شاید نتوان با قطعیت گفت که پیروزی فرانسوا اولاند، نامزد حزب سوسیالیست در انتخابات، گرایش فرانسویها به تفکرات سوسیالیستی و چپ را نشان میدهد، زیرا بخشی از موفقیت آقای اولاند مرهون ناکامیهای رقیبش بود؛ اما قطعا میتوان گفت که آرای نسبتا مهم و یازده درصدی ژان لوک ملانشون، نامزد جبهه چپ در دور اول این انتخابات، به خوبی نشاندهنده علاقه و شیفتگی بخش مهمی از جامعه فرانسه به ادبیات و تفکر چپ است.
آقای ملانشون که پیش از انتخابات کمتر کسی حدس میزد که به موفقیتی این چنینی دست پیدا کند، با بهرهگیری از ادبیات انقلابی نویسندگان و روشنفکران چپگرایی مثل ویکتور هوگو، به یکی از بازیگران اصلی این انتخابات تبدیل شد.
به عنوان نمونه، وقتی ملانشون برای میتینگ انتخاباتی به شهر ویوربن (Villeurbanne) رفته بود، در سخنرانی آتشین خود، قسمتهایی از رمان بینوایان ویکتور هوگو را از حفظ خواند و جمعیت انبوهی را که پای سخنرانیاش بود در سکوت فرو برد؛ رسانههای فرانسوی نوشتند که «گویی روح هوگو در ملانشون حلول کرده بود.»
فردای آن روز این کاندیدای جبهه چپ، به شهر مونپولیه رفت و شعرهای انقلابی ویکتور هوگو را برای مردم خواند. او حتی جملاتی از هوگو را به عنوان شعارهای انتخاباتی خود استفاده میکرد: مثل این عبارت در بینوایان: «رأی حکومت میکند.»
وقتی هم ملانشون در میدان باستیل پاریس، که مکانی انقلابی به شمار میآید و خاطره انقلاب فرانسه را زنده میکند، سخنرانی کرد، بعضیها جمعیت پای سخنرانیاش را تا بیش از صد هزار نفر تخمین زدند.
با این حال، هستند در میان روشنفکران چپ فرانسوی که این شیوه مبارزاتی ملانشون را نقد کردند و او را به عوامفریبی متهم ساختند. اما اهمیت ملانشون به جایی رسیده است که نام او به همراه فرانسوا اولاند، رییسجمهور منتخب فرانسه، وارد فرهنگ «روبر» (Le Robert) شده است.
این دو مدخل جدید هماکنون وارد نسخههای الکترونیک این فرهنگ فرانسوی شده و نسخههای چاپی آن نیز از ماه ژوئن در فرانسه منتشر میشود. این اعتبار «دانشنامهای» برای آقای ملانشون از آنجا ناشی میشود که او توانست فضای رسانهای کشور را در زمان انتخابات متأثر کند.
با این حال به نظر میرسد که آقای اولاند، هفتمین رییسجمهور جمهوری پنجم فرانسه هم «بینوایان» را خوانده، اما درباره ارجاع دادن به آن در سخنرانیهای انتخاباتیاش، نسبت به ملانشون، محتاط بود.
اما مگر هوگو چه میگفت؟
به طور خلاصه، هوگو فریاد مردم همعصر خود بود: «مردمی که آینده از آن اوست و زمان حاضری ندارد. مردم یتیم، بینوا، هوشیار و نیرومند که مقام و موقعیتی بسیار حقیر دارد و مشتاق مقامی بس والاست.» (روی بلاس، ۱۸۳۸)
ویکتور هوگو سرشار از احسان و ایثار رمانتیک بود:
«انسانی بینوا از میان قشر یخ و باد میگذشت
من بر شیشه خانهام ضربهای زدم
وی در برابر در خانه من
که مؤدبانه گشودم
درنگ کرد…» (نظارهها، ۱۸۵۶)
با این حال هوگو معتقد بود که همعصرانش پیامش را نشنیدند: «من راهنمایی ناکام هستم.»
اما شاید این نوع قضاوت هوگو درباره خودش صحت نداشته باشد. گوستاو فلوبر، نویسنده بزرگ قرن نوزدهم فرانسه درباره هوگو میگوید او «پیرمرد بزرگ بیکران» بود. یا خیل جمعیتی که در تشییعجنازه ویکتور هوگو شرکت کرد، این تشییعجنازه را بعد از تشییعجنازه ولتر، فیلسوف فرانسوی قرن هجدهم، به یکی از بزرگترین سوگواریهای فرانسه مبدل ساخت.
اما امسال، به جز انتخابات ریاستجمهوری فرانسه، از یک نظر دیگر هم سال ویکتور هوگو است. قرار است برنامههایی به مناسبت صد و پنجاهمین سال انتشار رمان بینوایان در فرانسه برگزار شود. البته این برنامهها از شهر بروکسل بلژیک آغاز میشود، زیرا اولین بار رمان بینوایان در این شهر و زمانی که هوگو در تبعید بود منتشر شد.
همچنین چندی پیش، یعنی چهارم ماه آوریل، حدود پانصد وسیله ویکتور هوگو شامل کتابها و عکسها و نامهها و خیلی چیزهای مورد علاقه این نویسنده، در حراج کریستی پاریس به قیمت ۳,۲ میلیون یورو فروش رفت.
از جمله این وسایل، عکسی بود بدون ریش و سبیل از ویکتور هوگو و همچنین نامهای که او برای همسرش در زمان نامزدیشان نوشته بود: «عزیزم، دوست بسیار عزیزم، برای هزارمین بار به تو میگویم که عاشقت هستم، که شیفتهی توام…»