتر از این رفته و میگوید که ضرورت دارد شاهنامه در «حوزههای علمیه» و حتی در «دانشکدههای پزشکی» تدریس شود. او تأکید میکند: «اشاعه شاهنامه به نفع نظام جمهوری اسلامی است.»
شاهنامه در کتابهای درسی؛ موانع و ضرورتها
حسن ذوالفقاری، استاد گروه ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس و یکی از مؤلفان کتابهای درسی ادبیات، درباره «خطوط قرمز» در تألیف این کتابها گفته است: «همیشه این خطوط وجود دارد، اما ما سعی کردیم تا آنجا که میتوانیم، همه آثار را بیاوریم. گاهی فشارها بر ما غلبه میکرد و گاهی ما بر فشارها غلبه میکردیم.»
خطوط قرمز در تألیف کتابهای درسی، درست مثل معیارهای ممیزی کتاب، مشخص نیست، اما با توجه به حساسیتها، به نظر میرسد انتخاب آثار ادبیات کلاسیک در کتابهای درسی پس از انقلاب، همواره بر اساس تأثیرپذیری آنها از اسلام و قرآن و حدیث بوده است.
این وضعیت برای آثار ادبیات معاصر فارسی کمی پیچیدهتر و محدودتر است؛ به طوری که داوود غفارزادگان، نویسنده میگوید که اکنون آثار حافظ، سعدی و فردوسی و مولانا راحتتر در کتابهای درسی آورده میشود و اگر این شاعران، معاصر بودند، هیچکدام از آثارشان به کتابهای درسی راه پیدا نمیکرد.
علاوه بر این خطوط قرمز، عدم تدوین کتابهای درسی از سوی متخصصان نیز عامل دیگری است که به گفته برخی از نویسندگان به ناآشنایی دانشآموزان با فرهنگ ایرانی منجر میشود.
محمدرضا یوسفی، نویسنده، در این زمینه گفته است: «بچههای ما از نشانههای فرهنگی خود بیاطلاع هستند. آنها نمادهای غربی را میشناسند. اگرچه باید این نمادها را بشناسند و با ادبیات جهان آشنا باشند، اما هر کشوری با بیرق فرهنگی خودش در جهان مطرح میشود. در کشور ما کودکان ایرانی رستم را نمیشناسند، اما زورو را میشناسند. اگرچه شاهنامه در کنار ایلیاد و اودیسه بزرگترین اثر حماسی جهان است، اما در کتاب درسی نمودش صفر است. وقتی هم از شاهنامه میگویند، فرزندکشی را به یاد میآورند. محصول این روند، نسلی است که از فرهنگ ملی خود خالیالذهن است.»
این نویسنده در جای دیگری، به بازنویسی که از بخشی از شاهنامه در کتاب درسی ششم ابتدایی آمده اشاره میکند و آن را دارای اشکال میداند. یوسفی که خود داستانهای شاهنامه را بازنویسی کرده، میگوید که بسیاری از بازنویسیهایی که در کتابهای درسی آمده نویسنده ندارند و اغلب آثاری هستند که به لحاظ ساختاری ضعیفاند. این درحالی است که از شاهنامه، بازنویسیها و سادهنویسیهای بسیاری در بازار کتاب منتشر شده است.
همانطور که گفته میشود، شاهنامه، آن طور که در کتابهای درسی آورده شده، چندان جذابیتی برای دانشآموزان ایجاد نمیکند. مصطفی محدثی خراسانی، شاعر، با تأکید بر این که «ارتباط نسل جدید با گذشته ادبی ما دارد قطع میشود» میگوید: «برای اینکه ما بتوانیم پشتوانههای ادبی و هنری و فرهنگی خود را در ناخودآگاه این نسل پررنگ کنیم، باید از جاذبهها استفاده کنیم. در کتابهای درسی، متون گذشته ما، چه نثر و چه نظم، باید قالبی جذاب داشته باشند. آوردن بخشی از شاهنامه فردوسی و بعد واگذار کردن به معلم که بچهها را جذب کند یا نه، راهبردی نیست.»
جواد جزینی، نویسنده، نیز بر این باور است که: «دستاندرکاران تدوین کتابها فهم درستی از ادبیات کودک و نوجوان ندارند و متنهایی را از ادبیات کهن انتخاب میکنند که حتا در برخی موارد معلمها هم از تدریس آنها عاجزند.»
در شرایطی که کتابهای درسی از نظر آثار ادبی زیر تیغ تندترین انتقادها قرار دارند، اکثر کتابخانههای مدارس بخش اعظم کتابهای خود را به کتابهای کمکآموزشی تخصیص میدهند، و کتابهای مرتبط با ادبیات و به ویژه شاهنامه برای تجیهز این کتابخانهها، چندان مورد استقبال قرار نمیگیرد.
محمدرضا یوسفی نویسنده مجموعه «داستانهای شاهنامه» برای کودکان گفته است: «علیرغم تلاش ما برای ورود این کتابها توسط انتشارات منادی تربیت به مدارس، این کتابها مورد استقبال این مؤسسه انتشاراتی قرار نگرفت.»
اما شاهنامه چرا باید در کتابهای درسی باشد و حذف یا کمرنگ شدن آن چه تبعاتی دارد؟
برخی معتقدند که داستانهای شاهنامه، علاوه بر اهمیت ادبی و اسطورهای، و همچنین انتقال فرهنگ بومی ایران، با مسائل تربیتی سازگاری دارد و درسهایی که میتوان از رفتار شخصیتهای شاهنامه آموخت، کمتر از آموزههای دیگر متون تربیتی نیست.
محمد حسینی، به عنوان یکی دیگر از کسانی که شاهنامه را برای کودکان بازنویسی کرده، معتقد است در شخصیتهایی مانند رستم، سهراب و اسفندیار، خیر و نیکی تبلور یافته که میتواند در مقابل بیشمار ریاکاری و دروغی قرار گیرد که اکنون در «بمبارانهای فرهنگی» دیده میشود.
حتی برخی معتقدند که داستانهای شاهنامه میتواند ذهن کودکان را برای آموختن فلسفه آماده سازد.
فریدون جنیدی، شاهنامهپژوه، نسبت به کمرنگ شدن شاهنامه و داستانهایش به عنوان غنیترین گنجینه ادبی در ایران، در کتابهای درسی هشدار میدهد و میگوید: «متاسفانه نگاه اشتباهی به شاهنامه میشود. به عبارت دیگر، گویا با شاهنامه دشمنی دارند و به غلط فکر میکنند اگر به شاهنامه بها بدهند، بچهها به سمت جریانهای سیاسی همچون ملیگرایی میروند.»
صرف نظر از دلایل و انگیزههای کمتوجهی به متونی چون شاهنامه در کتابهای درسی، به نظر میرسد این بیتوجهی، علاوه بر ایجاد گسستهای فرهنگی در میان نسلها، اعتبار این کتابها را نیز مخدوش میکند.