درگفتگویی با دو استاد برجسته چینی، پروفسور لی ویجین و یه گینگ از موسسه روابط خارجی شانگهای، مجله در مورد چین، خاورمیانه و تحولات دنیای عرب بحث و بررسی میکند.
مجله: بهارعربی چگونه دیپلماسی پکن در خاورمیانه و شمال آفریقا را تحت تاثیر قرار داده است؟
وی جین: ابتدا به من اجازه بدهید که این توضیح را بدهم که ما در چین از اصطلاح بهار عربی برای توصیف آنچه که در خاورمیانه اتفاق افتاده استفاده نمیکنیم. برداشت شخصی من از واژه بهار امید، رفاه و شکوفایی است؛ در حالی که ما هنوز نتیجه قطعی ناآرامیهای اخیر را نمیدانیم. بنابراین من ترجیح میدهم از اصطلاح و واژه دگرگونی برای توصیف وقایع اخیر استفاده کنم. این دگرگونی تنها در مراحل اولیه است و ما میتوانیم آن را به دو قسمت تقسیم کنیم: بخش اول ظهور جنبشهای دموکراتیک و مردمی است که منجر به سرنگونی رژیمهای قبلی شده است. بخش دوم، که بسیار هم به عقیده من مهمتر است، مربوط به مسیری میشود که جوامع عربی برای خود انتخاب خواهند کرد و اینکه چگونه آینده سیاسی کشورهای خود را خواهند ساخت. این است که من میگویم این دگرگونی تازه آغاز شده و مشکل آن است که جوامع و روشنفکران عرب هیچ ایده روشنی در مورد آینده کشورهای خود ندارند و این ابهام چین را نگران میکند.
اما در مورد پرسش شما، حوادث اخیر دیپلماسی چین در منطقه را با چالش جدی مواجه نکرده به این دلیل که سیاستهای چین باعث بروز این انقلابها نیست و همچنین چین نفوذ چندانی نسبت به کشورهای غربی در این منطقه ندارد. بنابراین سیاستهای کلان و قاعده اصولی سیاست خارجی چین در این منطقه تغییری نخواهد کرد و چین به هیچ عنوان اقدام به دخالت در امور داخلی این کشورها نمیکند. برعکس، چین سعی میکند که روابط دوستانهای با تمامی کشورهای منطقه داشته باشد و به برقراری صلح و ثبات کمک کند. مخالفت ما با حمله نظامی یا استفاده از زور و سیاست ما در قبال لیبی و سوریه دال بر این قضیه هستند.
در هر صورت این نکته هم باید یادآوری شودکه رژیمهای جدیدی قدرت را به دست گرفتهاند و چین مجبور است که یک سری تغییرات جزیی در دیپلماسی خود به ایجاد کند و سیاستهای خود را با واقعیتهای جدید منطقه تطبیق دهد. ولی به صورت کلی، همانطور که گفتم، قاعده اصولی سیاست خارجی چین در این منطقه تغییری نخواهد کرد و ما به رای مردم احترام میگذاریم و سعی میکنیم که با نمایندگان آنها همکاری داشته باشیم تا روابط حسنه دو طرف ادامه داشته باشد.
گینگ: من هم با پروفسور وی جین موافقم. تنها نکتهای که باید اضافه کنم این است که تعامل چین با خاورمیانه بسیار محدود است. اول آن که چین یک کشور در حال توسعه است. دوم، تاکید و توجه عمده دیپلماسی چین در آینده نزدیک در آسیا و اقیانوسیه است. از این رو چین در حال حاضر آماده نیست که به طور کامل و جامع با خاورمیانه روابط سیاسی برقرار کند. اما چین درسهای مهمی از قیامهای اخیر یاد گرفت، به خصوص در زمینه حفظ امنیت مراکز و موسسههای تجاری خودش که در حال فعالیت در منطقه خاورمیانه هستند.
مجله: روابط چین و تونس در دوران بن علی چگونه بود؟ منافع پکن در “تونس جدید” چه خواهد بود و انتخابات اخیر را چگونه بررسی میکند؟
وی جین: تونس نقش جزیی در امور ژئوپلیتیک خاورمیانه و شمال آفریقا دارد و به همین دلیل این کشور در دیپلماسی چین از اهمیت آن چنانی برخوردار نبوده است، به ویژه در مقایسه با کشورهایی مثل ایران، ترکیه، مصر و عربستان. اما در مورد انتخابات اخیر، تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که انتخابات تنها نتیجه طبیعی پس از سقوط رژیم بن علی در دست یک جنبش دموکراتیکخواه بود و به همین دلیل چین آن را چندان مهم فرض نمیکند. دولت جدید حکمرانی خواهد کرد اگرچه این هم برای دولت چین مساله حادی نخواهد بود چون دولت جدید با رای مردم به قدرت رسیده و ما به رای مردم تونس احترام میگذاریم.
مجله: در مورد مصر چطور؟ نظر شما در مورد اتفاقات اخیر در مصرچیست، به خصوص در مورد ارتش و آینده سیاسیش و همچنین نزدیک شدن ترکیه به مصر و تاثیر آتی آن بر روابط بین الملل در خاورمیانه؟
وی جین: تمامی ر ئیسجمهوران مصر در چند دهه اخیر از افسران ارتش بودهاند و به همین علت ارتش مصر یک “محصول تاریخی” است. این حقیقت به اضافه نقشی که ارتش در طول تظاهرات ضد مبارک بازی کرد نشان میدهد که ارتش مصر به نقش کلیدی خود در سیاست و جامعه مصر در سالهای پیش رو ادامه خواهد داد. همچنین دولت ایالات متحده سالانه میلیاردها دلار کمک مالی و تجهیزاتی به ارتش میکند و به همین دلیل واشنگتن ارتباط نزدیکی با ارتش دارد. به این ترتیب، واشنگتن به طور سنتی نفوذ قابل توجهی بر ارتش مصر وارد آورده و در واقع اغراق نیست که بگویم که ایالات متحده نیروهای مسلح مصر را کنترل میکند، البته نه به طور کامل. من فکر میکنم، این خود عامل دیگری است که کمک میکند تا به اهمیت و تداوم نقش ارتش در مصر پی ببریم.
در مورد روابط ترکیه و مصر و پیامدهای آن برای روابط بینالمللی خاورمیانه و شمال آفریقا، چیزی که غیر قابل انکار است این است که ترکیه میخواهد خود را تبدیل به قدرت برتر در منطقه کند و در واقع بخش بزرگی ازعموم جامعه عرب امروز از این امر استقبال میکنند. در نتیجه، نزدیک شدن ترکیه به مصر را باید در قالب قدرت طلبی آنکارا دید.
با این وجود، قدرت ترکیه محدود است و مصر یکی از دلایل این محدودیت است. چرا که مصر خود را یک قدرت منطقه ای میداند. در حال حاضر قاهره ضعیف است اما در آینده وقتی مصر به شرایط عادی بازگردد قاهره در صدد محدود کردن نفوذ و قدرت ترکیه در دنیای عرب بر خواهد آمد. در عین حال، نظر واحدی نسبت به گرایش سیاست خارجی ترکیه در میان دولتمردان ترکیه وجود ندارد. در یک سو، کسانی هستند که خواهان گسترش سریع روابط با خاورمیانه هستند. از طرف دیگر، بسیاری ترجیح میدهند که آنکارا هویت اروپاییش را حفظ و تقویت کند. این اختلاف نظر مانع دیگری است بر سر راه افزایش قدرت ترکیه در خاورمیانه و شمال آفریقا. در نهایت، سیاست خارجی ترکیه به طور سنتی بر اساس تعامل با غرب پایهگذاری شده و به همین دلیل آنکارا فاقد تجربه و تخصص کافی در برخورد با خاورمیانه است؛ واقعیتی که خود را به وضوح در سیاست “مشکل صفر با همسایگان” نشان داد. همه اینها در کنار هم نشان میدهد که هژمونی ترکیه بعید به نظر میرسد و بنابراین من بر این عقیده هستم که ساختار سیاستی و امنیتی منطقه در آینده چند قطبی خواهد بود و مصر، ایران، عربستان سعودی و ترکیه قطبهای آن خواهند بود.
گینگ: ارتش مصر یک بازیگر کلیدی در مصر باقی خواهد ماند گر چه در خفا. گزارشهایی وجود دارد که ارتش مصر در کنترل ۴۰ تا ۶۰ درصد از اقتصاد است و در واقع آنچه برای ارتش مهم است حفظ انحصار اقتصادی خود میباشد نه دخالت در سیاست؛ حداقل نه علنی. بنابراین فرض من این است که انتخابات در مصر در نهایت برگزار خواهد شد و ارتش قدرت را به یک دولت منتخب غیر نظامی انتقال خواهد داد. با این حال، ژنرالها به نقش کلیدی خود در مصر ادامه خواهند داد.
در مورد روابط ترکیه و مصر من هم با پروفسور وی جین موافقم. در عین این که دولت ترکیه از حمایت داخلی و اقتصادی سالم و رو به رشد برخوردار است، دولتمردان ترکیه مایلند قدرت و اعتبار کشورشان را در منطقه افزایش دهند به ویژه آن که تمام کشورهای دیگر در منطقه در سیر نزولی قرار گرفتند. ولی ترکیه یک قدرت متوسط است و قدرتش محدود. به غیر از نکاتی که پروفسور وی جین به آنها اشاره کردند، گذشته استعماری ترکیه و هویت عثمانی آنکارا همچنان در بین اعراب زنده است و از این رو من فکر میکنم حسن نیت فعلی اعراب نسبت به ترکیه دائمی نخواهد بود.
مجله: بریم سراغ لیبی. آیا شما فکر میکنید که آینده لیبی به عنوان یک دموکراسی قطعی است یا اینکه هرج و مرج بیشتری پیش روی لیبی قرار گرفته است؟
وی جین: بین آنچه که در لیبی و دیگر کشورهای عربی می گذرد شباهتها و تفاوتهای وجود دارد. عامل مشترک این است که مردم و سیاستمداران لیبی، شبیه به همتایان خود در مصر، سوریه و یمن، نه چشم انداز روشنی برای آینده کشور خود دارند نه رهبر مشخصی. این نارسی و نابالغی سیاسی جامعه مدنی و حکومت لیبی را نشان میدهد. از سوی دیگر آنچه در لیبی متفاوت بوده است، هرج و مرج و تخریب گسترده است به این علت که انتقال قدرت از رژیم قذافی به شورای ملی انتقالی لیبی طبیعی نبود. برعکس انتقال قدرت در خارج طراحی شد و تحت استفاده از زور و مداخله نظامی شکل گرفت و در نتیجه بی ثباتی امروز در لیبی و همچنین رفتارهای غیرانسانی که با قذافی شد نباید تعجبآور باشد. در کل من بر این باورم که آینده برای لیبی بهتر خواهد بود و مردم لیبی به آزادیهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بیشتری میرسند.
مجله: به تازگی تعدادی از مفسرین صحبت از سیاست اوباما در عرصه سیاست خارجی کردهاند؛ یعنی استفاده گسترده از فنآوری در جنگ، استفاده هوشمند از قدرت نظامی، ماموریتهای پنهانی و “مشارکت” در عملیات نظامی و نه “رهبری”. آیا به نظر شما این استراتژی می تواند در سوریه موثر باشد؟ لطفا به طور خلاصه توضیحی هم در مورد منافع چین در سوریه بدهید؟
وی جین: منافع چین در سوریه مرتبط است با تمایل چین به حفظ صلح و نظم در منطقه خاورمیانه. تکرار استراتژی لیبی در سوریه تنها به هرج و مرج بیشتر، بی ثباتی و نا امنی در این بخش مهم از جهان منجر میشود. به این دلیل است که چین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد در مورد سوریه را وتو کرد. ما بر این باوریم که هرگونه بیثباتی در سوریه ناشی ازمداخله نظامی میتواند انعکاس بسیار خطرناکی در کل خاورمیانه داشته باشد و تمام منطقه را بیثبات کند.
در مورد سیاست اوباما و استراتژی که در حال حاضر با آن همراه است، باید بگویم که من به شخصه فکر نمیکنم که این یک استراتژی جدید است،چه برسد به یک رویه. به نظر من، با توجه به مشکلات اقتصادی ایالات متحده به اضافه درسهای خاصی که آمریکاییها از تجربه خود درافغانستان و عراق آموختهاند، دولت اوباما هیچ راه دیگری جز رها کردن نقش رهبری خود ندارد و در عین حال مجبور است تلفات جنگ و هزینه عملیات نظامی خود را از طریق استفاده گسترده و هوشمند ازتکنولوژی کاهش دهد تا از انتقادهای داخلی جلوگیری کند.
حال اگر پرسش شما از من این است که برقرار کردن منطقه ممنوع هوایی در سوریه میتواند مثمر ثمر باشد پاسخ من نه خواهد بود. سوریه، لیبی نیست و همانطور هم که پیشتر اشاره کردم هر نوع مداخله نظامی در سوریه تنها به بیثباتی بیشتر منجر میشود. مهمتر از آن، تشکیل منطقه ممنوع هوایی باید به تصویب سازمان ملل متحد برسد و من فکر نمیکنم که واشنگتن بتواند رای کافی برای چنین عملیاتی جمع آوری کند.
مجله: سالهاست که چین در یمن مشغول ساخت مدرسه و بیمارستان است. به همین دلیل گمان من این است که پکن درک روشنی ازسیاست یمن دارد. یمن در مدار سیاسی چین تا چه حد مهم است؟ آیا شما فکر میکنید چین مایل به میانجیگری هست یا خیر؟
وی جین: اگر چه چین و یمن به طور سنتی روابط خوبی داشتهاند، یمن امروز تنها یک کشور عادی در خاورمیانه برای چین به شمار میرود. بنابراین من فکر نمیکنم که پکن تمایلی به میانجیگری در یمن داشته باشد. برای ما، این یک امر داخلی و ملی است که یمنیها خود باید آن را حل و فصل کنند. من امیدوارم که درگیریهای کنونی میان دولت ونیروهای ضددولتی به زودی خاتمه یابد تا روابط عادی بین پکن و صنعا از سر گرفته شود.
گینگ: من مایلم که به یک نکته در مورد روابط چین و یمن اشاره کنم. تا قبل از سال ۱۹۷۹، سیاست خارجی چین بیشتر بر پایه ایدئولوژی بود و به همین دلیل پکن روابط سیاسی خوبی با یمن داشت. با آغاز دوره اصلاحات در سال ۱۹۷۹ و اهمیت دیپلماسی تجاری پس از آن، اهمیت یمن در دیپلماسی خاورمیانه چین کاهش یافته است.
مجله: این فرض در میان برخی از تحلیلگران غربی وجود دارد که ظهور دولتهای مردمی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا منجر به کاهش قدرت و نفوذ آمریکا در منطقه میشود. به نظر شما آیا چین آماده است که بخشی از مسولیت و فشار مالی برقرای امنیت در منطقه را به عهده بگیرد؟
وی جین: چین همیشه مشتاق به مشارکت و ایفای نقش در حفظ صلح و امنیت در خاورمیانه بوده و البته خواهان حفظ توازن با قدرت و اعتبار بین المللی اش است. اکنون که قدرت جهانی چین در حال افزایش است، من به شخصه فکر میکنم که پکن باید نقش و حضور پررنگتری در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا داشته باشد. دوم آن که، از دیدگاه چین پس از استقرار دولت و نظام سیاسی با ثبات، توسعه اقتصادی باید اولویت کشورهایی باشد که دچارآشفتگی سیاسی و اجتماعی هستند. از این جهت، چین آماده است تا تجربه خود در توسعه اقتصادی را در اختیار رژیمهای جدید در خاورمیانه بگذارد و به آنها کمک کند و این در واقع کمک به صلح و ثبات منطقهای است.
اما از دیدهگاه انتزاعی من بر این باورم که تمایل چین برای ترویج صلح و امنیت باید مورد به مورد تجزیه و تحلیل شود؛ چرا که امنیت معنای گستردهای دارد و میتواند زمینههای مختلفی را در بر بگیرد و هر کشور نیازهای امنیتی مخصوص به خود را دارد. بنابراین اگر ما مساله حفظ صلح را در نظر بگیریم، متوجه میشویم که چین بیشترین تعداد نیروهای حافظ صلح را در میان پنج عضو دائم شورای امنیت دارد. چین همچنین درعملیات حفظ صلح در خاورمیانه همکاری میکند و از این رو این گونه میتوان برداشت کرد که پکن در ارتقا و حفظ نظم منطقهای نقشی کلیدی ایفا میکند. ولی در زمینه امنیت دریایی اینگونه نیست. اگر چین بخواهد نقشی معنادار در این زمینه بازی کند پکن باید قابلیتهای نیروی دریایی خود را افزایش دهد و مشکل در اینجاست که هر حرکتی توسط پکن در این زمینه باعث ناخرسندی غرب میشود. از این رو، مساله اصلی تمایل چین به حفظ امنیت و ثبات در خاورمیانه نیست بلکه آمادگی غربیها، به خصوص آمریکا، برای تقسیم مسولیت.
گینگ: من فکر نمیکنم که آمریکا حاضر به پذیرش حضور نظامی چین در منطقه باشد. برای ما واضح است که افزایش حضور نظامی ما در منطقه تنها باعث ایجاد تنش در روابط دو جانبه ما با ایالات متحده میشود. به عبارت دیگر، با اینکه اهمیت استراتژیک خاورمیانه و شمال آفریقا در ایالات متحده رو به کاهش است و واشنگتن بیشتر نگران مشکلات اقتصادی، آینده افغانستان، و حضوری قویتر در آسیا است، حضور نظامی چین در خاورمیانه آمریکاییها را خوشحال نخواهد کرد.