قرن هاست که فلسفه مانند خون در رگ های فرهنگ ها و تمدن ها جاری است. اما از پس قرن ها و در آغاز قرن بیست و یکم روزی هم به نام “روز جهانی فلسفه” نام گذاری شد. سازمان یونسکو در سال ۲۰۰۲ تصمیم گرفت که ۲۱ نوامبر هر سال را به عنوان “روز جهانی فلسفه” نام گذاری کند.
مدیر کل یونسکو در آن زمان در پیامی که به این مناسبت داده بود اعلام کرد: “بسیاری از مردم می پرسند: چرا فلسفه در یونسکو؟ پاسخ من این است که: چگونه یونسکو می تواند به عنوان بازوی عقلانی و اخلاقی سازمان ملل متحد و مبنایی برای دموکراسی، حقوق بشر و جامعه عادل بدون تبلیغ تأملات فلسفی عمل کند؟ به عبارت دیگر، چطور است از این موضوع به عنوان ستون و پایه اساسی برای صلح استفاده کنیم؟”
با چنین آرمانی بود که کشورهای بسیاری روی خوش به فلسفه نشان دادند و سعی کردند این روز را در محافل علمی خود گرامی بدارند. از آن زمان تاکنون هر سال کشورهای عضو یونسکو به مناسبت این نام گذاری، فعالیت های علمی، آموزشی و فرهنگی مختلفی را طراحی و اجراء کرده اند. به علاوه در هر سال همایش اصلی و محوری این روز نیز در یکی از کشورهای عضو برگزار شده است.
همایش اصلی این روز از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۵ در مقر یونسکو در پاریس برگزار شد و پس از آن در سال های ۲۰۰۵ در کشور شیلی، ۲۰۰۶ در کشور مراکش، ۲۰۰۷ در کشور ترکیه، ۲۰۰۸ در کشور ایتالیا با موضوع “حق و قدرت” و ۲۰۰۹ در کشور روسیه با موضوع “فلسفه در گفتگوی فرهنگ ها” برگزار شد.
اما جمهوری اسلامی ایران نیز به عنوان کشوری با پشتوانه فکری و فلسفی که فلاسفه و متفکران آن در جهان فلسفه شناخته شده و از پیشکسوتان برخی از مکاتب فلسفی هستند در سال ۲۰۰۸ آمادگی خود را برای برگزاری همایش جهانی این روز اعلام کرد. در پی این پیشنهاد، یونسکو موافقت رسمی خود را با برگزاری همایش جهانی این روز در سال ۲۰۱۰ در ایران اعلام کرد و مقدمات اجرایی و علمی این امر توسط مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران که خود به عنوان مؤسسه ای قدیمی و صاحب عنوان در فلسفه است، آغاز شد.
نخستین جلسه شورای عالی برگزاری این همایش با محوریت کمیسیون ملی یونسکو و با اهتمام مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، فرهنگستان علوم و سایر گروههای فلسفه دانشگاه ها در فروردین ماه ۱۳۸۷ برگزار گردید. در این جلسه پس از بحث و تبادل نظر “فلسفه: نظر و عمل” به عنوان موضوع همایش انتخاب و به یونسکو اعلام شد.
در آن زمان محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران بود و در حکمی غلامعلی حداد عادل را به عنوان رئیس کنگره بینالمللی روز جهانی فلسفه در سال ۱۳۸۹ در ایران منصوب کرد. اما برگزاری همایش روز جهانی فلسفه در ایران بازتاب های مختلفی در جهان داشت و شمار بسیاری از استادان فلسفه ایرانی مقیم خارج از کشور و استادان فلسفه در کشورهای مختلف به مخالفت با برگزاری همایش در تهران برخواستند و سرانجام معاون اجتماعی و علوم انسانی یونسکو، پیلار آلوارز، خبر لغو همایش در تهران را اعلام کرد.
برگزارنشدن همایش در تهران آب سردی بود که بر پیکر علاقمندان فلسفه در ایران ریخته شد. بررسی چرایی لغو همایش در آن سال از سوی عده بسیاری صورت گرفت و من اکنون قصد ندارم آن ماجرا را دوباره طرح کنم، اما از آن سال به بعد وضعیت فلسفه در ایران روند رو به رشدی نداشته و متأسفانه وضعیت “نه خوب، نه بد” را طی کرده است.
پس از انقلاب ۵۷ در ایران و در دو دهه اخیر مباحث فلسفی که زمانی قبل از انقلاب بیشتر حول موضوعات مارکسیستی و پاسخ فیلسوفان مؤمن به نگرشهای الحادی آنها بود، اینک رنگهای متفاوتی پیدا کرده و خواستههای جوانان امروز از فلسفه بیشتر از یک یا دو نسل قبل شده است.
علاقهمندی جوانان امروز ما به فلسفه را میتوان بر اساس دو رویکرد کلی تقسیم کرد: یکی در محافل دانشگاهی و دولتی و دیگری در محافل خصوصی و انفرادی. گرایش غالب در دانشگاهها و مراکز دولتی بیشتر به “آموزش فلسفه” از مقطع لیسانس تا دکتری است. در این دوره جوانان با فیلسوفان و فلسفههای مختلفی اعم از غربی و اسلامی آشنا میشوند. آن چه که در دانشگاهها بیشتر جوانان را به سمت آن سوق میدهد، کسب مدارج و مدارک دانشگاهی است و نفس و ذات فلسفه و از همه مهم تر، “پرسشگری” برای بسیاری از آنها هم چنان ناشناخته باقی میماند، به طوری که چراغ علاقهمندی آنها به فلسفه پس از دورهای که با حیرت آغاز شد، در پی گرفتن مدرک دانشگاهی رو به خاموشی میگراید. اگرچه در این دوره جوانانی هستند که به واسطۀ علاقههای شخصی و آشنایی با برخی استادان فلسفه، خود توانستند علاقهمندیشان را نظاممند کنند و خواستههایشان را به خارج از دانشگاه نیز سوق دهند.
اما رویکرد دوم به محفلهایی خصوصی باز میگردد. این عده چهرههایی هستند که خارج از محافل دانشگاهی به صورت انفرادی فعالیت میکنند و موجب جذب جوانان به فلسفه شدند. از تأثیرگذاری آنها به سهولت نمیتوان گذشت، چرا که این افراد از فلسفه مطالبات و خواستههای دیگری دارند که به هیچ عنوان در دانشگاهها نمیتوان سراغی از آنها گرفت. لذا این عده به واسطۀ سخنرانی، نشر کتاب و مقاله سعی در گسترش آراء و اندیشههایشان داشتند که تأثیر آن را میتوان از استقبال کم نظیر از آثار و گفتههایشان دید، به طوری که ما شاهد حضور مهندسان و پزشکانی هستیم که برای تحصیل در دورههای فوق لیسانس به دانشگاه رو آوردند.
آشنایی جوانان امروز ایران با فلسفه را میتوان به گونهای دیگر هم نگریست. شاید بتوان گفت علاقهمندی جوانان ما به موضوعات فلسفی در چهار وجه قابل توجه است: هنر، سیاست، اخلاق و فلسفۀ دین. اگرچه این دستهبندی کلی است، اما تا حدودی گویای واقعیت فکر فلسفی در جامعۀ امروز ماست چرا که بسیاری از جوانان در دورههای مختلف و به واسطۀ ظهور چهرههای فلسفی با فلسفههای جدیدی آشنا شدند که در دورههای گذشته در این چهار موضوع کمتر به آن توجه شده بود.
به عنوان مثال، به واسطۀ تلاشها و آثار بابک احمدی با فلسفۀ هنر و زیباییشناسی و با کارهای مصطفی ملکیان و عبدالکریم سروش به فلسفۀ اخلاق گرایش پیدا کردند. هم چنین در این میان آثار سید جواد طباطبایی، عزتالله فولادوند، حسین بشیریه نیز آنها را به سوی فلسفههای سیاسی کشاند. از سوی دیگر، کارهای مجتهد شبستری و همینطور عبدالکریم سروش آنها را با فلسفۀ دین نیز آشنا کرد.
اما بعد از روی کار آمدن دولت دهم و اظهار شعارهای پوپولیستی، دیگر تفکر و تعمق معنایی نیافت و به مرور و با حرکتی خزنده، فلسفه نیز به کنار می رود. دکتر غلامرضا اعوانی از ریاست مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برکنار می شود، دکتر مرتضی مردیها از دانشگاه علامه اخراج می شود، حسین بشیریه از دانشگاه تهران اخراج می شود، همایشهای فلسفی رو به افول می گذارند و کتاب ها نیز در ممیزی ارشاد می ماند. با چنین فضایی دیگر رمقی برای روز جهانی فلسفه نیست. دانشگاه ها و گروه های فلسفی تمایلی و شوقی نسبت به این روز ندارند و در خارج از دانشگاه نیز مراسم ها بسیار کم رنگ و بی رمق است.
اما نفس برگزاری روز جهانی فلسفه توجه به تعمق و تفکر است؛ چیزی که چند سالی است از آن دور مانده ایم و شاید با روی کار آمدن دولت روحانی بتوان با حضور استادان فلسفه در قبال “تدبیر” روی خوش نشان داد و امید به روزهای “تفکر” داشت.