در بخش اول به بررسی بهداشت روانی در مدارس ایران پرداخته شد و در این بخش بهداشت روانی دانش آموزان ایرانی در دو دوره زمانی، رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی ایران مقایسه می شوند.
بهداشت روان دانش آموزان در رژیم پهلوی
چهاربند از ۱۹ بند منشور انقلاب شاه یا انقلاب سفید به مساله بهداشت روانی و آموزش دانش آموزان توجه و اهتمام داشت.
اصل هفتم این اصلاحات به ایجاد سپاهی بهداشت در مدارس و مناطق محروم تاکید میکرد، بخشی از وظایف سپاهی بهداشت نیز توجه به بهداشت روانی و آموزش مهارت های زندگی به دانش آموزان بود.
این منشور در اصل پانزدهم به تحصیلات رایگان و اجباری، در اصل دوازدهم به ایجاد انقلاب آموزشی و اداری و در اصل شانزدهم به تغذیه رایگان دانش آموزان در مدارس می پرداخت.
پیش از انقلاب سال ۵۷ در ایران، سازمان پیش آهنگی و کاخ جوانان به مسایل پرورشی و تربیتی جوانان می پرداختند که البته ارزیابی عملکرد کاخ جوانان ایران به علت اینکه پذیرای جوانان حداقل بیست تا حداکثر سی ساله بود، از محدوده این گزارش خارج است.
اما عملکرد سازمان پیشآهنگی به طور مستقیم به مساله پرورش دانش آموزان مربوط می شد. پیشنهاد راه اندازی این سازمان نخستین بار در سال ۱۲۹۸ توسط سفیر اسپانیا به پادشاه ایران داده شد و مورد توجه قرار گرفت.
سازمان پیش آهنگی در سال ۱۳۰۴ هجری خورشیدی و تحت مسئولیت سازمان معارف آن زمان راهاندازی شد، اما در سال ۱۳۱۰ به زیرمجموعه وزارت فرهنگ منتقل شد. در همان سال «گیبسون»، متخصص معروف امور آموزشی آمریکایی، برای سرپرستی و اداره بخشهایی از این سازمان وارد ایران شد و با اقداماتی که در این زمینه انجام گرفت، سازمان پیش آهنگی به تدریح به یک مرکز بینالمللی تربیت مربی در ایران تبدیل شد.
اگر چه به علت ماهیت استبدادی رژیم پهلوی درباره انگیزه و اهداف راه اندازی سازمان پیش آهنگی، اما و اگرهای زیادی وجود دارد، اما فعالیت این سازمان بعد از انقلاب سال ۵۷ کمرنگ و غیر موثر بود و سرانجام در سال ۱۳۶۴ عملا توسط مجلس شورای اسلامی منحل اعلام شد.
رده های شیر بچگان، گرگ بچگان، فرشتگان، جویندگان، پیوستگان بخشی از تقسیم بندی سازمان پیش آهنگی برای دانش آموزان بود.
سعید پیوندی، استادیار دانشگاه پاریس که بهعنوان جامعهشناس علوم تربیتی در این دانشگاه تدریس می کند، در اینباره به خبرنگار شرق پارسی می گوید: «نظام گذشته اگر چه نظام دموکراتیکی نبود و سعی میکرد دانش آموزان را وابسته به حکومت تربیت کند، ولی در عمل به خاطر غیرمذهبی بودن و نگاه علمی ترش به آموزش، توجه بیشتری به بهداشت روانی دانش آموزان معطوف می شد.»
وی افزود: «اساسا در زمان پیش از انقلاب یکی از هدف های نظام آموزشی مراعات استاندارهای بینالمللی و انعکاس تجربه هایی بود که کشورهای پیشرفته تر از سر گذرانده بودند.» وی معتقد است «برای همین هم وقتی دوره راهنمایی تدوین شد بعد از پلتفرم سالهای اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه، تمام توجه نظام آموزشی در این جهت بود که نظام آموزشی به سمت یک نظام مدرن پیش رفته و به خواست جوانان پاسخ بدهد. برای مثال مشاورههای آموزشی و روانی در همین دوره پایهریزی شد. تنبیه بدنی رسما ممنوع شد و تمام ابعاد اصلاحت به سمتی بود که هر چه بیشتر به تجربه یک نظام آموزشی مدرن نزدیک تر بشود.»
وی توضیح داد: «بعد از انقلاب اهداف نظام آموزشی سبب شد که آن خواسته ها در عمل پیاده نشود. چون به هر حال وقتی شما یک دانشآموز را یک ابزار ایدئولوژیک میدانید نزدیک شدن به اهداف غیرسیاسی در آن سیستم آموزشی دشوار خواهد شد.»
از سالهای اواخر دهه چهل و به ویژه از دوره «فرخ رو پارسا» به بعد شاهد مدرن شدن نظام آموزشی بودیم. افزایش درآمد نفتی هم کمک میکرد تا دولت دارای امکاناتی باشد که بتواند آموزش مدرن و پیشرفتهای مانند کشورهای توسعه یافته ایجاد کند.
پیوندی گفت: «در تفکر رده بالای آن زمان، آموزش مهم ترین ابزاری بود که ایران را به آن جهتی که به سمتش خیز برداشته بود، یعنی توسعه، می رساند و برای همین هم تمام امکاناتی همچون تغذیه رایگان، راه اندازی مشاوره های تحصیلی، راه اندازی دوره راهنمایی، توجه به رابطه خانواده و مدرسه، توجه به نیازهای روحی دانش آموزان از طریق مشاوره های روانی و ممنوعیت تنبیه بدنی ازجمله اقداماتی بودند که نظام آموزشی ایران را به سمت مدرن شدن سوق می دادند.»
وی می گوید: «این ها تجربه های اولیه آموزشی ایران بود و شاید اگر آن ها نبودند ما الان اینجا نبودیم. در آن روزها برای اولین بار در حوزه آموزشی ایران به مسایلی پرداخته می شد که پیشتر از آن مورد توجه نبود.»
این استاد دانشگاه گفت: «نظام آموزشی رژیم پهلوی بر اساس یک سیستم سکولار بود و تفکیک کاملاً آشکاری بین آموزه ها و انگاره های دینی و مهارتها و مطالب علمی وجود داشت.»
نظام تربیتی مدارس پس از پیروزی انقلاب
روز هشتم اسفند ماه سال ۱۳۵۹ ستاد امور تربیتی در مدارس ایران توسط محمدعلی رجایی و محمدرضا باهنر با هدف گسترش فرهنگ اسلامی از طریق آموزش دانش آموزان برای پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک، آرمان ها و ارزش های انقلاب، پاسخ به نیازهای روحی و جسمی دانش آموزان، رشد و بالندگی آنان در زمان اوقات فراغت و نیز حل مشکلات روانی و رفتاری آنان تشکیل شد.
برنامههای امور تربیتی با این دیدگاه که هر انسانی تربیت پذیر است و هر کس می تواند در هر موقعیتی، تبدیل به چیز دیگری شده یا رنگ و بویی تازه پیدا کند و امر تربیت نیز کار دشوار، آسیب زا و آفت آفرینی است و هر دانشآموز میتواند یک نیروی بالقوه برای انقلاب باشد کارش را در مدارس سراسر ایران آغاز کرد.
در نظام جمهوری اسلامی ایران، توجه به بهداشت دانش آموزان با افزایش بخش تربیتی به مدارس، فرم ایدئولوژیک به خودش گرفت و اهداف آن به دستیابی ایدئولوژیک حکومت محدود شد و از اینرو از توجه واقعی به بهداشت روانی دانش آموزان غفلت شد.
همین نقطه ضعف باعث شد که امور تربیتی نه تنها نقش چندانی در افزایش سلامت بهداشت و روان دانش آموزان ایفا نکند، بلکه مربیان تربیتی حکم مراقبان فضول و آزار رسان دانش آموزان را بازی کرده و اثرات معکوسی از خود به جای بگذارند.
در سال ۶۷، همزمان با ایجاد تحولات در سیستم آموزش و پرورش، نظام امور تربیتی نیز درگیر تغییرات اساسی شد و امور تربیتی موظف شد اداره تغذیه و بهداشت راه اندازی کند.
پس از آن در دوران ریاست جمهوری خاتمی و در سال ۱۳۸۵ امور تربیتی به معاونت پرورشی و تربیتبدنی تغییر ماهیت داد و معاونت پرورشی هم عملا پس از این اتفاقات در درون نظام آموزشی ایران استحاله شده و به احتضار درآمد.
کاستی ها
یکی از کاستی هایی که به سیستم پرورشی بعد از انقلاب وارد بود، این بود که به جای متخصصان کارآمد و مشاوران آموزشگاهی، معلمانی که فاقد پست مشخص یا تخصص دانشگاهی بودند و سیستم آموزشی روز ایران به نوعی ناچار بود آنها را حفظ کند، در پست های مرتبط با امور تربیتی گماشته می شدند.
در شرایطی که نظام آموزشی ایران بر حفظ هویت و تربیت اسلامی و نگاه ایدئولوژیک به دانش آموزان به عنوان یک ابزار تاکید می کرد، امور تربیتی در مورد توجه به بهداشت دانش آموزان ناکارآمد جلوه می کرد.
مربیان تربیتی که خود را «سربازان انقلاب» می نامیدند و کمتر به بهداشت روانی دانش آموزان توجه می کردند و عمده توجه آن ها به تربیت دینی و ایدئولوژیک دانش آموزان بود.
شاید یکی از دلایل مضمحل شدن معاونت پرورشی در دنیای آموزشی امروز ایران، این باشد که کنجکاوی در حیطه شخصی دانش آموزان با روح فردگرایی رشد یافته امروز، ناهماهنگ است و تعارضی جدی بین زندگی متعارف دانش آموزان در نهاد خانواده و تعالیم مربیان پرورشی وجود دارد.
طبعا تعارض رفتار والدین در زندگی عادی و روزمره با آنچه مربیان تربیتی تعلیم می دهند و تفاوت در نوع نگاه به زندگی در محیط خانواده و آنچه مربیان تربیتی تلاش می کنند در مدرسه آموزش دهند، نه تنها نجات دهنده روان دانشآموز نیست، بلکه او را در معرض مخاطره چندگانگی قرار می دهد.
به همین دلایل بود که امور تربیتی به اعتراف کارشناسان هرگز نتوانست همراه با زمان خودش باشد و نیازهای واقعی دانش آموزان را پاسخ درخور دهد، چرا که آموزش های امور تربیتی، مناسب با واقعیت های بیرونی زندگی دانش آموزان در جامعه و خانواده نبود.
با وجود احتضار معاونت پرورشی، کماکان مشکل بهداشت روانی دانش آموزان ایرانی به قوت خود باقی است. اکرم ابراهیم کافوری، استاد دانشگاه علامه طباطبایی در تحقیقی که در این مورد انجام داده میگوید: «۲۸ درصد بچه های دبستانی ناخن هایشان را میجوند و انزواطلبی، ترس از مدرسه و پرخاشگری یا شلوغی در میان آن ها به وفور یافت میشود».
این طبیعی است که در دنیای امروز که نقشهای اجتماعی تغییر کرده و سرعت انتقال اطلاعات به سرعت نور رسیده است، وجود فقط یک معلم پرورشی برای تضمین بهداشت روانی دانش آموزان کفایت نمی کند و جای مشاوران حرفه ای و روانشناسان در تحقق بهداشت روانی دانش آموزان و نیز جدی گرفتن رشته «روانشناسی آموزشگاهی» کماکان خالی است.
سعید پیوندی، جامعهشناس و استاد دانشگاه پاریس در مورد کاستیهای امور پرورشی مدارس ایران اینطور میگوید: «متاسفانه در طول سالهای گذشته نوعی اختلاط نامتعارف بین آموزه های دینی و مهارت ها ایجاد شده و از همین زاویه هم میشود گفت که آن توجهی که باید به سلامت و بهداشت روانی دانش آموزان، احترام به شخصیتشان و توجه کردن به نیازهای روحی شان وجود داشته باشد، بسیار کمتر از گذشته است.»
وی می افزاید: «از سویی، یکی دیگر از مشکلاتی که بعد از انقلاب گسترش یافت، این بود که کمبود تجهیزات و امکانات فیزیکی مدارس باعث شد تا مسایل روحی – روانی دانش آموزان به حاشیه رانده شود و آنچه اهمیت داشته باشد، کلاس و وضعیت فیزیکی مدرسه، کیف و کفش و امکانات رفاهی مدارس باشد.
ما در این مدت شاهد بازگشت تنبیه بدنی به مدارس و اعمال انواع فشارهای روانی بودیم. حتی اگر مسئولین بخواهند در حرف به مسایل روانی دانش آموزان توجه کنند، اما در عمل دانش آموزان در یک فضای روانی نامساعد و تحت فشارهای ناشی از تربیت ایدئولوژیک از سلامت لازم و کافی برخوردار نیستند.»
نباید فراموش کنیم که بی توجهی به بهداشت روانی بر فرآیند یادگیری دانش آموزان تاثیر مستقیم می گذارد و این مساله به حدی در دنیای امروز مورد توجه قرارگرفته که رشته «روانشناسی آموزشگاهی» در دانشگاههای سراسر دنیا جدی گرفته میشود و در کشورهای توسعه یافته، بروز هرگونه اختلال رفتاری را شناسایی و پیشگیری می کنند و در صورت اتفاق، با غربالگری و دریافت علائم هشداردهنده، مسئولین مدرسه برای دانش آموز تشکیل پرونده داده و فرآیند ارجاع دانشآموزانی که دچار اختلالات رفتاری واضح و مشخص هستند به مشاوران و متخصصان کارکشته و برجسته آغاز می شود.
کارشناسان می گویند راه اندازی درمانگاه های مشترک رفتاری و روانشناسی ما بین وزارت بهداشت و وزارت آموزش و پرورش، یکی از راه های برون رفت از این معضل است.