
تظاهرات کنندگان کویتی
گفتههای بل میتواند به گونهای مشابه بیانگر اوضاع امروز خیابانهای برخی کشورهای کناره خلیج فارس باشد؛ خیابانهایی که جولانگاهی است برای سر دادن شعارها، وامگیری مفاهیم خارجی، و تکرار عباراتی که شاید بازتابنده واقعیت آن کشورها نباشد. در چنین موقعیتی، ما میتوانیم یک پرسش مهم را مطرح کنیم: آیا این کشورها برای دستیابی به اصلاحات سیاسی نیازمند سیاستهای رادیکال هستند؟ آیا شعارهایی که امروز سر داده میشود، صرف نظر از جذابیتهای ظاهریشان، تضادهایی شگرف را در خود نهان دارند که در آینده نزدیک شکوفا خواهد شد و وعدههای توخالی برخی چهرههای مخالف در این کشورها را آشکار خواهد کرد؟
نوعی آشکار از هیجان را میتوان در گفتمان سیاسی برخی جناحهای اپوزیسیون در این کشورها دید. دلایلی چند برای این موضوع وجود دارد، و بسته به اندازه گروهها و افراد دربرگیرنده، ابزار آنها برای تهییج عموم متفاوت است؛ اما آنچه که در همه آنها یکسان است، متأسفانه پدیده شدت گرفتن اقدامات زبانی و فیزیکی آنهاست؛ تا حدی که برخی اوقات برخی از رفتارهایشان نوعی تهدید به صلح و اتحاد ملی به شمار میرود.
متأسفانه، برخی از ویژگیهای رادیکال گروههای اپوزیسیون در این کشورها، محصولی منفی از رخدادهای گذشته و امروز این منطقه است. در اینجا صحبت درباره خیزشهای عمومی علیه حکومتهای فاشیست و تمامیتخواه است، که برخی از آنها به جنگهای داخلی تبدیل شدهاند و برخی دیگر با برگزاری انتخابات عجولانه و نهایتا برد ائتلافهای ناپایدار به رهبری احزاب مذهبی پایان یافتهاند.
تا به اینجا از این تجربه پیشگیری شده است، اما تأثیر روانی همچنان پابرجاست. در این باره دو دیدگاه وجود دارد. دیدگاه نخست از آنچه رخ داده خوشحال است و حتی از رفتار خشونتآمیز (که تا کنون شاهد چند مورد بودیم) دفاع میکند و مدعی است که اصلاحات کنونی با چشمانداز واقعی کشور و جامعه همخوانی ندارد. در سویی دیگر، افرادی، به ویژه در میان نسل جوان، هستند که درباره جذابیتهای مدل «انقلابی» (که وعده آرمانشهر میدهد) هشدار میدهند. برخی حتی میگویند که این تلاشی از برخی نهضتهای اسلامی سیاستزده، به ویژه اخوانالمسلمین، است تا با آوردن فشار به خواستهای سیاسی مورد نظر خود از طریق ائتلاف موقت و متضادگونه با اپوزیسیون قدیمی برسد. افرادی هستند که میگویند آنچه اخیرا در برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس اتفاق افتاده، درگیری آشکار با نهادهای امنیتی، تلاشی آشکار برای زیر سوال بردن بیطرفی نهاد قضایی، و تمرکزی برای تفرقه سیاسی، که در عوض منجر به بروز اختلاف میان احزاب سیاسی میشود.
شکی نیست که انتقاد از اعمال اپوزیسیون این کشورها در چنین محیطی مقبولیت چندانی ندارد، به ویژه آنکه انتقاد از مقامات حاکم نسبت به گذشته از جذابیت بیشتر و هزینه کمتری برخوردار شده است. برای مثال، یک خطابه پرشور از یک خطابهگو و یا یک عبارت وامگیری شده توسط یک بلاگنویس اینترنتی میتواند به افراد این حس را القا کند که یک گذار تاریخی روی داده است. اما با حرف زدن خالی در دنیای مجازی نمیتوان دنیای واقعی را تغییر داد.
چنین کشورهایی ارزشها و منافع مشترک زیادی دارند، اما تاریخ سیاسی و اجتماعی هریک تفاوتهایی با دیگری دارد، و گرچه توانایی یادگیری از یکدیگر را دارند، با این حال هریک دوره تاریخی خود را دارند و هریک باید با گام خود در مسیر تغییر و توسعه پیش بروند.

پلیس تظاهرات کنندگان کویتی را با گاز اشک آور متفرق می کند. تظاهرات کنندگان در مقابل زندان مرکزی شهر کویت جمع و خواستار آزادی رهبر اپوزیسیون آن کشور از زندان مرکزی شده بودند. تاریخ عکس: ۳۱ اکتبر ۲۰۱۲
بحث امروز بر سر انسجام رژیمهای کناره خلیج فارس و چالشهای پیش روی آن چیز جدیدی نیست. از دهه ۵۰ میلادی، هنگامی که منطقه در موجی از کودتاهای نظامی ملیگرایانه و بعثی غلطید، تلاشهای برای تعیین آینده این گونه جوامع صورت گرفته است. مایکل هرب، در کتابش با عنوان «همه در خانواده: مطلقهگرایی، انقلاب و مردمسالاری در کشورهای سلطنتی خاورمیانه (۱۹۹۹)» توجیه دولت رانتیر (متکی به درآمدهای نفتی) برای دوام و پایداری این کشورها را رد میکند. به جای آن، هرب به این نکته اشاره میکند که تحول مدنی مدرن در منطقه نتوانسته قوانین دیرینه روابط بین حاکم و رعیت را فسخ کند، و حتی در عوض منجر به توسعه آن در نظام سلطنت مطلقه شده است. هرب مقایسه اوضاع این کشورها را با دیگر جاها، نظیر عراق، افغانستان، ایران، یمن و مانند اینها، مقایسه میکند که ناتوانی سلطنت مطلقه منجر به پیامدهای فاجعه آمیز شد. او تأکید میکند که توسعه پیشروانه و تکاملگرایانه ایمنترین گزینه برای کشورهای حاشیه خلیج فارس است؛ و نه تغییرات انقلابی و رادیکال.
متأسفانه افرادی هستند که بار خود را بر گزینه دوم، یعنی تغییر انقلابی و رادیکال، بستهاند. آنها اقلیت متعصبی هستند که حتی به قیمت تخطئه منافع عموم، جویای قدرتند. اما آنچه موجب نگرانی است، انگزیش تمامیتخواهانه این گروه است که در آستین خود پنهان کردهاند و با شعارهایشان در زمینه «حقوق مدنی» و «آزادیهای فردی» در تضاد است. با این حال، این اقلیت توانستهاند در دلهای برخی نفوذ کنند و به اتحادهای سیاسی با دیگران وارد شوند. اما پشت این ظاهر بیرونی «صلحآمیز»، برخی از این نیروها و افراد تاریخی سبقهای از مواضع سرسختانه دارند، که دیگران نتوانستهاند آن را موشکافی کنند.
متأسفانه، اپوزیسیون در کشورهای حاشیه خلیج فارس ایرادات فراوانی دارد. اپوزیسیون نمیتواند برنامههای توسعه موفق دیروز در کشور را متداوم نگاه دارد و خود نیز برنامه اقتصادی روشنی برای آینده ندارد. اپوزیسیون به تهدیدهای منطقهای سرگرفته از رژیمهای ایران و سوریه نیز بیتوجه است. در واقع، برخی از چهرههای فعال در نهضتهای اپوزیسیون زمانی نقش حزبالله را میستودند و از قد علم کردن حماس دربرابر دموکراسی در غزه دفاع میکردند. برخی از اعضای اپوزسیون کنتونی حتی صراحتا آزادی بیان و حقوق زنان را رد کردهاند و به توجیه ترورسیم پرداختهاند.
این گونه جوامع باید از تجربه اخیر بهار عربی درس بیاموزد. لیبرالها و افراد و احزاب مستقل دوشادوش اسلامگرایان در تظاهرات میدان تحریر و در قالب اتحاد برای براندازی رژیم ظاهر شدند، اما با سرنگونی رژیم، اسلامگرایان تمام قدرت را در دست گرفتند و دیگران به همان شبکههای اجتماعی اینترنتی بازگشتند تا بر بخت بدشان لعنت بفرستند.