
حامیان حزب النهضه تونس در حال شعار دادن در یک گردهمایی انتخاباتی در اکتبر ۲۰۱۱
در اکتبر سال گذشته زمانی که نتایج اولین دور انتخابات آزاد کشور تونس اعلام شد، سوالی که بسیاری از مفسران از خود می پرسیدند این بود که «این اتفاق چطور افتاد؟» از نظر آنها، انقلابی عظیم و مهیج با استفاده از ابزارهای رسانهای جدید و با اعتقاد به ارزشهای لیبرال غربی رخ داده بود، ولی نتیجه آن یک مجلس اسلامی بود. و این به خصوص اعلان خطری بود برای ناظرینی که به انقلاب یاس (قیامی که منجر به سقوط زین العابدین بنعلی گردید) به چشم مبارزه جهان «دمکراتیک» عرب با رژیم متعصب و پستی که موجب همه مسائل از رژیم طالبان در افغانستان گرفته تا حملات تروریستی یازده سپتامبر در آمریکا شده بود نگاه می کردند. مطمئناً میلیونها تونسی آزاد شده نمیخواهند حکومت مستبدانه زین العابدین بنعلی را با نوعی دیکتاتوری روحانی که کشورهایی همچون ایران را در عرصه بین المللی منفور ساخته تعویض کنند؟
البته، پاسخ این است که حزب النهضه تونس، که ادعای پیروزی بر حزب دمکراتیک ترقیخواه سکولار (PDP) را دارد، هرگز قصد نداشته قوانین استبدادی را مجدداً به اولین کشوری که در طول بهار عربی به آزادی دست یافته تحمیل کند. و به جای رفتارهای کلیشهای افراطی که توسط مبلغان ضدمسلمان تبلیغ میشد، آنها میانهروهایی بودند که به «دولتی واحد» که منعکس کننده افکار عمومی باشد متعهد بودند. این مسئله در مورد سایر کشورهای عربی نیز میبایست چنین میبود، چرا که در طی چند ماه آینده، آنها یا میبایست خودکامگیهای خود را به دور بریزند یا برای دفع شورش مردم به اصلاح سیستمهای سیاسی خود بپردازند.
بیش از ۷۰ درصد از آرای مجلس جدید مصر به احزابی داده شد که گرایشهای اسلامی داشتند، که شامل حزب آزادی و عدالت اخوان المسلمین نیز میشود. در مراکش، حزب میانهروی اسلامی عدالت و توسعه (PJD) اینک کنترل دولت ائتلافی جدید را برای نخستین بار در تاریخ کشور در دست دارد. این حزب بیشترین تعداد کرسیها را (۱۰۷ کرسی از بین ۳۹۵ کرسی) در بین احزاب گزینش شده در انتخابات مجلس نوامبر گذشته بدست آورد.
[inset_right]حمایت گسترده مردم از اسلام سیاسی در واقع واکنش ناامیدانه و مداوم آنها در مقابل تجسم دائمی غرب از مسلمانان به عنوان افراطیونی تندرو میباشد.[/inset_right]
اسلام گرایان میانهرو در کشورهایی چون مصر، مراکش و تونس به جای آن که با فمنیستها، مسیحیان، سکورلاریست ها و سایر گروه های اقلیت دشمنی کنند، شروع به پایان بخشیدن به انحرافات، ترویج عدالت اجتماعی، و رشد و ترقی اقتصاد کشورشان کردند. در سوریه و لیبی، یعنی کشورهایی که تا کنون خونین ترین انقلابات را تجربه کرده اند، این جنبش های کاملاً مسلح اسلامی هستند که در صف مقدم اعتراضات قرار دارند. همچنین گروه های تندروی مذهبی تهدیدی دائمی برای رهبران کشورهایی چون الجزیره می باشند.
برای درک علت آن، ما تنها میبایست نگاهی به تاریخ اخیر احزاب اسلامی در کشورهای عربی بیاندازیم. فعالیت حزب اخوان المسلمین در سوریه تقریباً برای مدت ۵۰ سال قدغن بود و بسیاری از حامیان رژیم بشار اسد هم از همین رویه پیروی می نمایند چرا که از تجدید فعالیت تندروهای اسلامی می ترسند. اسد نیز به نوبه خود، بی رحمانه اخوان المسلمین را مورد آزار قرار داد. از اوایل دهه ۱۹۸۰ پیوستن به حزب اخوان المسلمین یکی از جرائم بالا (مستحق مرگ) در سوریه بوده، و اسد به سختی مجازات مرگ را در مورد آنها اجرا می نمود. چنین سرکوبی در سایر کشورهایی چون مصر، لیبی، و تونس نیز تکرار می شد. در همه این کشورها، اغلب این اسلام گرایان به دلیل سرکوبی که به وسیله حاکمان مستبدی که پشتوانه غربی داشتند متحمل شدند حکم شهید را داشتند، حقیقتی که به آرزوهای سیاسی آنان کمک آشکاری نمود.
حمایت گسترده مردم از اسلام سیاسی در واقع واکنش ناامیدانه و مداوم آنها در مقابل تجسم دائمی غرب از مسلمانان به عنوان افراطیونی تندرو می باشد. «مبارزه با ترور» که پرزیدنت جورج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۱ آغاز نمود مسقیماً به سمت سخت گیری بر مسلمین در کشورهای خودشان هدفگیری شده بود. در نتیجه، دیکتاتورها بهانه خوبی داشتند که میلیونها دلار خرج امنیت ملی کنند. اتحاد بین ایالات متحده و متحدانش به معنای دستگیری «تروریست ها» بعد از نمازهای جمعه، شکنجه و حتی کشتن آنها بود، در عین حال عده ای مجبور شدند به خارج بروند. برای مثال، دبیر کلی حزب النهضه تونس، حامدی جبالی ۱۶ سال را در زندان گذراند، و رئیس این حزب رشید قنوچی جمعاً ۲۲ سال در تبعید بود. تا جایی که به انتخابات آینده مربوط می شود، این انتخابات تنها یک نتیجه خواهد داشت: حمایت از احزاب اسلام گرا توسط مردمی که فطرتاً مسلمانانند.
این واقعیت را نمی توان انکار کرد که حسنی مبارک در مصر، بن علی در تونس و کلنل قذافی در لیبی برای کنترل مردمشان مرتباً سلاح های جاسوسی خود را از کشورهای غربی خریداری می کردند، که شامل وسایل کنترل مردم، و تکنولوژی های جاسوسی نیز بود. در ضمن، همین مردم اغلب در شرایط بسیار بدی زندگی می کردند، و هیچ سهمی از عواید حاصل از نفتی که به غرب فروخته می شد، ذخایر انرژی و یا از سران توریسمی که سواحل و سایر جاذبه ها را به بازدیدکنندگان خارجی پیشکش می کردند نداشتند.
هتل ها و رستورانها برای ستمدیدگان سمبل کفر بود، و در عوض زندگی رومره آنها با بیکاری، مراقبت ضعیف پزشکی، ، تحصیلاتی زیر خط استاندارد، و در بسیاری موارد، بدون منابع اصلی چون آب جاری و برق همراه بود. در حالی که دیکتاتورها بر طبقه فوق ثروتمند خودشان تمرکز داشتند، احزاب اسلامی به کم کردن شرایط فقر و بیماری و آرام سازی مظلومین می پرداختند. جنبش هایی چون اخوان المسلمین با سرمایه گذاری های بسیار زیادی در زمان و تلاش و کمک های مالی محدودی می نمود تا برای همه گروه هایی که اوضاع نامساعدی داشتند مسکن، کمک های پزشکی و غذا فراهم کند که شامل دانش آموزان روستایی که به شهرهای بزرگ آمده بودند نیز می شد. آنها همچنین در گروه های زنان نیز سرمایه گذاری نموده، و مراسم ازدواج گروهی را برای کسانی که استطاعت هزینه ازدواج را نداشتند برگزار می نمودند. چنین کارهای بشردوستانه و خیرخواهانه ای، پس از آنکه دولت های مستبد سرانجام سقوط کردند از یاد رای دهندگان نرفته است.

منصف مرزوخی رئیس جمهور تونس در کنار رشید قنوچی رئیس حزب النهضه
یکی دیگر از دلایل خیزش اسلام سیاسی واکنشی است به تمایل، خشونت و پیروی بسیاری از جوانان عربی که به غرب وابستگی دارند. اگر بتوانند آزادانه بین پایگاه های نظامی و فروشگاه های زنجیره ای فست فود انتخابی داشته باشند، بسیاری از آنان ترجیح می دهند به اسلام سنتی برمی گردند. به گفته صلاح ابراهیم یک دانشجوی ۲۳ ساله رشته IT از قاهره : «عده بسیار کمی از جوانان عرب مایلند به روش زندگی غربی برگردند. علی رغم درک این مسئله که ما به استفاده ای ابزارهای مدرن مثل اینترنت نیاز داریم، ولی اعراب ذاتاً مردمی سنت گرا، و مذهبی هستند. این مسئله همیشه اینطور بوده، و سیاستمداران مدرنی که این مسئله را نادیده بگیرند هیچ شانسی برای بردن انتخابات ندارند». به طور خلاصه، احزاب اسلامی آنها را قادر ساخته هویت شان را اثبات کنند. اعراب غربزده ای که همه جا با لیموزین های مرسدس بنز خود رانندگی می کنند و کسانی که پسران و دختران خود را به دانشگاه های لندن و پاریس می فرستند همیشه اقلیت کوچکی را تشکیل داده اند.
فقط به رفتار مغرورانه و اهانت آمیز کسانی که در غرب با مسئله پیروزی اولیه بهار عربی برخورد می کنند نگاه کنید. زمانی که میشل الیوت ماری وزیر امور خارجه فرانسه (که خانواده بن علی در تعطیلاتش میزبان وی بود)، پیشنهاد نمود گاز اشک آور و مشاورین پلیس بیشتری به تونس ارسال دارد. ایالات متحده می خواست گلوله های پلاستیکی بیشتری به مبارک در مصر عرضه کند. فقط چهار سال پیش از شروع شورش مردم لیبی، پرزیدنت نیکولاس ساکوزی از کلنل قذافی دعوت کرد برای یک دیدار دولتی به پاریس برود، و در آنجا ساکوزی که سعی داشت جنگنده های جت را به ارزش میلیونها یورو به او بفروشد با او همانند «رهبری برادر» رفتار کرد. تقریباً در همان زمان، تونی بلر نخست وزیر سابق انگلستان هنوز درحال مذاکره بین لیبی و شرکت های تولیدکننده انرژی در انگلستان و ایالات متحده بود، و همچنین قذاقی را به عنوان یک «دوست» در آغوش گرفت. تنها زمانی که جریان دیپلماتیک تغییر کرد (که در مورد سارکوزی زمانی بود که قذافی تصمیم گرفت به جای هواپیماهای فرانسوی ، هواپیماهای روسی را خریداری کند) بود که فرانسه و انگلستان حمایت خودشان را پس گرفته و موثرانه حکم مرگ قذافی را امضاء کردند.
سرراست تر بگوئیم، جوانان عرب هنوز از آنچه غرب با مسلمانان کرده خشمگین هستند. بمب گذاری روزانه افغانستان توسط ارتشی با تکنولوژی مدرن تنها بخشی از حملاتی است که مرتباً مردم عادی شاهد خسارات آن هستند. حتی کسانی که تلویزیون ندارند هم از حملات شبانه موشک های کروز به شهرهای لیبی خبر دارند. و نیروی هوایی سلطنتی (انگلستان) و جت های فرانسوی زمانی که در حال انهدام و مجبورسازی نیروهای قذافی به تسلیم بودند هر کس دیگری را که در مسیر راهشان بود را نیز نابود ساختند. برای مثال ، در ماه ژوئن سال ۲۰۱۱، در یکی از حملات ناتو ۱۵ غیرنظامی از جمله سه کودت در ساختمانی که در نزدیکی غرب تریپلی بود کشته شدند. ناتو بعدها پشدیرفت که این به اصطلاح یک قصور جنگ افزاری بوده و هدف مورد انتظار یک «مقر فرماندهی کلیدی و مرکز کنترل قذافی» بوده است.
مداخله خارجی، و بخصوص آن وحشت مخربی که سبب نابودی عراق شد، نقش بسیار بزرگی در کمک به تقویت سطح آگاهی اعراب در چند دهه گذشته داشته است. اعراب سنت گرا در مواجه با «ارزش های غربی» مشهودی همچون به آسانی کشتن و نابودی املاک، بیشتر ترجیح می دهند راه حل امن و قابل اطمینان احزاب مذهبی داخلی را برگزینند.
مسئله مهم دیگر در مورد احزاب اسلامی اینست که موفق ترین آنها احتمالاً دمکراتیک ترین آنهاست. هم اخوان المسلمین در مصر و هم النهضه در مصر به وضوح گفته اند که برای حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی حاکم بر جهان عرب استعداد نخبه سالاری لازم است. ایجاد مشاغل، خانه سازی مدرن، نظام های آموزشی و بهداشتی، و سرویس های عمومی کارآمد برای همگان نیاز به نوعی تلاش مشترک به اختصار با اصطلاح «دولت واحد» عنوان می شود دارد. رشید قنوچی تعهد نموده ۰۰۰ر۶۰۰ کار جدید در تونس به وجود آورد، تا نرخ بیکاری را ۱۹ درصد کاهش داده و به کمی بالاتر از هشت درصد برساند. قنوچی، با اشاره به نرخ زنان تحصیل کرده غیرشاغل که حدود ۳۵ درصد می باشد گفت: ما خواهان الگوی اقتصادی شبیه به سوئد هستنیم … ما خواهان تحکیم حقوق زنان هستیم، در خصوص آزار در محیط کار، خشونت در خانه و نگهداری بهتر از فرزندان ، تا زنان بهتر بتوانند به شغل شان ادامه دهند.
احزابی چون النهضه، با هم پیمان شدن با احزاب سکولار به توانائی خود برای درست کردن زیرساخت های کشور، پیشبرد تجارت، و کنترل سرویس های امنیتی که پیش از این فاسد، و بیرحم بود اطمینان دارند. اسلام گرایان تونسی مطمئناً درک می کنند که احزاب سکولار می توانند به عنوان ترمزی برای افراط گرایی عمل کند که قانون شریعت را پس از سقوط قذافی در قانون اساسی جدید لیبی مقدس می دانند.
بله، اسلام می تواند افراطی باشد، ولی نه بیش از هر شکلی از اصطلاحات سیاسی دیگر. اگر بخواهیم جور دیگری بیان کنیم مثل این است که بگوئیم ارزش های سنت گرایی فقط شامل نژاد پرستی می شود نه یک میل میهن دوستانه به ثبات، صلح و موفقیت. احزاب اسلامی در درجه اول و بیش از هر چیز بر اساس توانائی شان به برگرداندن شکوه و بزرگی به زندگی مردم معمولی عرب مورد قضاوت قرار خواهند گرفت. اگر موفق شوند باز هم انتخاب خواهند شد، و اگر شکست بخورند پذیرفته نمی شوند. قوانین سیاسی دمکراتیک بر احزاب اسلامی هم به همان اندازه هر حزب دیگر اجرا خواهد شد، و به همین دلیل است که چه دنیای عرب و چه غرب دلایل زیادی دارند که آنها را بپذیرند.