جنگ فیزیکی و روانی که در صحنه عملیات تئاتر عربی با پس زمینه ای از کنفرانس ژنو ۲ در جریان است ممکن است به وضوح به نقشه آینده خاورمیانه نو اشاره داشته باشد که از آن زیاد صحبت شده است.
بیانیه های کنترلی متعدد از مسکو صادر شده و البته همچنان صادر می شود که در آنها درخواست می شود این کنفرانس دستور کار خود را از “پایان دادنن به رژیم بشار اسد” و نظام پلیسی آن به اعلام “جنگ با تروریسم” و در این مورد تروریسم سنی مذهب تغییر دهد. این جنگ در سوریه آغاز می شود و به منطقه گسترش می یابد، با همکاری ایران که قبلا متحد روسیه بود.
همچنین زمزمه ها، شایعات و مانورهایی از واشنگتن بروز کرده است که بعضی از آنها به رژیم دمشق تعلق دارد که اکنون مشخص شده است سرباز پیاده نظام ایران و نیز پلی مجازی بین ایران و اسرائیل است. شایعات دیگری نیز درباره تلاش هایی که در جریان است تا روند صلح رو به مرگ فلسطینی ها و اسرائیل را احیا کند.
علاوه بر این شاهد اقدامات واشنگتن هستیم که می خواهد به دوستان و متحدانش درباره ماهیت توسعه روابط آمریکا و ایران اطمینان دهد و در همان حال به همان سیاست های سابق خود ادامه دهد که تنها موجب افزایش سوءظن ها می شود و موجب شود همه انتظار بدتر شدن شرایط را پیدا کنند. بهترین نمونه این مسئله اینست که آمریکا تحویل سلاح به دولت نوری مالکی در عراق را پس از مقاومت سرسختانه در مقابل اعمال مناطق پرواز ممنوع بر فراز سوریه سرعت بخشید.
آنچه هم اکنون شاهد آن هستیم نشانه های ظهور راهبرد منطقه ای با مقاصد بیمارگونه است که ظاهرا عقبه اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ است و مجوزی است برای ایران که نفوذش را در منطقه خاورمیانه افزایش دهد و از استیلایش در عراق، سوریه و لبنان به عنوان ابزار چانه زنی در مذاکرات با واشنگتن درباره منطقه بهره بگیرد.
در روزها و هفته های آینده، این منطقه شاهد دو رخداد خواهد بود که ارتباطات بین آنها اکنون بیش از پیش واضح می شود. این دو رخداد که به آنها اشاره می کنم یکی کنفرانس ژنو ۲ درباره مناقشه سوریه است و دیگری آغاز جریان محاکمات دادگاه ویژه لبنان در ۱۳ ژانویه است که توسط سازمان ملل ایجاد شده تا عدالت درباره قاتلان رفیق حریری نخست وزیر سابق لبنان اجرا شود. ترور حریری پیش از همه و در وهله اول جنایتی با انگیزه سیاسی بود که با اهداف سیاسی صورت گرفت و پیام های سیاسی ارسال کرد. به طور خلاصه، قتل نخست وزیر سابق نخستین گلوله در مناقشه منطقه ای بین سنی و شیعه بود که در حال سرعت گرفتن بوده است تا جایی که اکنون به حد یک جنگ فرقه ای تمام عیار رسیده است.
ممکن است دیگران استدلال کنند که اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ و در پی آن اداره این کشور توسط آمریکای اشغالگر، از جمله وقفه در نهادهای قضایی، اداری و نظامی عراق، به منزله آغاز واقعی این جنجال فرقه ای بود. در همین حال تسویه حساب با حریری و محو هر چه و هر کسی او آن را نمایندگی می کرد اکنون به وضوح بخشی از تصویری بزرگ تر است.
جنبه سوری بهار عربی توانسته آنچه را تاکنون کاملا پنهان بود نشان دهد. اکنون برای همه جهان روشن است که رژیم حافظ اسد که در سال ۱۹۷۰ بنیان گذاشته شد در این منطقه “ماموریت هایی” را بر عهده گرفته بود. رژیم اسد بخشی از محاسبات بازیگران متعدد اصلی با منافعی در هم تنیده بوده که در مقابل بعضی خدمات، پاداش های از پیش موافقت شده ای را دریافت می کرده است. به عنوان مثال، ورود ارتش سوریه به لبنان در سال ۱۹۷۰ بخشی از وظیفه محول شده به دمشق به منظور ضربه به نیروهای مقاومت فلسطینی و از میان بردن جنبش ملی لبنان بود؛ و این دقیقا همان کاری بود که اسد پدر انجام داد.
آنچه در سه سال گذشته در سوریه تحت حاکمیت بشار اسد صورت گرفته، و نحوه ای که بازیگران منطقه ای با تراژدی سوریه برخورد کرده اند – که از یک قیام مردمی به جنگی مذهبی و فرقه ای با انعکاسات بین المللی شده است – واقعا قابل توجه است.
اسد از همان ابتدا به اتخاذ دو رویکرد پرداخت: نخست اینکه وی با این قیام با حداکثر قدرت و نهایت خونریزی مقابله کرد. دوم اینکه وی با کمک حامیان منطقه ای و بین المللی، به باج گیری از جامعه بین المللی پرداخت. اسد علنا همه دنیا را به فوران منطقه تهدید کرده است. هدف از این تهدید با توجه به واقعیت جمعیت تکثرگرایانه در سوریه و منطقه خاورمیانه روشن است.
جامعه بین الملل تا مدتی هنوز این بخت را داشت که زمانی که رژیم سوریه تصمیم گرفت تظاهرات صلح آمیز را با سرکوب خشونت آمیز پاسخ دهد، به سرعت موضعی بازدارنده اتخاذ کند. شاید بعضی به یاد داشته باشند که هشدارها درباره ظهور القاعده تنها توسط اسد صادر نشد: معمر قذاقی رهبر وقت لیبی پیش از آن به چنین تاکتیک هایی متوسل شده بود.
در واقع رژیم سوریه سابقه ای طولانی در سروکار داشتن با القاعده و شاخه های آن یا دیگر گروه های همفکر آنها داشته است. حتی دولت مالکی، که هم اکنون بر همان کشتی سوار است، زمانی رژیم اسد را به تبانی با گروه های تندرو متهم کرد و مدعی شد که دمشق ورود یکی از این گروه ها را به عراق به منظور جنگ با نیروهای آمریکایی تسهیل می کند.
اکنون به نظر می رسد این بخشی از طرح موذیانه ایران برای بهره بردن از جنگ واشنگتن برای سرنگونی صدام حسین و رهبری سنی مذهب این کشور و بدین ترتیب قدرت بخشیدن به شیعیان به منظور کنترل عراق بوده است. این طرح همچنین به ستوه آوردن نیروهای اشغالگر به منظور وادار کردن آنها به عقب نشینی را شامل می شد. در این مقطع، مشارکت رژیم اسد پس از رسیدن به توافق با تهران و دیگران، مثبت و مستقیم شد. عقب نشینی نیروهای آمریکایی اوج شناسایی نفوذ ایران در خاورمیانه توسط واشنگتن بود.
این درست است که روسیه در اجرای این طرح نقش داشت؛ در همین حال، نقش مسکو اغلب پردردسر بود تا راهبردی و باثبات. از سوی دیگر دو کشور ایرادی در این کار نمی بینند که اقدامات خود را جهت خنثی کردن واشنگتنی هماهنگ کنند که از منطقه عقب نشینی می کند و نگرانی های بین المللی دیگری هم دارد.
اوج گیری وحشتناک درگیری ها در سوریه در پی توافق ابرقدرت ها بر سر این مسئله صورت گرفت که تنها راه حل موجود برای این کشور راه حلی صلح آمیز است. رژیم اسد تلاش دارد مخالفان سوری را پیش از کنفرانس ژنو ۲ مخالفان این کشور را تضعیف و متفرق کند. در پی بروز جنگ بین گروه های مخالف اسد – که بعد از آن با به حاشیه رفتن ارتش آزاد سوریه مشخص شد گروه دولت اسلامی عراق و شام و بعضی دیگر گروه های تندرو تا چه اندازه خطرناک هستند – جامعه بین الملل به عملا متقاعد شد که باقی ماندن اسد در قدرت (و با ادامه آن، تحویل امنیت منطقه به ایران) ممکن است برای غرب بهتر از ظهور بستری جدید برای القاعده در مرزهای اسرائیل باشد. ما حتی شنیده ایم صداهایی را که با صدای بلند چنین نواهایی را در واشنگتن سر داده اند.
در همین حال در عراق، دولت مالکی اکنون متهم است که به بهانه مبارزه با دولت اسلامی عراق و شام موجب تحریک جنگ در استان انبار، مقر سنی های این کشور شده است. ظهور این گروه وابسته به القاعده در فلوجه و رمادی موجب تایید ادعاهای مالکی شد و به سیاست های او اعتبار بخشید، اگر چه همه طرف ها در طیف سیاسی عراق – و نه تنها عرب های سنی – از این سیاست ها انتقاد کرده اند.
ترورها و بمب گذاری های مرگبار در بیروت درست قبل از جلسات دادگاه ویژه لبنان از سر گرفته شد، دادگاهی که پیشتر پنج تن از اعضای حزب الله را به قتل حریری متهم کرده است. در همین حال، گروه دولت اسلامی عراق و شام رسما با پذیرفتن مسئولیت بمب گذاری هفته اخیر در حومه جنوبی بیروت، ورود خود را به صحنه لبنان اعلام کرد. این بیانیه، که شاید توجیهاتی از هیجانات داغ مردم سنی بیابد، در واقع فرصتی طلایی برای حزب الله است که ادعا می کند وظیفه بین المللی دارد از اقلیت های منطقه و نیز مرزها با اسرائیل محافظت کند. وضعیتی اینچنین قطعا دادگاه ویژه لبنان را به تاریخ خواهد سپرد.