اگر چه همه میگویند حمایت بیشائبه ایران از رژیم بشار اسد، رییس جمهور سوریه این کشور را از پادرآورده، اما هیچ نشانه آشکاری برای اثبات اینکه ایران آماده است از موضع خود عقبنشینی کند هم وجود ندارد.
هیچ نشانهای وجود ندارد که نشان دهد ایران خواستار یک راهحل سیاسی درست که منجر به حل و فصل بحران سوریه شود، است. تهران همچنان به حمایت نظامی خود از عروسک خیمهشببازی خود، رژیم اسد ادامه میدهد و در عین حال ادعا میکند که آماده رسیدن به آنچه “راهحل سیاسی” مینامد، هم هست. اما، تمام تلاشهایی که تهران در راستای رسیدن به “راهحل سیاسی” میکند یا ادعا میکند که آمادگی همکاری برای رسیدن به آن را دارد، در واقع برای برگردندان مشروعیت اسد و رژیمش و بدین ترتیب بازگردان سوریه به وضعیت پیش از انقلاب خود، البته با چند تغییر ظاهری ناچیز است.
دلیل اصلی بیمیلی یا ناتوانی ایران در پذیرش و حمایت از رسیدن به راهحلی سیاسی که بحران منطقه را حل و خواستههای مردم سوریه و سایر کشورهای منطقه را برآورده کند، این است که میداند “رژیم” دمشق بدون اسد تابع ایران نخواهد بود.
رژیم سوریه “هرمی وارونه” است؛ بنیاد این رژیم خانواده اسد و چرخه داخلی اش است. هر گونه راهحل سیاسی درستی در وهله اول نیازمند خلاص شدن از شر این بنیاد و سقوط کامل این رژیم سیاسی است. ایران هیچ تمایلی به از دست دادن منافع خود در سوریه ندارد.
بر اساس این تحلیلها، ایران ترجیح میدهد با به تاخیر انداختن مذاکره برای رسیدن به راهحل سیاسی بهای سنگینی بپردازد، تا اینکه با پذیرش یک راهحل سیاسی مناسب برای سوریه ضرری گزاف را متحمل شود. در واقع موضع رو به تضعیف ایران میتواند مجبورش کند که از یک حامی غیرمستقیم به یک اشغالگر مستقیم تبدیل شود و آشکارا در ارتش، سیاست و امنیت سوریه مداخله کند. به عنوان مثال، همان طور که پیش از این مشاهده کردیم، تهران مذاکره کننده اصلی پشت پرده آتشبس حمص بود نه رژیم اسد. حضور آشکار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سوریه و همچنین سایر نهادهایی که به دستور ایرانیها، از جمله حزبالله لبنان و شبهنظامیان شیعه عراق در سوریه مستقر شدهاند، هم جای خود را دارد.
بنابراین ایران خودش را تا این حد نزدیک سوریه نگه داشته چون میداند که “رژیم سوریه اسد است” و “اسد رژیم سوریه است”. این همان چیزی است که تنها بحران را تشدید میکند و جلوی رسیدن به راهحل سیاسی را در همان مراحل ابتدایی میگیرد. بر این اساس، وفاداری ارتش، امنیت نیروها و شبیحه شبهنظامیان رژیم نه در دستان دولت سوریه که در دستان اسد قرار دارد. این را میشد در شعارهایی که در روزهای نخست جنگ از سوی حامیان اسد فریاد میشد، مشاهده کرد؛ شعارهایی چون “یا اسد یا ما کشور را ویران میکنیم”. این موضعی است که ایران از آن حمایت میکند و در سالهای پیش از انقلاب برای تقویتش به سوریه کمک کرد.
نفوذ ایرانیها در سوریه نه از نوع روابط دوطرفه میان دو قدرت مساوی که یک نوع رابطه میان ارباب و مرشد، خالق و مخلوق بوده است؛ مرگ این مخلوق به معنای پایان این روابط خواهد بود. به علاوه، این رابطه ایران را با توجه به ناتوانیاش در توسعه روابط با سوریه بدون خانواده اسد و چرخه داخلیاش در موقعیت بسیار دشواری قرار خواهد داد. به همین دلیل، ایران در حال حاضر گزینههای خود را تا حد زیادی محدود کرده است. این وضعیت ایران را وادار کرده که برای حمایت از اسد، جنگی فرسایشی را ادامه دهد و در عین حال برای گسترش نفود و رسیدن به منافع خود از طریق گزینههایی در داخل رژیم- یا حتی تلاش برای به خدمت درآوردن مهرههای تازه به جز خانواده اسد- فعالیت کند، اما به هر حال چنین تلاشهای نمیتواند یکشبه به ثمر بنشیند.
تهران میداند که در حال حاضر حفظ منافع استراتژیک در سوریه به رژیم اسد بستگی دارد. به همین دلیل، دست به اقدامات جدید زده و پیشنهادات تازهای را مطرح کرده که هم به مشروعیت اسد کمک کند هم در در نهایت زمان بیشتری را در اختیارش قرار دهد. ایران به امید اینکه در آینده بتواند به گزینه جدیدی برسد که منجر به حفظ منافعش در سوریه در میانمدت تا درازمدت شود، دست به این کارها میزند؛ تا اگر روزی تهران اسد را رها کند، حداقل منافع نزد سایر نهادها و چهرههای سیاسی و نظامی سوریه در آینده محفوظ باقی بماند. به عنوان مثال، گزارشهایی مبنی بر تبدیل شبهنظامیان شبیحه حامی اسد (یا همان نیروی دافع ملی از نظر رژیم) به نسخه سوری حزبالله لبنان وجود دارد.
صحبت از راهحل سیاسی در شرایط فعلی به منزله خودکشی انقلاب و آنهایی است که از شبهنظامیان حمایت کردهاند، مگر اینکه این راهحل به دنبال پیروزیهای نظامی که ایرانیها را به پذیرش نقشی بیاهمیتتر در سوریه وادار کند، به دست بیاید. در نهایت، رسیدن به هر گونه راهحل سیاسی بدون مسلح کردن ارتش آزاد سوریه و میدان دادن به انقلابیهای سوریه میسر نخواهد بود.