در راهنمای فیلم که هر هفته پنج شنبه ها در شرق پارسی منتشر می شود، قرار است به شما فیلم های بهتر یا حداقل از جهاتی قابل تامل برای تماشا پیشنهاد داده شود که یا هم اکنون بر پرده سینماهای جهان هستند یا اخیرا وارد شبکه نمایش خانگی شده اند.
این هفته این فیلم ها معرفی و ارزش گذاری شده اند: «۱۲ سال یک برده»، «بهترین پیشنهاد»، «راهنمای ایدئولوژی برای گمراهان»، «پاک کردن تاریخ»، «حالا چطور زندگی می کنم»، «لبه اقیانوس آرام» و «عشق همه آن چیزی است که لازم داری».
۱۲ سال یک برده (۱۲ Years a Slave) ½☆☆☆
کارگردان: استیو مک کوئین، فیلمنامه: جان رایدلی، براساس کتابی به همین نام از: سولمون نورثاپ، بازیگران: شیولت اجیوفور (سولمون نورثاپ)، آشلی دایک (آنا)، آدپرو اودویه (الیزا)، براد پیت (باس)، زندگی نامه ای، درام، تاریخی، ۱۳۴ دقیقه، بریتانیا، آمریکا، ۲۰۱۳
خلاصه: سولمون نورثاپ سیاهپوست آزادی است که در نیویورک زندگی می کند اما ربوده می شود و به عنوان برده در لوئیزیانا وادار به کار می شود.
داستان واقعی سولمون نورثاپ، یکی از دراماتیک ترین داستان های برده داری پیش از جنگ داخلی آمریکا است که پرداختن به آن توسط استیو مک کوئین چندان غیرمنتظره نیست.
او که «شرم» یکی از بهترین فیلم های بریتانیاـ آمریکا را سال گذشته به تماشاگران سینما ارزانی داشته بود، این بارهم به سراغ سوژه ای چالش برانگیز رفته است که در بطن آن انتقادی گزنده از نظام استثماری و کالاشدگی ارزش ها در جامعه ای طبقاتی را دیده می شود.
ارباب نژادپرست سولمون نمادی از آمریکا در اواخر قرن نوزدهم است، عشق ونفرت توام و آزارگری-آزاردهی جنسی او به زن جوان برده نقطه تعارض اصلی است که سالها بعد آتش جنگ داخلی در آمریکا بین مزرعه داران مرتجع و سرمایه داران لیبرال برمی انگیزد. یکی از صحنه های قابل تامل فیلم رویارویی برده های سیاهپوست با گروهی از سرخپوستان است؛ هر دو استثمار شده و آواره شدهاند.
سولمون در می یابد که هم در آزادی و هم در بردگی ساز او طبقه فرادست را به رقص درمی آورد از همین رو در اوج استیصال و ناامیدی ساز محبوبش را می شکند.
کتاب نورثاپ که مک کوئین براساس آن فیلم را ساخته، یکی ازمحبوب ترین کتابهای مربوط به دوران برده داری در آمریکا است. به گفته بسیاری از منتقدان این بهترین برداشت سینمایی ممکن از این کتاب بوده است.
استیو مک کوئین می گوید که تاثیرات برده داری هنوز باقی است کافی است و نگاهی به آمار فقر، جمعیت زندانیان و بیماران روانی یا معتادان بیندازید.
وی که با نخستین فیلم بلند خود، «گرسنگی» (۲۰۰۸) درباره اعتصاب غذای تاریخی بابی سندز به شهرت رسید، با «شرم» درباره اعتیاد به رابطه جنسی توجه بسیاری منتقدان را به خود جلب کرد.
«۱۲ سال یک برده» یکی از پرفروش ترین فیلم های این هفته در آمریکا و اروپا است که با تحسین بسیاری از منتقدان روبرو شده و موفق به دریافت چند جایزه در جشنواره های هالیوود و تورنتو شده است.
بهترین پیشنهاد (The Best Offer) ½☆☆☆
کارگردان: جوزپه تورناتوره، فیلمنامه: جوزپه تورناتوره، بازیگران: جفری راش (ویرجیل اولدمن)، جیم استورگس (رابرت)، سیلیویا هوکز( کلر)، جنایی، درام، عاشقانه، ۱۳۱ دقیقه، ایتالیا، ۲۰۱۳
خلاصه: اولدمن مدیر حراجی و کلکسیونر آثار هنری به زنی که از بیرون رفتن از خانه می ترسد دل می بازد، اما درگیر ماجرایی پیچیده می شود.
شاید کمتر اهل سینمایی یافت شود که «سینما پارادیزو» را ندیده باشد. برخلاف آن فیلم، تلخی این فیلم گزنده تر است. مدیر حراجی که آثار هنری مورد علاقه اش را پنهانی برای خود می خرد، پس از سالها که هیچ زنی در زندگی سخت گیرانه و خشکش راه نیافته است، دل به زنی می بازد که تظاهر می کند در عمارتی قدیمی با انبوهی از اشیاء عتیقه محبوس است و در همین هنگام است که همه حاصل زندگی خود را، در این حراج غریب از دست می دهد.
مانند بقیه فیلم های تورناتوره، نقطه قوت این فیلم علاوه بر میزانسن های دقیق و فضای نوستالژیک آن و البته موسیقی انیو موریکونه که به درستی در بطن روایت جا می گیرد، بازیگری است.
بازی درخشان جفری راش برای ایفای نقش مردی مقرراتی، خشک و وسواسی که مرتکب بزرگترین اشتباه زندگی اش می شود، در کنار بازیگران دیگر و البته شخصیت های غریب که گاه و بیگاه در فیلم های تورناتوره تکرار می شوند، مانند دیوانه در «سینما پارادیزو» و زن کوتوله حساب گر در «بهترین پیشنهاد»، سبب شده است تا شخصیت ها با وجود فضای غریب و ناکجاآبادی آن زنده و واقعی به نظر برسند.
پس از موفقیت خیره کننده دو فیلم «سینما پارادیزو» (۱۹۸۸) و «مالنا» (۲۰۰۰)، به نظر می رسد این فیلم هنوز درونمایه همان تورناتوره سالهای پیش را در خود دارد.
راهنمای ایدئولوژی برای گمراهان (The Pervert’s Guide to Ideology) ☆☆☆☆
کارگردان: سوفی فینس، با حضور: اسلاوی ژیژک، مستند، ۱۳۶ دقیقه، بریتانیا، ایرلند، ۲۰۱۲
خلاصه: اسلاوی ژیژک فیلسوف معاصر دیدگاه های خود را براساس تحلیل روانکاوی از سینما درباره ایدئولوژی و جامعه مصرفی بیان می کند.
قضیه ساده است؛ یا شما از اندیشه ژیژک و ترکیب او از روانکاوی لکان با مارکس و پست مدرنیسم خوشتان می آید یا نه. اگر علاقمندید تا بدانید شیوه نقد او چیست باید این فیلم که ادامه فیلم قبلی او وفینس «راهنمای سینما برای گمراهان» (۲۰۰۶) را ببینید.
ژیژک معتقد است که ایدئولوژی مانند سینما ما را محسور خود می کند، اما درچارچوب نظام روایتی آن، خرده روایت های فراوانی هستند که ماهیت آن را در تعریف از قدرت و هژمونی روشن می کند.
اساس نقد ژیژک بر سرمایه داری متاخر و نظام تولید کالاوار فرهنگ به همین تعریف او از ایدئولوژی به عنوان مفهومی ساختار یافته در راستا یا در تعارض با قدرت باز می گردد، او در این مستند جذاب می کوشد تا ظاهر ایدئولوژیک روایت بزرگ را از ماهیت آن با کمک سینما جدا کند، اگر او موفق شده باشد شما با سوالهای بیشماری از سینما به خانه باز می گردید و اگرنه حداقل حالا می دانید حرف حساب ژیژک چیست.
پاک کردن تاریخ (Clear History) ½☆☆
کارگردان: گرگ موتولا، فیلمنامه: لاری دیوید، الک برگ، دیوید مندل، جف شافر، کمدی، بازیگران: لاری دیوید ( ناتان)، بیل هادر (رگس)، کیت هادسون (روندا)، ۱۰۰ دقیقه، آمریکا، ۲۰۱۳
خلاصه: ناتان در یک شرکت خودرویی جدید طراحی می کند، اما بر سر اسم خودرو با مدیر شرکت دچار اختلاف می شود و شرکت را ترک می کند اما این طرح به انقلابی در صنعت خودروسازی بدل می شود. او سرخورده با اسم دیگری به مکان دیگری می رود تا اینکه پس از سالها با مدیر شرکت روبرو می شود.
یک فیلم تلویزیونی موفق با شرکت لاری دیوید (سه کله پوک، ۲۰۱۲) که با کمدی و طنز سبب تفریح تماشاگر می شود. در واقع چیزی شبیه همان کارتون سه کله پوک با نقشه های نقش برآب و سردرگمی و خرابکاریهای متعدد از آب درآمده است. یکی از بامزه ترین این موقعیت ها وقتی است که ناتان یا رولی باور می کند که زن مدیر سابق او عاشقش شده است و دریک موقعیت کمیک او را می بوسد.
پس از نابود شدن ساختمان مجللی که در واقع برای خود او ساخته شده بود، او چاره دیگری ندارد جز اینکه پس از زندان به پشت میز ورق بازی بازگردد، جایی که او همان رولی حومه نشین است.
http://www.youtube.com/watch?v=oS6s60zdZbk
حالا چطور زندگی می کنم (How I Live Now) ½☆☆
کارگردان: کوین مک دونالد، فیلمنامه: جرمی بروک، تونی گریسونی، براساس داستانی از: مگ روسف، بازیگران: سیروس رونان (دیزی)، تام هولاند (ایزاک)، جورج مک کی (ادی)، حادثه ای، دلهره آور، درام
خلاصه: دیزی دختری آمریکایی است که برای تعطیلات نزد خاله اش در جایی دور از شهردر انگلستان فرستاده شده است، اما کشور درگیر جنگ و سپس حمله اتمی می شود.
پس از چند فیلم درخشان همچون عقاب (۲۰۱۱) و آخرین پادشان اسکاتلند (۲۰۰۶)، آخرین فیلم پس ازفاجعه اتمی مک دونالد به ویژه برای مخاطب ایرانی، که این روزها خواه ناخواه درگیر موضوع بحران هسته ای است، می تواند تماشایی تر باشد.
دیزی دخترنیویورکی خودخواه و ناسازگاری است که پس از فاجعه درمی یابد که باید به تنهایی، خود و دختربچه را در حالی که تمام مظاهر تمدن از میان رفته است، نجات بدهد. در این سفر اودیسه وارش به خانه پیش از فاجعه خود، با مکاشفات تازه ای روبرو می شود که معنای زندگی را برای او تغییر می دهد. او می تواند زندگی در کنار نخستین عشق خود را در دوران پس از بمباران اتمی تاب بیاورد.
تضاد بین نیمه نخست (پیک نیک) و دوم (پساقیامت) فیلم می تواند بسیار تامل برانگیز باشد. در شرایطی که برخی از کشورها نظیر سوئیس حتی نیروگاه های هسته ای خود را تعطیل می کنند، برخی از کشورها تسلیحات اتمی را انبار می کنند یا در راه دستیابی به آن گام برمی دارند.
«حالا چطور زندگی می کنم؟» برخلاف فیلم های نوجوانانه هالیوودی، نمایی تازه از بلوغ ارائه می دهد. البته این فیلم فقط به نوجوانی ختم نمی شود، بلکه شناخت تازه ای از مفهوم زندگی در جهانی است که هر روز ناامن تر به نظر می رسد. مک دونالد که سابقه ای طولانی در مستندسازی دارد، این هشدار را به خوبی منتقل می کند.
لبه اقیانوس آرام (Pacific Rim) ½☆
کارگردان: گویلرمو دل تورو، فیلمنامه: تراویس بچام، گویلرمو دل تورو، بازیگران: چارلی هونام (رالی)، دیگو کلوتن هاف (یانسی)، رینکو کی کوچی (ماکو)، ماجراجویی، علمی ـ تخیلی، ۱۳۱ دقیقه، آمریکا، ۲۰۱۳
خلاصه: با حمله هیولاها به زمین، آدم آهنی های غول آسا به جنگ آنها می روند، اما زمان زیادی برای مبارزه و از میان بردن پل ارتباطی هیولاها با موجودات فضایی ندارند.
یکی از پرفروش ترین فیلم های امسال با همان کلیشه های هالیوودی که در آن دختری می خواهد نقش قهرمان را بازی کند و در آخرین لحظه شانس قهرمانی را می یابد. با سیطره کامل جلوه های ویژه در این فیلم شاید تنها دلیل ادامه تماشا تا به آخرفیلم باشد. این فیلم جز برخی از لحظه های خنده دار ، مانند خورده شدن هانیبال در آخر فیلم توسط نوزاد هیولا و سپس بیرون آمدن او از شکم او یا درگیریهای دائمی دو دانشمند با یکدیگر، چیز دیگری ندارد.
اما شاید دیدن این فیلم برای یک روز تعطیل با یک بسته پاپ کورن یا کمی آجیل برای کمی هیجان و جلوه های ویژه و البته پایان خوش همیشگی این گونه فیلم ها خیلی بد نباشد.
البته همه فیلم های دل تورو هم بازاری و عامه پسند نیستند. او کارگردانی «لابیرنت پن» را نیز در کارنامه هنری خود دارد، فیلمی غریب با فضایی کافکایی و با الهام از لورکا که سه اسکار و دهها جایزه دیگر دریافت کرده است و در فهرست ۲۰۰ فیلم قرن حاضر جای گرفته است.
برای علاقمندان به سینما هم دیدن این فیلم برای آنکه کاملا متوجه شوند هالیوود چه بلایی بر سر سینماگران مستقل می آورد، بی فایده نیست.
عشق همه آن چیزی است که لازم داری (Love Is All You Need) ½☆☆
کارگردان: سوزان بیر، فیلمنامه: آندرس توماس جانسون، بازیگران: پیرس برازنان (فیلیپ)، ترین دیرهولم (ایدا)، مالی بلیکست اگلیند (استرید)، کمدی، عاشقانه، ۱۱۶ دقیقه، دانمارک، سوئد، ایتالیا، فرانسه، آلمان، ۲۰۱۲
خلاصه: یک آرایشگر که به سرطان مبتلا است و از همسرش جدا شده، به ایتالیا می رود تا در جشن عروسی دخترش شرکت کند. در آنجا با مرد بیوه ای روبرو می شود که هنوز از مرگ همسرش عزادار است.
چه چیز دیگری لازم بود تا برای دیدن یک رومانس سوئدی ترغیب شوید؟ بازیگران بین المللی، قصه سرراست با پرسوناژهای ساده، موقعیت های کمدی، مناظر دلنشین ساحلی در ایتالیا و رومانس دلنشین با پایان نسبتا خوش و البته موسیقی رومانتیک.
موفقیت سوزان بیر برای راضی کردن همزمان تماشاگران و منتقدان، راه را برای فیلم های بعدی او باز می کند. غافلگیری پایان فیلم آن قدر جذاب است که توجه ما را بار دیگر به تضاد و کشش دو شخصیت اصلی فیلم یعنی ایدا و فیلیپ که در ظاهر چندان با یکدیگر نزدیک نیستند جلب کند. برخلاف همه تجملات و زرق وبرق های یک عروسی قراردادی، فیلم درباره یافتن نیمه دیگری است که ناگهان مانند همه رومانس ها سروکله اش پیدا می شود.