
هنر نمایش و نمایشنامهنویسی در ایران در سالهای پس از انقلاب فراز و فرودهای بسیاری را از سر گذرانده است. تحولات سیاسی و فرهنگی سالهای ابتدایی انقلاب چنان بر این هنر تاثیر گذاشت که برای بازگشت به وضعیت سابق خود و ادامه تلاش برای رشد، سالها فرصت لازم داشت.
هرچند پیش از انقلاب هم این هنر راه همواری را تجریه نکرده بود و با مشکلات بسیاری روبرو بود.
اما سالهای آغازین انقلاب که گذشت، با وجود اینکه این هنر هم تحت تاثیر شرایط مختلف جامعه تغییراتی یافت و دوران فراز را هم تجربه کرد؛ اما همواره با دشواریهای بسیاری روبرو بود. حمایت نکردن دولت از هنرمندان و اهالی تئاتر و حتی کارشکنی در راه فعالیت آنها دغدغه و گلایه اصلی و همیشگی این هنرمندان بوده است.
اکنون که بیش از سه دهه از انقلاب ایران میگذرد، هنوز با جستوجو در اخبار مربوط به تئاتر چند سال اخیر ایران شاهد این هستیم که شکایت اهل این هنر از نبودن امنیت شغلی، حمایت مسئولان و نیز فقدان فضای باز برای فعالیت و در واقع وجود مانع سانسور در کار آنان، از جمله مهمترین موضوعاتی است که از سوی هنرمندان مطرح میشود.
محمد یعقوبی اوائل سال جاری اعلام کرده بود که تئاتر در سال ۹۱ کمتر از همیشه حمایت شد و در واقع تئاتر ایران در سال گذشته پشتیبان نداشت.
بخشی از این سخنان یعقوبی اشاره به توقیف برخی آثار نمایشی وی از جمله «نمایش خشکسالی و دروغ« و مطالبات مالی پرداخت نشده و به تعویق افتاده تئاتریها بود.
اما یکی از مشکلات اصلی اهالی تئاتر که همواره وجود داشته و به سال گذشته هم محدود نمیشود، همین عدم حمایت و وجود مانع سانسور بوده است که گاه از سطح وزارت ارشاد هم فراتر میرود.
آنچنانکه به گفته قطب الدین صادقی، کارگردان تئاتر اکنون تنگ نظریهایی حتی از سوی کسانی وجود دارد که متعلق به وزارت ارشاد هم نیستند و این موضوع، عرصه را بر هنرمندان تنگ کرده است.
سابقه این موضوع هم شاید نه به چند سال اخیر بلکه به سالهای پیش از این برگردد.
«المجله» در این شماره با دو نفر ازاهالی تئاتر و نمایش گفتوگو کرده و از آنها در مورد مشکلات تئاتر ایران پرسیده است:
«نیلوفر بیضائی»، نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر در مورد وضعیت کلی تئاتر ایران در سی سال گذشته چنین می گوید:«تئاتر به دلیل اینکه یک هنر زنده است و می تواند با مخاطب ارتباط مستقیم برقرار کند، بیش از دیگر شاخههای هنری تحت نظارت ممیزی قرار داشته و دارد.»
به گفته وی در دهه ی اول پس از انقلاب رشد تئاتر همچون دیگر هنرها تقریبا متوقف شد و فضای سنگین سیاسی و اجتماعی لطمات شدیدی به بدنه آن وارد کرد. در عین حال حکومتیها تلاش کردند تا نوعی تئاتر اسلامی و حکومتی به وجود بیاورند. تلاشی که بدلیل ماهیت ناسازگار این هنر با قدرت به شکست انجامید.
در دهه هفتاد و هشتاد شاهد تلاشهای جدید برای یافتن راههای ارتباط با مخاطب از ورای نظارت و سانسور هستیم. نسل جدیدی از نمایشنامه نویسان و کارگردانانی بااستعداد وارد صحنه شده اند که به دنبال راههای جدیدی برای بیان هنری می گردند واین جستجو را در آثارشان منعکس می کنند.
اما این کارگردان تئاتر و نمایشنامه نویس معتقد است که با این همه فضای شدیداً امنیتی حاکم بر این هنر و در عین حال همراهی گروهی از هنرمندان تئاتر با این فضا عرصه را بر پیشرفت وشکوفایی واقعی هنرهای نمایشی در ایران تنگ کرده است.
محسن یلفانی، نمایشنامه نویس که از سال ۱۳۶۳ ساکن پاریس است نیز می گوید: «در سال های اولیه انقلاب که من در ایران بودم هیچگونه محدودیتی در ابتدا وجود نداشت و هرکس هر نمایشنامه ای را که می خواست اگر می توانست امکانات لازم را فراهم کند، آن را اجرا می کرد. اما بعدها و به ویژه از ابتدای دهه شصت سانسور شدیدی اعمال می شد.»
نویسنده نمایش های «یک خانواده ایرانی» و «انتظار سحر» توضیح میدهد: «بعد از آن کم کم سانسور به عنوان یک اصل پذیرفته شد و بسیاری از نویسندگان و به ویژه نمایشنامه نویسان سانسور را پذیرفتند و خودسانسوری را هم به آن اضافه کردند.»
از سویی نیلوفر بیضائی در مورد تاثیر وضعیت فعلی هنر نمایش بر جایگاه تئاتر ایران در جهان هم می گوید: «اصولا تئاتر بدلیل وابستگی به زبان، دشوارتر از رشته های دیگر هنری (مثل نقاشی، هنرهای تجسمی،عکاسی، موسیقی یا سینما) می تواند جایگاه جهانی بیابد.»
محسن یلفانی هم ویژگی مهم هنر نمایش در سال های اخیر ایران را چنین توصیف می کند: «اگر بخواهیم ویژگی نمایشنامه نویسی ایران در این دوره را معرفی کنیم باید گفت که نمایشنامه نویس های ما یک نوعخودسانسوری را پذیرفته اند و با آن حتی توانستند کار کنند.»
وی تاکید می کند: «نکته مهم هم به نظر من همین است که متاسفانه یا به ناچار شاید بنا به قانون بقا آن را به عنوان فرض قبول کردند و در نتیجه نمی شود گفت کارشان منفی بوده، اما در واقع بسیار کم هستند نمایشنامه نویسانی که از خطوط سانسور گذشته باشند.»
نیلوفر بیضائی هم معتقد است: «در سالهای اخیر نوعی تئاتر خانگی یا زیرزمینی شکل گرفته است که برای فرار از ممیزی و وابستگی به دستگاههای قدرت در فضاهای خصوصی عرضه می شود. به هر حال هنر را نمی توان کشت و به تمامی از بین برد چون هنرمند همواره و در هر شرایطی راههای جدیدی برای بیان هنر می یابد. اما متاسفانه میتوان جلوی شکوفایی هنر را گرفت و روند پیشرفت آن را کند کرد و این همان اتفاق ناگواری ست که برای تئاتر ما افتاده است.»
از سویی به گفته محسن یلفانیدر واقع نمایشنامه نویسی این دوران را بیشتر می توان به نوعی گل گلخانه ای تشبیه کرد که اگر با باد و باران و هوای واقعی روبرو شود، معلوم نیست چقدر بتواند دوام بیاورد.شاید این خودسانسوری برای بقا لازم بوده اما اثرات شوم آن هم برجا مانده است.