«بلند شو افغانی! وقت نمازه. با کمری دولا و یک عالم درد، به دستشویی رفتم. در آیینه ای چرکین، به خودم نگاه کردم. اصلا باورم نمیشد که تصویرِ در آیینه خودم باشم. به خود گفتم: “نه، این من نیستم.” رُخسارم در طول یک روز، آنچنان پُندیدَه و کبود شده بود که تصور نمیشد کرد. تختهی پُشتم را تا جایی که ممکن بود نگاه کردم. جایی نبود که زخم نباشد. ماهها لازم بود تا زخمها خوب شوند. مُشتهای که بر بینی و صورتم خورده بود، دورِ حلقههای چشمم را کبود کرده بود. ظاهرِ مرا آنچنان تغییر داده بود که شاید هیچکس نمیتوانست بشناسدم. وضو گرفتم. به نماز که ایستادم، از عمقِ دلِ خویش گریستم! در سجدههایم، گریستم و دردهایم را با خدا گفتم!»
عارف فرمان، نویسنده رمان « افغانی» است. رمانی که از زندگی افغانها در ایران میگوید. در کشوری که آنها را به جای « افغان»، « افغانی» صدا میزنند. خودش پیش از آنکه در سوئد ماندگار شود؛ چند سالی در ایران زندگی کرده و به گفته خودش همین تجربه دستمایه نوشتن این رمان شده است.
عارف فرمان، این روزها مشغول نوشتن سومین رمانش است. خودش میگوید: «کار فعلیام رمان جدیدی است که سوژهاش هم از آن سوژههایی است که تا به حال نوشته نشده.»
شرق پارسی با او در مورد رمان «افغانی» که با استقبال بسیاری در مجامع ادبی فارسی زبان روبرو شد؛ گفتوگو کرده است:
شرق پارسی: از اینجا شروع کنیم که شما داستانی نوشتهاید در مورد زندگی یک جوان افغانی در ایران. چرا این موضوع برای شما جالب بود؟
عارف فرمان: برای اینکه به این موضوع پرداخته نشده بود. اکثر نویسندههای افغان و ایرانی شاهد ماجراهای افغانستیزی در ایران بودهاند. اما کسی جرات این را نداشت شروع به نوشتن کند. شاید علت بیشتر این بوده باشد که پلهای پشت سر خود را نمیخواستند خراب کنند. البته از جانب نویسندگان افغان و از جانب نویسندگان ایران زمین شاید آنچنان محسوس نبوده. من برای ساختن پل ارتباطی میان این دو ملت خواستم موضوع را روشن سازم تا این پلهای ویران شده، دوباره آباد شود.
علت دیگر هم این بودم که خودم شاهد ماجراها بودم. درد مردمم را میکشیدم و میدانستم که در سختترین شرایط زندگی را میگذرانند. احساس مسئولیت وادارم کرد تا برای این از یاد رفتگان چیزی بنویسم.
پرسش: و فکر می کنم عشق بین دو شخصیت داستان یعنی علی و مریم در رمان افغانی همان پل بود؟
پاسخ: نه عشق علی و مریم پل نبود آنجا نیز توهین و تحقیر که از سوی مردم عوام وجود داشت به بیان گفته شده بود. اما پل در حقیقت خود کتاب بود. وقتی امروز رمان افغانی را دوستان و عزیزان ایرانی میخوانند رابطه ای شیرین با من و دوستان افغان دیگر برقرار میکنند که هدف همین بود. حتی رمان در تهران چاپ شد و از سوی عده ای از فرهیختگان ایران برای عزیزان خواننده پخش شد که بازتاب آن بهتر ساختن روابط میان جامعه ی مهاجر و میزبان بود.
[inset_right]«این کتاب نه به خاطر شرمنده ساختن عزیزان ایرانی نوشته شده، به خصوص فرهیختگان ایرانی و جامعه ایران، بلکه بیشتر به خاطر همدل ساختن مردم ایران نوشته شده تا باشد که روابط نزدیکتر شود و ما انسانها همدیگر را به عنوان انسان احترام کنیم.»[/inset_right]
پرسش: پس این داستان در واقع، روایت مصائبی است که در ایران بر افغانها رفته؟
پاسخ: بلی این داستان روایت درد هایی است که در ایران بر افغانها رفته است.
پرسش: آقای فرمان خود شما به عنوان یک نویسنده افغان، فکر میکنید چرا افغان ها در کشور دوست و برادر خود رنج هایی کشیدند که باید نوشته شود؟ مشکل کجا بود؟
پاسخ: من فکر میکنم باید کمی به تاریخ مراجعه کرد. از دیر زمان روابط میان افغانها و ایرانیها گاه چنین و چنان بوده. اما در اواخر مهاجران افغان که برای کار به ایران رفته بودند و زندگی میکردند، مصادف است با دورههای قبل از جمهوری اسلامی و دولتهای رییس جمهور نورمحمد ترهکی (از ۱۹۷۸ تا ۱۹۷۹) و نخست وزیر حفیظالله امین (۱۹۷۹) در کابل.
گویا در زمان ظاهرشاه و داوود که همزمان با دوره شاه در ایران است، مهاجرت افغانها برای کار شروع شده بود. نگاه اکثریت عزیزان ایرانی به افغانها در آن زمان بیشتر نگاه کارگر بود. یعنی افغانها را کارگران ارزان میدانستند که کار میکردند و با زحمت فراوان پول کم میگرفتند. بعضا جنایاتی صورت میگرفت که در آن زمان در میان مردم شایع شده بود. اما علتهای دیگر را که در حال حاضر علتهای اساسیتر است، نوع تبلیغات غلط و رایج در ایران است.
مثلا در رسانهها وقتی یک افغان جنایت میکند اسم ملیتاش را به نمایش میگذارند و این در حقیقت کلیت دادن به جنایتی است که از سوی یک فرد انجام شده و ملیتاش محکوم می شود.
عوام در هر کشوری بر اساس دیدگاهی که بنگاه های رسانه ایی برای آنها در نظر میگیرد، جهانبینیشان ساخته میشود و همین جهانبینی در مورد افغانها در ایران به نحو شایسته ایی ایجاد نشده است.
پرسش: و به نظرتان چرا در رسانههای رسمی ایران، این نگاه خاص نسبت به افغانها القا میشود؟
پاسخ: فکر میکنم که رسانه های ایرانی، چه دولتی و چه غیر دولتی به صورت پنهان و پیدا در تلاش اند که این فاصله را نگه دارند. این فاصله و نبود توازن خبر رسانی میتواند عدهای مهاجر را به عنوان مسببین مشکلات و چالش های جامعه میزبان تلقی نماید.
درست در زمان جنگ مثلا خیلی رایج بود که وقتی مشکلات بیکاری اقتصادی بر دولت میرفت، علت را وجود افغانها میدانستند و حتی امروز هم همینها میتواند دلیلی باشد برای خفهکردن اعتراضات عوام در برابر سیستم. همزمان که استفادههای دیگری هم دارد.
مثلا در جنگ عراق و ایران خیلی از افغانها شرکت کرده بودند و قربانی دادند. ملتی که افتخارات داشته باشد؛ خواه ناخواه خواستهها هم دارد اما مردمی که بیهویت میشوند.
از سوی دیگر هم عوام ناخودآگاه به این فاصلهها وقتی بیمارگونه مبتلا شدند، دیگر راهی نیست برای پایان دادن به فاصلهها و به نظر من این وظیفه فرهیختگان است که با حرکاتشان بتوانند این فاصلهها را تنگ سازند و نشان دهند که هیچ انسانی وحشی نیست و تعریفشان میتواند در قالبهای انسانیتر بگنجد. مثل حرکت اصغر فرهادی عزیز در سفر اخیرش به ایران زمانی که در پاریس مشغول ساخت فیلم بود و نمایش فیلمش در میان مهاجران افغان
پرسش: آقای فرمان، کتاب شما من را به عنوان یک ایرانی شرمنده میکند که در دنیا خودمان را مهماننواز معرفی کردهایم وهمزبانمان، اینطور از ما گلهمند است. اما آیا فکر نمیکنید با گفتن دوباره این قصهها، به دلخوری افغانها از ایرانیها دامن زده میشود؟
پاسخ: این کتاب نه به خاطر شرمنده ساختن عزیزان ایرانی نوشته شده، به خصوص فرهیختگان ایرانی و جامعه ایران، بلکه بیشتر به خاطر همدل ساختن مردم ایران نوشته شده تا باشد که روابط نزدیکتر شود و ما انسانها همدیگر را به عنوان انسان احترام کنیم. اما حرف از دلخوری ها نیست، بیشتر از آن است که در اینجا مطرح شده. در همین داستان شما انسانیترین برخورد را از ایرانیها میبینید و بدترین برخورد را هم از سوی مقامات.
البته اینکه رجال چنان برخوردی دارند که سراسر توهین است و تحقیر نیز از زاویههایی مورد بحث قرار گرفته. به نظر من این میتواند رابطه را نزدیکتر سازد و گله از دوست میشود نه از دشمن.
گلهمندیها نباید رابطهها را بدتر بسازد که باید بهتر بسازد و بستگی به این دارد که از کدام زاویه دیده شود. اگر از زاویه یک ایرانی محض ببینیم، شاید مشکلات خلق کند، اما اگر از زاویه یک انسان آزاداندیش دیده شود، هیچگونه معضلی به وجود نخواهد آورد و من میدانم که انساننگری در میان عزیزان ایرانی نهادینه شده و این میتواند راه خوبی باشد برای ایجاد روابط بهتر و عزیزتر.
پرسش: به هرحال ایرانیها و افغانها از بسیاری جهات به هم نزدیک هستند و شاید این داستانها، به رفع کدورتها هم کمک کند. در آثار داستاننویسان افغان آیا به مواردی از این دست برخوردهاید که به زندگی افغانها در ایران پرداخته باشند؟
پاسخ: نه، متاسفانه این اولین کتابی است که خالصانه به این مشکل پرداخته. اما بعضی نویسندههای افغانستان کم و بیش در این ارتباط، نوشتههایی کوتاه و یا هم گاهی در حاشیه داشتهاند.
پرسش: ایرانیها چطور؟ به نظرتان در آثارشان اگر اشارهای به زندگی افغانها در ایران داشتهاند، از چه منظری بوده؟
پاسخ: متاسفانه به جز آقای نکومنش فرد که رمانی نوشته و این رمان نیز در مورد وضعیت مهاجران افغان در ایران نوشته شده، باقی مقالاتی ست که در گذشته در خارج از ایران نوشته میشده، اما آن چنان که باید به صورت جدی وجود نداشته. نویسندگان و خبرنگاران در داخل ایران هم با مشکل سانسور و مشکلات دیگری روبرو هستند که متاسفانه نمیشود آنجا کاری کرد.
در کل در این قسمت بیاندازه کم کار شده و این علت دیگری هم که میتواند داشته باشد این است که روابط فرهیختگان افغانستان و ایران، آن چنان محدود بوده که اصلا همدیگر را کم میشناختند و یا اگر آشنایی هم بوده خیلی محدود بوده. مثلا برنامههای فرهنگی افغانها و ایرانیها خیلی در تاریخ کم بوده و ما هیچ بازتاب جدی از همکاریهای فرهنگی سه کشور فارسی زبان نداریم. در حالیکه باید خیلی دستآوردها میداشتیم.
پرسش: آقای فرمان، این نثری که برای رمان « افغانی» انتخاب کردهاید و در جاهایی من را یاد نوشتههای اسماعیل فصیح میاندازد. در بعضی قسمتها، داستان را شبیه رمانهای گزارشی میکند و خواننده را ممکن است دچار این خیال کند که دارد شرح حال یا حدیث نفس میخواند. چرا این نثر و این نوع روایت را انتخاب کردید؟
پاسخ: نزدیکترین روایت به واقعیتهایی که اتفاق افتاده بوده در جامعه ایران همین نوع روایت بود. حال اگر روایت را من شخص سوم مینوشتم، شاید برای احساسهای درون علی کمی به مشکل میخوردم و راوی، خواننده را نمیتوانست با خود همهجا داشته باشد. اما به هرحال شاید احساس میکردم شخص اول میتواند خواننده را بیشتر با خود داشته باشد. این شرح حال و حدیث نفس نیست.
در حقیقت تلاش شده آنچه بر مردم افغان رفته را بازگو کند و همزاد پنداری عزیزان مهاجر افغان مرا نیز گاهی به وجد میآورد که این رمان با همین نوع روایتش توانسته است در دلهایشان خانه کند و اشکهایشان را درآورد. البته باید گفت که آنچه مشترک است میان این خوانندگان و حتی خوانندگان ایرانی که در غربت به سر میبرند، احساسهای مشابه بعد از هجرت و غربت است.
پرسش: البته برای کسی که اهل داستان خواندن باشد این شیوه روایت عجیب نیست و به اشتباه نمیافتد. منظور من خواننده عام بود.
پاسخ: و چه بهتر که خواننده عام چنین تصور کند و برای همزادپنداری هم میتوان خواننده عام را با خود داشت. فکر میکنم وقتی کسی در برابر یک مشکل احساس مسئولیت میکند، باید بتواند کاری کند که به مردم برسد و نوشتن برای مردم کاری است دشوار و اگر هم طریقی را انتخاب کند، خوب خواهد بود.
پرسش: همانطور که گفتید به نظرمن هم این کتاب نه فقط در بین افغانها، بلکه بین ایرانیها هم خوانندگان فراوانی دارد. چرا در ایران چاپش نکردید؟ از اول در پیاش نبودید یا خواستید و نشد و مجوز ندادند؟
پاسخ: دوستانی در ایران تلاش کردند مجوز بگیرند. اما متاسفانه مجوز داده نشد و برخلاف، نهایتا عصبانی هم شده بودند که چرا چنین نوشتههایی را انتخاب میکنید. یکی از مشکلاتی که ایجاد شد، رفتن خودم به ایران بود. اما کتاب به صورت مخفیانه در چندین شهر چاپ و پخش شده؛ اما محدود است. امیدوارم دوستان بعد از ریاست جمهوری جدید بتوانند اجازه چاپ بگیرند.
پرسش: با توجه به وضعیت پخش ناشران ایرانی خارج از کشور که نویسندگان چندان از آن راضی نیستند، آیا از پخش و فروش کتابتان راضی بودید؟
پاسخ: نه، به هیچوجه! کتاب مرا ناشری به نام نشر « ارزان» منتشر نمود. متاسفانه همان میزان که علی در رمان افغانی در ایران رنج برده بود، من هم در نشر این رمان از دست ناشرم رنجیدم. متاسفانه این آخرین باری بود که نوشتههایم را نزد این ناشر به انتشار سپردم. بدترین خاطره رمان افغانی، انتشار آن از سوی ناشری بود که هرگز تصور نمیکردم.
پرسش: گفتید آن پل ارتباطی که قرار است بین دولت هاه ایجاد شود، عشق مریم و علی نبود که البته آن هم ویران شده. پس چه کار میشود کرد برای ارتباط بهتر.
پاسخ: آن پل، مریم نبود ولی من از سوی فرهیختگان ایرانی انتظار دارم که روزی را تعیین کنند و برای همدلی محافلی بگیرند. در روز رونمایی رمان افغانی، دوستانی بودند که عذرخواهی تاریخی را مطرح کردند اما بعد از آن هیچ حرکتی ایجاد نشد، به جز یک محفل فرهنگی که در آنجا نیز تعداد افغانها کمرنگ بود. امیدوارم روزی را که آن هم پنجشنبه باشد به عنوان روز عذرخواهی تاریخی مطرح شود و این روز ما ملتها دور هم باشیم، بدون آنکه مرزهای افغان و ایرانی داشته باشیم و همزمان اگر بتوانیم عزیزان تاجیکستانی را نیز با خود داشته باشیم، چه خوب خواهد بود.