در دورههای «صعود» همگان سود میبردند و این بدینخاطر است که پیروزی هزاران مدعی دارد اما در دورههای «پسرفت» اوضاع دگرگون میشد و علقههای گروهی رونق میگرفت
روزهای گذشته خبر دیدار نخستوزیر حکومت «اسرائیل» بنیامین نتانیاهو از چاد منتشر شد. این اعلام همزمان با دیداری بود که وزیر خارجه ایران، محمد جواد ظریف از عراق بهعمل میآورد و در طی آن با قشرهای مختلف تشکیل دهنده عراق، که اینک کاملاً صدپاره شدند، ملاقات کرد.
در این میان برخی از شعارهای دوران شکوفایی ناسیونالیسم عربی را بهیاد آوردم که در آن تأکید بر وحدت عربی و لزوم ادامه رویارویی، همهگیر بود و کار را بدانجا رسانده بود که از ناسیونالیسم به راسیسم گذر کرد و در این گذار بسیاری از آزادی فردی و اصول انسانی بیتوجه شد.
همین افراط و تفریط در ناسیونالیسم و گرایشات ملیگرایانه قطعاً باعث واکنشهایی شد که از سوی اقلیتهای نژادی دیگر میآمد که هویت خود را در خطر میدید و هویتی از بالا بر آن تحمیل میشد که ربطی بدان نداشت. اما از آنجایی که همیشه در جهان عرب نیروهای تفرقهافکن فعالیت میکردند و موفقیتشان مرهون وضعیت عمومی ملت میشد، از اینرو در دورهای «پسرفت» قشریگری و صدپارگی رونق میگرفت و جان تازه مییافت.
در دورههای «صعود» همگان سود میبردند زیرا پیروزی هزاران مدعی دارد اما در دوران «پسرفت» گرایشات گروهی و نژادی یا مذهبی و دینی شکوفان می شود و فراخوانهای گریز از مرکز پدید میآید. با از بین رفتن دوره شکوفایی ناسیونالیسم عربی و امیدهای همراه آن -و صد البته این دوره نمیتوانست در شکلگیری دوره بعد بیتاثیر باشد، بهگونهای که میشود گفت اینک تبعات آن بهطور ملموس در واقعیت کنونی قابل ردگیری است- دورهای شکل گرفت که دیگر نه یک طرح ناسیونالیستی در کار بود و نه یک آلترناتیو چپ. این نبودِ طرح معین همزمان با شکوفایی راست افراطی در هر یک از ایران و «اسرائیل» و ترکیه بود، و بدیهی است که پیامدهای اوضاع کشورهای همسایه بر جهان عرب بازتاب یابد.
در مصر «اسلام سیاسی» بهویژه در دوره سادات، که او را رئیسجمهور مؤمن مینامیدند، بالیدن گرفت و در کنار سادات بر ضد کانونهای ناسیونالیست باقیمانده فعالیت پیشه کرد. در سطح منطقه نیز این گرایش رواج پیدا کرد و در نبود هر گونه طرحی همسان یا برابر به جولان خود ادامه داد.
از این فراتر این است که در هر یک از عراق و سوریه، یعنی جایی که قدرت از لحاظ رسمی در اختیار یک نیروی ناسیونالیست یا چپ بود، حزب بعث عربی سوسیالیست، پس از سالها انحصار قدرت و حکومت، چپگرایی خود را از دست داد. «ناسیونالیست» خود را نیز زمانی از دست داد که گرایشات مذهبی و گروهی و منطقهای بر رهبری آن و نهادهای امنیتیاش حاکم شد. در کنار اینها چندی نگذشت که اسلام سیاسی شیعی –با حمایت ایران- یک تهدید جدی علیه نظام سیاسی بغداد شد، و اسلام سیاسی سنی تهدیدی برای رژیم حاکم بر دمشق. همین مسئله در فلسطین نیز سر برآورد و اسلام سیاسی باعث میلاد جنبش مقاومت اسلامی حماس و جهاد اسلامی شد. در مغرب اما جنبش آمازیغی جان تازه یافت، و در هنگامه صدپارگی عربیت و رادیکال شدن اسلام این یک مسئله طبیعی مینمود.
این اوضاع لجامگسیخته تنها نیازمند یک شوک بود تا انفجار یابد و منطقه غرق در بحران اقتصادی و سیاسی و محیطی را دگرگون کند و غرق در چاه بیپایان کند. این شوک مورد نیاز نیز یازده سبتمبر ۲۰۰۱ بود. گام نخست براندازی ساختار حاکم بر منطقه نیز، هجوم به عراق در سال ۲۰۰۳ بود؛ و با سرنگونی عراق چرخش دومینو آغاز کرد و در این میان فرضیه «هرج و مرج خلاق» مطرح شد و دیری نگذشت که در عالم واقعیت اجرا شد؛ و همین مسئله توجیهی برای توسعهطلبی اشغالگرایانه ایران و جریانهای افراطی مانند القاعده گشت.
در سال ۲۰۰۵ رفیق الحریری ترور شد و نیروهای سوری از لبنان خارج شدند و بدین ترتیب رهبری آن از طریق «حزبالله» به ایران رسید. شمارش معکوس برای جدایی سودان جنوبی نیز آغاز شد (و در سال ۲۰۱۱ رسماً پایان گرفت و سودان جنوبی تأسیس شد) و در این گذار، از تونس تا سوریه و مصر و یمن… و سودان شعار «مردم خواستار سرنگونی نظام هستند» سر داده شد.
بازگشت «اسرائیل» به چاد، که مرز مشترک با لیبی و سودان دارد یک تحول بسیار مهم است به همان اهمیت دخالت ایران در بافتار قبیلگی عراق، و به همان میزان از اهمیت امیدهای ترکیه برای احیای جنبههایی از امپراطوری سابق خود.
باری امیدها و طرحهای دیگران بسیار بزرگ و بلندپروازانه است و قوت و تاب تحمل امت عربی ما کمتر و فرتوتتر.