حرف های زیادی درباره شوک خروج انگلستان و ارتباط آن با اروپا و جهان گفته می شود که تنها به مسائل کوچکی مانند ویزا و جمرک مربوط نیست. ممکن است نقشه قاره اروپا، و اتحادیه اروپا، و روابط بین کشورهای عضو، و حتی ائتلافات خارجی تغییر کند. برای مثال، آیا قیام انگلیسی ها ضد «نظام اروپای واحد»، میل و علاقه دیگر قدرت های اروپایی نا آرام را از خواب بیدار می کند و جغرافیای سیاسی را تغییر می دهد؟ تمامی آن ها مانند مهره های دمینو هستند که به یکدیگر تکیه کرده اند. تغییر، هرج و مرج را به دنبال دارد، این را حتی در مناطقی که از ثبات و ثروت بیشتری برخوردارند مشاهده کردیم.
گرایش جنبش های جدایی طلب در این قاره موجود است اما این گرایش با ظهور اتحادیه اروپا به خواب رفت. منطقه باسک اسپانیا پیشرو این جنبش ها است، آیا ناآرامی دوباره باز خواهد گشت؟ آیا اسکاتلند به دنبال جدا شدن از نهاد بریتانیا است، و به سیصد سال وحدت با لندن پایان خواهد داد؟ آیا روابط سیاسی تغییر خواهد کرد و نقش انگلیسی- آمریکایی در سراسر جهان، بعد از گذشت بیش از صد سال روابط ویژه به پایان خواهد رسید؟ آیا ممکن است اتحادیه اروپا در نتیجه باز کردن درب به روی خروج انگلستان، به طور کل فروپاشیده شود؟ آیا با خروج انگلستان که محور ممانعت را ضد مسکو در داخل اتحادیه تضعیف کرد، روسیه از فرصت استفاده خواهد کرد و نفوذ خود را در اروپا گسترش خواهد داد؟
و بلأخره، در عصر ظهور کشورهای بزرگ اقتصادی، مانند چین و هند، به ویژه با وجود یک جریان داخل ایالت متحده که علاقمند به همگرایی با اقیانوس آرام و آسیا است، اروپا را تضعیف خواهد کرد؟
معمولا حوادث بزرگ ، مانند ترک های ناشی از زلزله، در مرزهای خود متوقف نمی شوند. ممکن است تصمیم بریتانیا برای خروج از اتحادیه اروپا چنین چیزی را ایجاد کند. زیرا انگلستان کشوری اصلی و با نفوذ در اتحادیه و قاره سفید است و خروج آن خلأیی به وجود خواهد آورد، که تأثیرات آن طی سال های اندک آینده اندازه گیری خواهد شد.
هنگامی که انگلیسی ها رأی دادند تقریباً به دو دسته تقسیم شدند، دسته ای حامی ماندن در اروپا بودند که اکثر آن ها از ساکنان شهرهای بزرگ و جوانان بودند، و دسته دیگر که علاقمند به خروج از اتحادیه بودند اکثراً ساکن روستاها و بزرگ سالان بودند. انگلیسی ها به طور کلی زیاد خود را اروپایی نمی دانند، با وجود این که در داخل اتحادیه اروپا و در داخل این قاره، قدرت مهمی هستند. حس تاریخی آن ها به کشورهای مشترک المنافع نزدیک تر است که در حال حاضر ۵۳ کشور هستند و اکثر آن ها مستعمره امپراتوری سابق بریتانیا بودند اما کم اهمیت شدند. روابط این کشورها پروتکلی است و خروج از اروپا شاید برای بریتانیایی ها آرامش بخش تر باشد، زیرا درب را بر روی مهاجرین از کشورهای فقیر اروپایی می بندد، اما جلوی مهاجرت غیر مشروع را نمی گیرد.خروج از اتحادیه همچنین هزینه های عضویت در اتحادیه را برای آن ها کم می کند، اما فرصت های بازارهای عظیم مجاور را از آن ها خواهد گرفت. عملاً بریتانیا امروز کوچک تر از هفته گذشته خود شده است. انگستان بخشی از چهار میلیون کیلومتر مربع بود، که کل مساحت اتحادیه اروپا است، و امروز به حدود یک چهارم از یک میلیون کیلومتر مربع کاهش یافته است.
علاوه بر این خطر کوچک تر شدن نیز وجود دارد، زیرا کسانی که خواستار جدایی اسکاتلند هستند، وعده انجام همه پرسی و استقلال و خارج شدن از انگلستانی را می دهند که برخلاف دیگر کشورهای جهان خود از کشورهای کوچک تشکیل شده است، نه از مناطق و ایالات. اسکاتلند کشوری است که مساحت آن هفتاد هزار کیلومتر مربع، یعنی تقریباً نصف مساحت انگلیس است. در گذشته نزدیک می گفتیم: «خطر فروپاشی بریتانیا به علت این که در اتحادیه اروپا قرار داد که احساسات جدایی طلبانه ملی را به حاشیه رانده، امری بعید است»، اما خروج آن از اتحادیه باعث بیداری نوستالوژی گروه های محلی شد که به دنبال استقلال بودند، حتی اگر این امر به حساب منافع اجتماعی باشد. جدایی به نفع اسکاتلندی ها هم نیست که تعداد آن ها از شش میلیون بیشتر نیست، اما همه پرسی های انتخاباتی بیش از آن که حساب منافع واقعی ملت ها را بکند، بر روی احساسات بازی می کند.
سقوط مهره های دومینو ممکن است در این نقطه متوقف نشود، بلکه کل شرایطی که پس از پایان جنگ جهانی دوم تشکیل شد را تهدید می کند. نظارت بر رفتار روسیه در برخورد با خلاء بریتانیا در اروپا نشان دهند این امر است، و درک روشن تری از آن چه ممکن است مقاصد آینده نزدیک باشد را به ما می دهد. علاقه آمریکایی ها در بهبود روابط با چین و هند، روس ها را از سمت غرب به سوی اروپا دفع خواهد کرد، منافع تجاری بزرگ روسیه با کشورهایی مانند آلمان در حال رشد است که احتمالاً اتحادهای سیاسی در قاره اروپا را تغییر دهد، و محیط آن را مانند خاورمیانه تحت تأثیر قرار می دهد. خروج بریتانیا، بیش از هر کشور دیگری ، معادله اروپایی را به طور کلی تضعیف کرد. تاثیر خروج آن به طور کلی بر اروپایی ها منفی است، اما ممکن است تنها از یک جهت مثبت باشد، که شاید باعث شود رویکرد اتحادیه اروپا در برخورد سیاسی با کشورهای جهان را تصحیح کند.
یکی از سیاستمداران خلیجی می گوید، به علت درگیری اروپایی ها در مسائل سیاسی در مذاکرات، از امضای یک توافقنامه جمعی در پتروشیمی شکست خوردیم. کسانی هم بر این باورند که جناح چپ اروپا مسئول بحران است زیرا به اتحادیه اروپا به عنوان کار عمدتاً اقتصادی نگاه نمی کند، و این همان پایه و اساسی است که توافقنامه های اتحادیه اروپا بر آن بنا شده است، بلکه این جناح می خواهد آن را در زمینه سیاسی و بوروکراتیک تحت کنترل در آورد.