مستند ۹۰ دقیقهای “ما روزنامه نگاریم”، ساخته احمد جلالی فراهانی که بیش از ۹ سال ساخت آن به طول انجامیده، قرار است پاییز امسال در جشنواره فیلم های مستند کپنهاگ برای نخستین بار به نمایش دربیاید.
این فیلم نیم نگاهی دارد بر آنچه که در سالهای اخیر بر روزنامه نگاری ایران گذشته است و کارگردان فیلم برای ساخته شدن آن، با بیش از ۱۵۰ روزنامه نگار ایرانی به گفتگو نشسته است.
فیلم مستند “ما روزنامه نگاریم” همزمان با حوادث و اتفاقات سیاسی، روزهای پر فراز و نشیبی را از سر گذراند و با حمایت یک شرکت فیلمسازی دانمارکی به همراه موسسه فیلم دانمارک و شبکه اول تلویزیون دانمارک هم اکنون این فیلم آخرین مراحل تدوین و صداگذاری خودش را پشت سر میگذارد.
“احمد جلالی فراهانی” که در آستانه ۳۸ سالگی قرار دارد، از کودکی وارد فضای تئاتر و تلویزیون شد و در سن ۱۷ سالگی تجربه دستیاری کارگردان، فیلمبرداری و تدوین خود را از سر گذراند.
او از سر اتفاق و به خاطر تدوین پایان نامهاش درباره روزنامه ایران، گذرش به این این روزنامه افتاد و از آن پس تا زمان مهاجرتش از ایران در عالم روزنامه نگاری باقی ماند.
تجربه او در حوزه روزنامه نگاری به عنوان گزارشگر روزنامه ایران که متعلق به خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران و عملا رسانه دولت ایران است، آغاز شد. رسانه ایی دولتی که در زمان کابینه اصلاح طلب خاتمی طرفدار اصلاحلات بود. جلالی پس از روی کار آمدن دولت احمدی نژاد به عنوان دبیر حوادث روزنامه همشهری، دبیر اجتماعی روزنامه تهران امروز و دبیر اجتماعی خبرگزاری مهر به فعالیت رسانه ایی خود ادامه داد.
جلالی فراهانی در سال ١٣٨٩ با فیلم مستند “سوفار” راهی جشنواره فیلم های مستند کپنهاگ شد از همان زمان تا کنون ساکن دانمارک است و هم اکنون به عنوان کارگردان و تدوینگر کارش را در حوزه سینمای مستند ادامه میدهد.
از خاتمی تا احمدینژاد
ماجرای ساخته شدن این فیلم، از آخرین روزهای دولت سید محمد خاتمی شروع شد. روزهایی که ترس و اضطرابی خاموش سینه به سینه میان روزنامه نگاران مستقل یا اصلاح طلب مثل ورد شبانه، زمزمه میشد و کسی جرات حرف زدن دربارهاش را نداشت. اینکه چه کسی رییس جمهور بعدی ایران است و دولت دست چه کسانی خواهد افتاد؟
خرداد ماه سال ۱۳۸۴ بود و احمد جلالی فراهانی میدید که چطور روزنامه نگارها از ناتوانی اصلاح طلبها برای ائتلاف با یکدیگر به وحشت افتادهاند. روزهایی که کسی محمود احمدینژاد را جدی نمیگرفت و همه متفق القول بودند که هاشمی رفسنجانی یا نهایتا قالیباف، رییس جمهور بعدی ایران هستند.
اما یکباره سر و کله احمدینژاد پیدا شد و یک شب مانده به انتخابات همه چیز به نفع شهردار وقت تهران و آبادگران تغییر مسیر داد.
او در گفتوگو با شرق پارسی درباره شکل گیری ایده اصلی این فیلم میگوید: «درست شب سوم تیر ماه سال ۱۳۸۴ بود که تصمیم گرفتم فیلمی درباره روزنامه نگاران ایرانی بسازم. گویا از قبل کسی به من خبر داده باشد که طوفانی در راه است».
گرچه احمد جلالی فراهانی و بسیاری از روزنامه نگاران ایرانی هرگز تصورش را نمیکردند که این طوفان زندگی آنها را هم درنوردد و سرنوشت آنان را هم دست خوش تغییرات بیبازگشت کند، اما یک حس مبهم، یک ترس فروخورده او را واداشت تا اینبار به جای اندیشیدن به هر سوژه دیگری به خودش و همکارانش بیاندیشد.
او میگوید این تصمیم وقتی برایش جدی شد که با روی کار آمدن دولت تازه، از نزدیک شاهد اخراج یا بازخرید دوستان و همکارانش در روزنامه ایران بود.
فراهانی می افزاید: «آنهایی که از ما باهوشتر و کار درستر بودند، قبل از اینکه روسای تازه پایشان به روزنامه باز شود، خودشان را بازخرید کردند و از روزنامه ایران رفتند با این حال من و بسیاری از همکارانم تصمیم گرفتیم به کار خود در روزنامه ایران ادامه دهیم. امری که با توقیف روزنامه ایران در دومین روز خرداد ماه سال ۱۳۸۵ تقریبا غیر ممکن می کرد».
انتشار کاریکاتوری در ایران جمعه و اعتراضات محدود پان ترکیستها در تبریز به بهانه اینکه این کاریکاتور به زبان آذری توهین کرده است، مستمسکی شد برای صفار هرندی، وزیر وقت ارشاد تا به واسطه هیاهوی برخاسته از این ماجرا، دست به پاک سازی مدیرانی بزند که بیشتر از آنکه از نزدیکان او محسوب می شدند، از یاران اسفندیار رحیم مشایی به شمار میآمدند. مدیرانی که روزنامه ایران را متعلق به خبرگزاری جمهوری اسلامی میدانستند و نه وزارت ارشاد.
بحران سوسک
بحران توقیف روزنامه رسمی دولت که به “بحران سوسک” مشهور شده، برای احمد جلالی فراهانی اتفاق سادهای نبود. او که از نزدیک شاهد بیکار شدن دهها نفر از همکارانش و زندانی شدن “مهرداد قاسمی فر”، سردبیر ایران جمعه و “مانا نیستانی”، کاریکاتوریست این ویژه نامه بود، برای نخستین بار وبلاگی به راه انداخت که نامش “تحریریه خاموش” بود و در آنجا علیه رفتاری که با دوستانش در روزنامه ایران میرفت مینوشت.
او همزمان شروع به ساخت فیلمی زیرزمینی درباره وقایعی کرد که بر سر روزنامه نگاری و روزنامه نگاران ایرانی در آن روزها و سالها میرفت.
خودش میگوید: «روزهای خیلی سختی بود. یادم هست که برای تامین هزینه اجاره دوربین و تجهیزات فیلمبرداری مجبور بودم مسافرکشی کنم. اگر چه وقتی با دوربین به روزنامه توقیف شدهای میرفتم خیلیها از ترس اینکه مبادا من مامور باشم، جرات نمیکردند جلوی دوربین حرفی بزنند».
در یکی از صحنههای فیلم این گفته او را به وضوح میتوان دید. جایی که یکی از روزنامه نگاران به کنایه میگوید: «فردا همگی میهمان وزارت اطلاعات خواهیم بود».
با این حال فراهانی بدون اینکه با کسی در این باره حرفی بزند شروع به فیلمبرداری از حوادث آن روزها کرد. مصاحبههای زیرزمینی که با بسیاری از روزنامه نگاران بیکار شده در دولت اول احمدینژاد داشته است و یا تصاویری که از توقیف روزنامهها و درگیریهای انجمن صنفی مطبوعات با وزارت کار دولت نخست احمدینژاد ضبط کرده، همه و همه آرشیوی کم نظیر فراهم آورد که خودش هم در قدمهای اول نمیدانست قرار است با آنها چه کند؟
در این باره میگوید: «آنقدر مصاحبه و تصویر داشتم که نمیدانستم با آنها چه کنم! تا اینکه در نخستین دور از انتخابات انجمن صنفی که همزمان با روز ۱۷ مرداد، (۱۳۸۷) روز خبرنگار در حسینیه ارشاد برگزار شد دستگیر شدم».
او با کمک دوستان خبرنگارش در حوزه قوه قضاییه، موفق میشود که از ماجرا به عافیت بگذرد، اما تعهد میدهد که دیگر به فیلمبرداری ادامه ندهد.
پس از انتخابات ۸۸
ماجرای انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، سرنوشت او و بسیاری از دوستانش را به کلی تغییر میدهد. او که در آن سال دبیر اجتماعی سرویس اجتماعی خبرگزاری مهر بود، برای گریز از محیط کار ناگزیری که بواسطه حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دور دهم برای بسیاری از دوستانش پیش آمده بود، تصمیم گرفت که برای کار در رادیو فردا در پراگ، تلاش کند. تلاشی که یکسره ناکام میماند و او در راه بازگشت از دبی در فرودگاه امام خمینی دستگیر شد.
او درباره این تجربه اش هم میگوید: «هم پیازش را خوردیم و هم چوبش را! هم به خاطر شرکت در امتحان رادیو فردا زندان کشیدیم، هم پس از خروج از ایران، کسی از این رادیو پیدا نشد که بپرسد حالت چطور است؟
روز پس از دستگیری در فرودگاه امام خمینی، ماموران وزارت اطلاعات شبانه به منزل او هجوم میبرند و بار دیگر او را به بهانه شرکت در امتحانات رادیو فردا دستگیر میکنند و اما این بار کار “بیخ” پیدا میکند و موضوع فیلم هایی که او تا ۱۳۸۷ به صورت زیر زمینی تهیه کرده بود، در بازجوییها به میان میآید.
احمد جلالی فراهانی در این باره میگوید: «برای اینکه همه فیلمها به دست ماموران اطلاعات نیافتد مجبور شدم یکسری از آنها را بسوزانم و یکسری دیگر را هم این طرف و آن طرف پنهان کرده بودم. مشکل اصلی اینجا بود که با هیچ کس نمیتوانستم درباره این فیلمها حرف بزنم. حتی همسرم هم از ماجرا بیخبر بود».
این روزنامه نگار میافزاید: «لحظهای که مجبور شدم یکسری از فیلمها را بسوزانم، یکی از تلخترین لحظههای عمرم بود. تصور کنید با هزار بدبختی در روزهایی که اوج بیکاریات است، برای اجاره کردن دوربین، مسافرکشی کنی و بعد مجبور بشوی برای اینکه به کسی غیر از خودت آسیبی نرسد فیلم هایی را بسوزانی که از جانت برایت عزیزترند».
پس از آزادی از زندان، احمد جلالی فراهانی تصمیم گرفت حرفه روزنامه نگاری را رها کند و به کار مستند سازی روی بیاورد. با این همه ماموران امنیتی با انواع و اقسام روشها او را تهدید و ارعاب میکنند.
خودش در این باره میگوید: « مستندی میساختم از پرورش ماهی خاویار در آبهای شور قم. مستند خوبی میشد اگر میگذاشتند، اما هر روز به یک شکلی اذیت میکردند. یکبار دوربین و تجهیزاتم را دزدیدند، بار دیگر دورهام کردند و پولهایم را از من گرفتند و دست آخر هم دستم را لای درب ماشین خودم گذاشتند و شکستند. جالب بود که وقتی همه اینها را به همان به اصطلاح کارشناسم یا به عبارت بهتر بازجویم میگفتم خودش را به ندانستن میزد و میگفت کار بچههای ما نیست».
پایان خوش یک ماجرای تلخ
با خروج از ایران و سکنی گزیدن در دانمارک، او تمام وقتش را معطوف به آموزش زبان دانمارکی و انگلیسی میکند و از بخت خوشش در یکی از شرکت¬های فیلمسازی دانمارک به عنوان تدوینگر و گرافیست مشغول به کار میشود و در همین اثنا تصمیم میگیرد فیلمی درباره پناهجویان کمپهای دانمارک بسازد. با این همه “مهدی رستمپور”، روزنامه نگار ورزشی نویس ایرانی که این روزها مربی تیم ملی کشتی بانوان دانمارک هم هست، به او توصیه میکند به جای ساختن فیلمی درباره پناهجویان، فیلمی را که سالها پیش در ایران درباره روزنامه نگاران ایرانی و مصائبشان شروع کرده، به سرانجام برساند.
همزمانی این توصیه و درخواست یکی از دوستان زندانیاش از زندان اوین، باعث شد او با دوستان دانمارکیاش، مشغول به سرانجام رساندن فیلم مستندی شود که درباره روزنامه نگاری ایرانی و روزنامه نگاران ایرانی ساخته شده است.
این فیلم به نوعی تاریخ شفاهی روزنامه نگاری در ایران طی ۸ سال دولت احمدینژاد محسوب میشود. از “صادق صبا” در بیبی سی فارسی گرفته تا “ماشاالله شمس الواعظین” و “احمد زیدآبادی” و بسیاری از روزنامه نگاران حتی اصولگرا در این فیلم حضور دارند.
فراهانی در مورد فیلمش این طور قضاوت می کند: «فیلم “ما روزنامه نگاریم” تلاشی است منصفانه برای روایت یک تاریخ. تاریخی ۹ ساله از دهها سال روزنامه نگاری در ایران.