نمایشگاه کتاب تهران چند روز پیش پایان یافت و باز هم در آنسوی کتاب های چیده شده در غرفه های فروش کتاب این دغدغه آشکار و نهان مطرح بود که آیا نویسنده می تواند از راه نوشتن زندگی کند؟ آیا رویای نویسنده حرفه ای بودن به معنای تمرکز بر کار نوشتن و زندگی کردن از راه این حرفه در ایران ممکن است؟ چه مشکلات و مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی وجود دارد که این رویا را هر روز ناممکن تر می کند؟ آیا نویسندگی را باید در حوزه علایق شخصی و عشق افراد، خلاصه کرد و مسئله حرفه ای شدن را به فراموشی سپرد؟
در این باره با کامران فانی، نویسنده، مترجم و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی و همچنین عضور هیات علمی دانشنامه تشیع که دهها عنوان تالیف و ترجمه را در کارنامه خود دارد گفتگو کرده ایم. فانی در این مصاحبه با اشاره به جالب بودن پژوهش درباره این موضوع خواستار یک کار آماری در میان نویسنده های مختلف شده و به برخی از جنبه های تاکنون مطرح نشده رابطه نویسنده با فرهنگ عمومی و محدود بودن راه هایی که نویسنده می تواند در ایران کسب در آمد کند پرداخته است.
***
شرق پارسی: آیا در ایران نویسنده می تواند از راه نوشتن زندگی کند؟
کامران فانی: به یک معنی می توانم بگویم خیر. لااقل تقریبا نه. این مسئله تاکنون در ایران مطرح نبوده چرا که عملا نویسنده ها می دیده اند که امکانش وجود ندارد.
در ایران اگر کسی بخواهد از راه نوشتن زندگی کند، زندگی اش منوط به حق تالیفی است که از کتاب هایش می گیرد و متاسفانه در ایران و خصوصا در سالهای اخیر که تیراژ کتاب ها فوق العاده پایین آمده، حق تالیفی که نویسنده از راه نویسندگی دریافت می کند اصلا کفاف زندگیش را نمی دهد. این در حالی است که متاسفانه در ایران تیراژ کتاب ها هر روز پایین تر می آید.
به همین خاطر شاید حدود ۱۵ تا ۲۰ سال پیش که تیراژ کتاب ها بالا تر و در حد ۵ تا ۱۰ هزار بود این امکان داشت پیدا می شد و آن هم نه برای نویسندگان تازه کار بلکه برای نویسندگانی که سالها کار کرده بودند و کتاب های متعدد داشتند و از تجدید چاپ این کتاب ها می توانستند زندگی کنند و هزینه معیشتشان را بدست آورند. ولی در این سالها که بطور مداوم تیراژ کتاب ها پایین آمده بخصوص در مورد نویسنده های جدی این بازهم به امر کم و بیش محال تبدیل شده و آن آرزویی که کم و بیش بعضی داشتند محال شده است.
وضعیت مترجم ها چگونه است؟
کلا مترجم ها در ایران وضعشان بهتر از مولف ها بوده است. مترجم های ایرانی مثل کسانی چون مرحوم محمد قاضی که بیش از ۴۰ تا ۵۰ عنوان کتاب داشتند، اواخر عمر ایشان که ده پانزده سال پیش بود، کتاب هایش که تجدید چاپ می شد کمک خوبی به زندگی اش بود و کم و بیش می توانست زندگی کند. اما بعد از آن متاسفانه تیراژ کتاب ها پایین آمد، حق تالیف ها کم شد و بخاطر این مسائل دیگر امکان پذیر نیست.
این وضعیتی که نویسنده نمی تواند زندگی اش را از راه نوشتن بگذراند چه پیامی برای افرادی که می خواهند این حرفه را دنبال کنند دارد؟
خوب اینکه تمام وقت نمی توانند کار نویسندگی کنند و باید در کنارش کار دیگری هم داشته باشند. ولی در مورد برخی نویسندگان نقش این درآمدی که از راه نویسندگی بدست می آورند نسبتا خوب است.
وضعیت برای نویسنده های جدی با کسانی که آثار عامه پسندانه تری منتشر می کنند باید متفاوت باشد؟
نویسنده های جدی در غرب هم آنطورها چیزی گیرشان نمی آید و درایران هم همینطور است. در ایران مثلا آقای محمود دولت آبادی از نویسندگان جدی ما، پرفروش ترین کتاب ها را دارد و هنوز کتاب های قدیمی ایشان هم چاپ می شود.
خود آقای دولت آبادی کارمند دولت بوده و حقوق بازنشستگی هم می گیرد که مشخص است که این حقوق کفاف زندگی اش را نمی دهد اما با حقوق کتاب هاش می تواند چیزی به حساب بیاید.
آیا مشکل حرفه ای شدن نویسندگی فقط به مسئله تیراژ بستگی دارد یا به سیاست گذاری ها هم بر می گردد؟
بله این هم هست. مثلا بیمه نویسندگان حرفه ای هنوز انجام نشده و فرد باید بیمه خصوصی را خودش انجام دهد. تقریبا همه افراد به نوعی به حقوق ثابت و کار ثابت وابستگی دارند. مسئله مهم به نظر من مسئله تیراژ کتاب است. مثلا پرفروش ترین ها در آمریکا یک میلیون تیراژ دارند در حالی که در ایران پر فروش ها تیراژ شان ده یا بیست هزار تاست که اصلا قابل مقایسه نیست. ولی متاسفانه به طور جدی یک تحقیق آماری در این باره نشده است.
به نظرم برای شناخت اینکه آیا نویسنده ها قادرند از راه نوشتن زندگی کنند باید برخی نویسنده های پر فروش ایرانی را انتخاب کرد و با دیگران مقایسه کرد و به نوعی یک کار آماری باید انجام شود که تا حالا نشده است.
شما نویسنده ای می شناسید که به شغل دیگری وابسته نباشد؟
در اندازه ای که من می بینم و حدس می زنم هیچ نویسنده ای ندیدم که به شغل دیگری متکی نباشد. مثلا دوست من آقای خرمشاهی که کتاب هم زیاد دارد، اما تنها بخشی از زندگی اش را از راه این حق تالیف ها می گذراند و ایشان هم عضو هیات علمی دانشگاه بودند. الان ایشان دو تا از کتاب هایش بطور سالانه فروش می روند یکی حافظ نامه و دیگر ترجمه قرآن است که این دو تا از کتاب های پرفروش در ایران است و حافظ ایشان هم همینطور و اصولا کسانی که حافظ در می آورند فروش خوبی دارند.
دومین مسئله درباره درآمد نویسندگان این است که نویسندگان خارجی از طریق مقاله می توانند درآمدی داشته باشد ولی متاسفانه در ایران برای مقاله نوشتن در روزنامه ها و مجله ها اصلا پول نمی دهند.
مجله ها یا روزنامه ها می گویند که به ما یک مقاله بدهید و تنها تعداد خیلی کمی از مجله های دولتی یک حق تالیف مختصری می دهند. در صورتی که در خارج ایران از این طریق بیشتر می توانید زندگی روزمره تان را بگذرانید مثلا اگر هفته ای یک نقد فیلم یا نقد کتاب بنویسید بالاخره با حق نوشتن مقاله می توانید کمی زندگی اتان را بگذرانید، اما مثلا در ایران شما مقاله هم در روزنامه شرق هم بنویسید از نظر مالی چیزی نمی دهند.
بنابراین یکی از مشکلات برای نویسنده ها در ایران این است که مجله ها و رزنامه ها نویسنده ها را حمایت نمی کنند؟
اصولا رسم نیست که مجلات حق تالیف بدهند اگر هم بدهند بعضی شان به بعضی افراد خاصی می دهند و آنهم چیزی نیست. این مسئله اساسا به وضعیت اقتصادی روزنامه ها و خصوصا مجله های ما بر می گردد که تیراژی ندارند و نمی توانند چیزی بدهند. ما مجله خیلی پر تیراژی نداریم.
این مجله ها خودشان متکی به هیات تحریریه داخلی اشان هستند. مقالاتی که می بینید در مهرنامه نوشته می شود یا رفته اند مصاحبه کرده اند که الان خیلی رسم شده که کارشان را با مصاحبه راه می اندازند، که بوسیله خبرنگارهای داخلی خودشان انجام می شود و این مصاحبه گران بعنوان حقوقی چیزی می گیرند ولی به فرد مصاحبه شونده چیزی نمی دهند و من اصلا ندیده ام که چیزی بدهند.
من نمی دانم الان رادیو و تلویزیون چه کار می کنند. مثلا رادیو را می دانم که چیزی نمی دهند و تلویزیون هم همینطور.
یعنی فرهنگ عمومی ما که از راه رادیو و تلویزیون، روزنامه ها و مجله ها منتقل می شود مجانی از نویسنده های ما کار می کشد، درست است؟
دقیقا درست است. دقیقا باید همین را گفت و بسیار زیاد هم کار می کشند. یعنی نویسنده هیچ چیزی نمی برد و حداکثر مجری یا مصاحبه گر حقوق اندکی می گیرد.
با این وضعیت چرا نویسنده ها به سمت یک صنف جدی برای حمایت از حق وحقوق شان نمی روند؟
تا حالا دو سه بار این کار را کرده اند و درست است که جنبه سیاسی هم پیدا کرده است. مثلا کانون نویسندگان در واقع قرار بود کانون صنفی نویسنده ها باشد و از حقوق صنفی بیشتر حمایت کند تا به مسائل آزادی نشر و بیان و اینها. وظایف آنها در اول همین جنبه های حقوقی است که نشد دیگر. ما نه تنها چنین صنفی برای نویسنده ها نداریم برای مترجم ها هم نداریم.
الان انجمن مترجمان دارد تشکیل می شود و یک کارهایی دارند می کنند که این انجمن را به تصویب برسانند تا بتوانند از این طریق حقوق مترجمان را حفظ کنند. این کار خوب است اگر دنبال شود. الان مترجمان راحت تر می توانند صنفی درست کنند تا مولف ها.
با این شرایط چطور به نسل آینده می توان گفت بیا و نویسنده بشو؟
بله نمی شود گفت، ولی یک حالت وجود دارد. نویسنده ها اگر یک جایی دستشان بند بشود یا مثلا یک کار دولتی بگیرند برایشان خوب است چرا که در این ادارات خیلی جدی از آنها کار نمی خواهند.
قدیم اینطوری بود که مثلا نویسنده کارمند اداره بود و کلا در اداره کاری باهاشون نداشتند تا کار نویسندگی کنند. مثلا یادم است که برای آقای محمد قاضی اینطوری بود که کارمند وزارت دارایی بود و به ایشان آنقدر احترام می گذاشتند که می گفتند مزاحم ایشان نشوید دارد کار می کند، یعنی کار خودش را نه کار اداره را. یعنی این وقت و فرصت و احترام را برای ایشان می گذاشتند.
لااقل برای یک عده ای از نویسنده ها اینطوری است و وقت برایشان پیدا می شود چرا که آنقدر جدی در ادارات کار از اینها نمی خواهند و واقعا هم اینطوری است.
اصولا از راه قلم بخصوص الان هم که تیراژ کم شده امکان ندارد که نویسنده بتواند زندگی اش را بگذراند. من معتقد بودم همان تیراژی که اول انقلاب پیدا شد و انتظار می رفت که هر سال افزایش پیدا کند، این امکان که کم کم یک بخشی از نویسنده های ما بتوانند بصورت حرفه ای کار کنند و از راه فقط نویسندگی زندگی کنند را می شد امید داشت ولی با وضعی که در ده پانزده سال اخیر پیدا شده و هر سال هم بدتر می شود به طول کلی این امید از دست رفته است.
بیست سال سی سال پیش این امید بود و بعضی کتاب ها با تیراژ صد هزار در ایران منتشر می شد ولی الان دیگر نیست و بحث رکود کتاب در ایران باعث شده که آینده روشنی برای نویسنده ها نباشد.
از نظر شما در وضعیت کنونی برای اینکه یک نویسنده بتواند از راه نوشتن زندگی کند باید چند کتاب منتشر کرده باشد؟
حداقل باید بیست تا سی کتاب خوب داشته باشد. مثلا آقای باستانی پاریزی از کسانی بود که کارهایش خوب فروش می رفت یا کسانی مثل ایشان. یک طوری نویسنده باید پرفروش بودنش دائمی باشد تا بتواند از تجدید چاپ زندگی کند و بتواند درآمد طبقه متوسط را به او بدهند. مثلا سالی ۲۰ تا ۳۰ میلیون تومان.
ما نویسنده ای در ایران نداریم که با یک تک کتاب بتواند تمام عمر زندگی کند. چیزی مثل نویسنده داوینچی کد بعنوان مثال.
ما کشوری هستیم با بیش از ۷۰ میلیون جمعیت آیا این افت تیراژ مسئله اقتصادی است یا مسئله اجتماعی فرهنگی خاصی در ایران اتفاق افتاده ؟
خیلی مسئله مهمی است که چرا این وضع اتفاق افتاده که با افزایش جمعیت و خصوصا افزایش با سوادها تیراژ این قدر کم شده است. چرا که در سی سال پیش، سی چهل درصد مردم بی سواد بودند اما الان تعداد بی سوادها خیلی کم شده و تعداد باسوادهای دانشگاهی زیاد شده اند و اینها را که آدم می بیند انتظار دارد که وضع کتاب خوب شود اما برعکس وضع کتاب خیلی بد شده و این به نظر من یک مسئله فرهنگی و اجتماعی است که اصولا ببینم چرا کتاب های ما بخصوص در سال های اخیر افت تیراژ و افت فروش داشته اند.
الان نویسنده هایی تست کنکور و اینها را تهیه می کنند شاید بتوانند از راه نوشتن زندگی کنند که البته بیشتر پول جیب ناشر می رود. درباره این نویسنده ها ناشران مثلا با دبیر فیزیک قرارداد می بندند که این دبیران تست ها را طرح کنند و پولی می گیرند. بعضی از اینها که تعدادشان هم زیاد نیست و خیلی کم هستند می توانند درآمدی بین ۵۰ تا ۷۰ میلیون در سال داشته باشند. این گروه شاید پر درآمد ترین گروه از نویسنده ها باشند.