در شبکههای جهانی و در برخی از مقالات تحلیلی، بعضی از برادران عرب بهویژه در شبکههای تابع کشورهای بیگانه دواطلب می-شوند و با لحنی قاطع درخصوص روابط عربی با ایران بهطور عام، و روابط کشورهای خلیج با ایران بهطور خاص، این را بیان می کنند که بهتر است برای تبعیت از عقل سلیم، و همچنین صرفهجویی در هزینهها، خلیجیها به یک توافق با این کشور برسند! همین گفته بهصورتهای مختلف و با لحنی متفاوت توسط بعضی از تحلیلگران خلیجی نیز، دستکم در محافل تحلیلی خصوصی، تکرار میشود. نه رغبت دارم و نه میخواهم و نه به خود اجازه میدهم که از نیت این اشخاص سخن بگویم، زیرا نیتها را فقط خدا می داند، اما میخواهم از دیدگاه عقلانی به این موضوع نگاه کنم. میدانم که برخی دیگر، از این گونه تحلیلها دل خوش نمیدارند و ما عربها اینک در برابر بسیاری از مسائل اختلاف نظر داریم و دچار گسیختگی شدیم. اختلاف بر سر قضایا نیز جزو طبیعت بشری است و نمیخواهم در رد یا تأیید آن سخنی بگویم. در بازگشت به مسئله میگویم رسیدن خلیجیها به یک توافق با ایران، که منطقه را از بسیاری شرارتها نجات دهد، در کل سخن قابل قبولی است! اما همانگونه که گفته میشود شیطان در جزئیات کار دخالت میکند. نخست اینکه رسیدن به هر توافقی نیازمند آن است که اطراف قضیه تمایل داشته باشند به یک توافق برابر برسند، تا به هدف نهایی خود برسند؛ بنابراین بر چه اساس و زمینه و پایهای باید تلاش برای توافق با ایران را پایهگذاری کنیم؛ آیا ایران برای رسیدن به یک مذاکره یا توافق یا یک گفتگوی دیپلماتیک یا حتی مذاکرات پنهان آمادگی و تمایل دارد؟ در دوره ریاست رفسنجانی و بعدها خاتمی چنین تلاشهای آزمایش شد که نهایت آن برخورد با سختگیری و افراطگرایی بود. خلیجیها باید تمایل به رسیدن به یک توافق را بر اساس دادهها و سیاستهای حاصل در واقعیت پایهریزی کنند و نمیتوانند تنها به صرف خواسته دنبال چنین امری بروند. تمام مسئله بر محور این است که ایران دست از دخالت در مسائل کشورهای همسایه بردارد و در چارچوب قوانین بینالمللی برخاسته از معاهدات جهانی عمل نماید و از قانون تبعیت کند. این پایبندی در کار و رفتار دولت ایران مشاهده نمیشود. در واقع در ایران دو دولت وجود دارد: دولتی معتدل که برای انجام مذاکره و گفتگو تمایل دارد؛ و دولت انقلابی که میخواهد ایدئولوژی خود را بر همگان منتشر کند و در منطقه، بههر قمیتی که شده، حاکم کند. دولت انقلابی در ایران دارای قدرت بیشتری است و بر دستگاههای دولتی سیطره دارد. با این دولت نمیتوان هیچ مذاکره یا گفتگویی برقرار کرد. دیگر اینکه این دولت انقلابی دارای یک خاستگاه بسیجگرایانه است و بر مسند مذهب اتکا میکند. از این رو عمق مشکل با ایران، برخلاف نظر بسیاری، یک مشکل سیاسی است و نه مذهبی و این ایدئولوژی تمامتخواه مذهب را برای استفاده در اهداف خود بهکار میبرد.
از سوی دیگر این دولت بر اساس یک فهم زیربنایی قراردارد که خود را دولت مستضعفین میخواند و بر این اساس باید به یاری مستضعفین جهان بشتابد و آنان را از ظلم رها کند: خواه در خلیج باشند یا در فلسطین. اما این شعار اینک پوشالی شده، و هر چه بیشتر مستضعفشدن جوانان ایرانی، و افزایش فقر آنان از یکسو، و کمک به جبار بزرگی مانند بشار اسد که صدها هزار سوری را به مرگ فرستاد، از سوی دیگر، باور به چنین شعاری را سخت، اگر نه تمسخر آمیز، کردهاست. در عراق نیز ایران نه یاریگر مستضعفین که حامی شبهنظامیانی است که برای کشتار مردم عادی تلاش میکنند و دولت عراق را گروگان خود کردند.
اضافه بر این رسیدن رژیم ایران به سن بلوغ به تأخیر خواهد افتاد و همین دیر رسیدن برای ایرانیها تبعات سختی را به همراه خواهد آورد و بسیاری از اقلیتهای ایران را به فقر و فلاکت خواهد رساند. بسیاری از ایرانیها اینک بهشدت از نظام سیاسی کنونی ناراضی هستند و شاید این مسئله به مرز انفجار برسد. اما به کسانی که رسیدن به یک توافق با ایران را ممکن میدانند باید گفت که نیمنگاهی به سیاستهای ایران نشان میدهد که این کشور هر گونه توافقی را منتفی میداند، و اعتقاد دارد که باید با طریقه جهاد و تخریب به اهداف انقلابی خود دست یافت. دخالتهای ویرانگر ایران در کشورهای عربی بهروشنی حاکی از آن است که این کشور به هیچ عنوان جویای توافق یا همزیستی مسالمت آمیز نبوده و به کشورهای همسایه اعتنایی نمیکند. چگونه میتوان با چنین نظام شروری به یک توافق رسید؟
سرآخر اینکه اگر نمیتوان در خصوص سرعت گردباد کاری از پیش برد دستکم میتوان از استحکام ستون خیمه خود مطمئن شد.