
باستانی پاریزی
این هفته، مصادف بود با اولین هفته سال نوی هجری خورشیدی. به همین مناسبت، بخشی از استاتوسهای اهالی ادبیات به تبریک نوروز اختصاص داشت.
از جمله این تبریکها، «شادباش نوروزی کانون نویسندگان ایران» بود که در صفحه محسن یلفانی، یکی از نویسندگان مقیم خارج از کشور و همچنین عضو کانون نویسندگان ایران منتشر شده است:
«بهاران خجسته باد!
خوش وقت هستیم که در آستانه پیر شدن سال و فرا رسیدن بهار ۱۳۹۳، به شما آزادگان و ارج گذاران آیین نوروزی شادباش بگوییم و سالی پیروز برای همه مردم آرزو کنیم، باشد که نو شدن طبیعت نوید نو شدن جامعه باشد. همچنان که خاطره ها و تجربه های تلخ وشیرین مشترکمان را در سال گذشته با خود داریم، لحظه ای هم از آرزوی جمعی برای آزادی اندیشه و بیان و نیک بختی و برخورداری همگانی از زندگی شرافتمندانه وانسانی غافل نمی مانیم. هنوز بر سر این پیمان هستیم که قلم های ما هم برای فردای تابناک¬ به گردش درآید وهم برای آشکار ساختن رنج هایی که سزاوار بشریت مدرن و ترقی خواه و متمدن نیست.»
حسین نوشآذر، داستان نویس، هم در صفحه فیسبوک خود نوشته است: «یکی از نویسندگان ما این پیام نوروزی را برایم فرستاده است. از پاکیزگی خانه و از شادکامی و فرزانگی سخن میگوید، با مایه هایی از اندیشه خیامی. در ایران، در همه این سال ها شاید تعداد نویسندگانی در حد او به ده تن نرسد. پیامش را بدون سوءاستفاده از نامش میخوانید؛ پیامی است به همه ما: “خواهند نخواهند می رسد. خواهیم نخواهیم می رسد… خانه اگر درخشان باشد، پاکیزه باشد و شادمان؛ یا اگر سرد باشد و دلتنگ، باز، باز می رسد بهار. ناگه و بیگاه از راه نمی رسد: که مانند یکی مهمان ناخوانده یا سرماپوشان، به حریم خانه و باغچه برسد. پیک هایش را میفرستد یکایک. بختیار باشیم یا نباشیم، سبکبار یا بار بردوش، می رسد. اگر دلخوشی باشد یا اگر خوشدلی: خوشا به حال ما که نوروزمان با بهار میرسد. بیا شادمانی کنیم، چرا که شادکامی سلاح فرزانگان است در وقت و جولان بیوقتان”.»
به مناسبت نوروز، محمد بهارلو، بخشی از مطلب خود را با عنوان «آنهایی که نمیخندند، آنهایی که نمیرقصند» در صفحه فیسبوک خود منتشر کرده است.
این مطلب که در پیش از این شماره نوروزی مجله اندیشه پویا منتشر شده، به یاد ابراهیم یونسی و احمد محمود نوشته شده است که بخشی از آن را در اینجا نقل می کنیم:
«دوستانمان را فقط از یادآوری اسمشان واخوانی نمی کنیم، اما برای خیلی از ما، هرچه قدر هم که با هم اظهار خصوصیت داشتیم، او همیشه آقای یونسی بود، و جز با این نام او را خطاب نمی کردیم یا حتی به یادش نمی آوردیم. فرق هم نمی کرد که نقلی از او بگوییم یا کسی با کلامی، تصویری، چیزی یادش را در ما زنده کند. تصویر جلد کتاب هایش هم همان آقای یونسی بود. حتی همسرش هم در خانه به همین نام می خواندش. همیشه با سر و وضع آراسته ظاهر میشد، با قامت خدنگ و کت و شلوار و عصا و کراواتی که می بست. من او را بدون کراوات به یاد نمیآورم. آقای یونسی برای ما مرد جاسنگین موقر معمری بود با کراوات.
بار اول او را در خانه احمد محمود دیدم؛ سال های جنگ و بمباران تهران. من و محمود روی زمین نشسته بودیم و آقای یونسی روی صندلی بالای اتاق، با کفشهای براق واکس خورده؛ آن هم در خانه ای که بانوی محترم آن روی قالی هایش نماز میگذاشت. سیگارش دم مشتوک چوبی لای انگشت هایش بود و عصایش، دم دستش، تکیه داشت به صندلی. بعدها برایمان گفت در همان ماه های نخست انقلاب، وقتی به سمت استاندار کردستان، همراه با هیئت دولت موقت، به قم نزد آیتالله خمینی رفته اند به دستور مهندس بازرگان برایش صندلی گذاشته اند، درحالی که اعضای هیئت دولت، حتی شخص نخست وزیر، نشسته برزمین گوش تا گوش بر مخده ها تکیه داده بودهاند، و بازرگان زیر گوش رهبر انقلاب عذر او را برای ننشستن بر زمین توضیح داده است….»
بهرام بیضایی و نمایشنامه ای درباره یک شاعر
عرفان ثابتی، پژوهشگر در صفحه فیسبوک خود درباره نمایشنامه تازه بهرام بیضایی نوشته است: «ترجم عباراتی از سخنان بهرام بیضایی پیش از خواندن بخش هایی از نمایشنامه جدیدش درباره قره العین با عنوان “طاهره: شهادت یک شاعر”: همه عمر در فکر نگارش نمایشنامه ای درباره طاهره بودم و مطالعه کتاب پرفسور بنانی یکی از سه دلیل عمدهای بود که به من جرات داد سرانجام پس از سالیان دراز به شخصیتی بپردازم که از نوجوانی تاثیر عمیقی بر من گذاشته…شاید یکی از علل این کار مخاطره آمیز (بازآفرینی اشعار از دست رفته طاهره)، مقاومت روانشناختی در برابر قوای تندرو و متعصبی است که مدتی مدید در پی محو یاد و خاطره طاهره و آرای انقلابی او بودهاند.»
درگذشت باستانی پاریزی
همچنین بخشی از استاتوس های این هفته به محمدابراهیم باستانی پاریزی، استاد تاریخ دانشگاه تهران که این هفته درگذشت اختصاص داشت که برخی از آنها را مرور میکنیم:
اسدالله امرایی، مترجم: استاد ابراهیم باستانی پاریزی مصداق بارزیست برای خوب زیستن و خوب مردن. نازنینی یگانه!
مسعود کدخدایی، پژوهشگر: نویسندهای بود پر کار با نثری صمیمی.
داوود پنهانی، روزنامهنگار: محمد ابراهیم باستانی پاریزی تاریخدانی بود که روایتش از تاریخ، محصول درک طبیعی او از جهان اطرافش بود.نتیجه این درک و دریافت،اگرچه با جهان رو در رو پیوند چندانی نداشت اما ذخیره ارزشمندی به دست می داد که دیگران میتوانستند به خوبی از آن استفاده کنند. یادش گرامی.
فرخنده حاجیزاده، نویسنده: محمد ابراهیم باستانی پاریزی انسان شریف، روایتگر خستگیناپذیر تاریخ و نویسنده نسلهای مختلف در گذشت. یادش را نسلهای آینده هم به یاد خواهند آورد.