برخی از اعراب در مورد پیشرفت ها و استانداردهای بالای شهروندی و حکومتداری مطلوب جامعه خود بیش از دیگران غلو می کنند. اینها معمولا یا از کشورهایی هستند که همیشه در مورد سابقه خود در باب روشنفکری، تعلیم و تربیت و تجربه های دموکراتیک غلو میکردهاند، یا از کشورهایی هستند که در خط مقدم مبارزه با استعمار، امپریالیسم و البته اسرائیل قرار داشته اند.
اگر پا را فراتر از ظواهر جامعه خود بگذاریم و به ماهیت به اصطلاح «دموکراتیک» و «انقلابی» خود بیشتر توجه کنیم، تعجب زده خواهیم شد.
اجازه بدهید پیش از آن که به سراغ موارد شاخص بروم، چند نمونه کوچک ذکر کنم. هفته گذشته سندیکای روزنامه نگاران لبنانی و سندیکای سردبیران لبنان به صورت مشترک و در حمایت از نویسنده روزنامه الاخبار و یکی از مدیران تلویزیون الجدید که به دادگاه ویژه لبنان فراخوانده شده اند، راهپیمایی را در بیروت ترتیب دادند.
این دو متهم هستند که با انتشار اطلاعاتی در مورد شاهدان دادگاه ترور رفیق حریری، زندگی آنها را به خطر انداخته اند. مردم لبنان به خوبی می دانند که این دو سازمان رسانه ای همیشه دشمنان سرسخت نخست وزیر سابق لبنان، رفیق حریری بودند و تا به امروز هم دشمنی خود را با گروه ها و چهره های سیاسی نزدیک به او حفظ کرده اند.
در هر جامعه متمدنی، احترام به قوه قضائیه و مکانیسم آن، اصلی محکم است. در مقابل، جلوگیری از اجرای عدالت و نظر دادگاه از جرائم سنگین به شمار می رود. متهم کردن افراد به خیانت، شوراندن دیگران برای اعمال خشونت علیه آنها، شکستن و به زور وارد جایی شدن، جزو آزادی مطبوعات نیست.
رسانه ها تا زمانی که در چارچوب قانون فعالیت می کنند باید بی طرف و پاسخگو باشند. تا جایی که مربوط به فعالیت های سندیکایی است، این گفته که «برادر خودت را کمک کن، چه ظالم باشد، چه مظلوم»، اشتباه است. پیشرفت، ملی گرایی عربی و «مقاومت»، شعارهای قابل احترامی هستند، اما نمی توان با استفاده از آنها جرم کسی را توجیه کرد یا روی قتلی سرپوش گذاشت یا در حمایت از قاتل دست به اقدام زد.
فعلا لبنان را کنار بگذاریم و به سراغ الجزایر برویم. عبد العزیز بوتفلیقه رئیس جمهور این کشور، چند روز پیش برای چهارمین بار قدرت را در دست گرفت و سوگند یاد کرد. در طول جشن، کاملا مشخص بود که وضعیت جسمی او نمی تواند پاسخگوی چالش های پیش روی پست ریاست جمهوری باشد. در واقع، شکی نبود که بوتفلیقه برای چهارمین بار از طریق سازوکارهای «انتخابات دموکراتیک» پست ریاست جمهوری را در دست خواهد گرفت؛ چرا که اکنون دموکراسی مد شده و تنها کالایی است که بدون هیچ مشکلی می توان آن را صادر شود.
مقام های الجزایری اتهام هایی را که در مورد سوء استفاده از قدرت برای رساندن بوتفلیقه به ریاست جمهوری متوجه شان است، رد می کنند. اما واقعیت آن است که «دموکراسی» در الجزایر در راستای منافع مردم استقرار پیدا نکرده، بلکه ابزاری است برای آنها که در قدرت هستند تا مسیر خود را هموارتر کنند.
حتی در کشوری مثل مصر که در یکی از ضرب المثل های عربی از آن به عنوان «مادر جهان» یاد می شود و از قدیم «مامن همه اعراب» بوده، حکم های دسته جمعی اعدام برای اعضای اخوان المسلمین، به درستی اعتراض بسیاری را در سراسر جهان برانگیخته است. این اعتراض ها بدین معنی نیست که این متهمان بی گناه هستند، اما به طور حتم نشاندهنده مخالفت جامعه جهانی با ارعاب از طریق صدور احکام گسترده قضایی است؛ حتی افکار عمومی مصر نیز خواستار تغییر در این احکام است.
عکس العمل در آن دسته از کشورهای غربی که حتی با اخوان المسلمین مخالف هستند هم کاملا مشخص بود، چرا که آنها به جدایی دستگاه قضایی از سیاست اعتقاد دارند و می گویند سیاسی کردن سیستم قضایی، آغازی است بر سقوط جامعه مدنی.
اکنون به نمونه های کاملا واضح بپردازیم: آنچه در سوریه و عراق اتفاق می افتد، مصیبت بار است. هر دوی این کشورها مهد تمدن های کهن بوده اند، هر دو از اعضای موسس سازمان ملل و اتحادیه عرب بوده و تجربه هایی در زمینه دموکراسی داشته اند. مصیبت هایی که در این دو کشور برادر در حال جریان است را می توان به شکست منطق خرد و متحجری مرتبط دانست که می خواهند شعارهای مبالغه آمیز و توهم بزرگ خود را پیاده کنند.
مرزهای بین این دو کشور بر اساس قرارداد ۱۹۱۶ سایکس-پیکو و کاملا به صورت مصنوعی کشیده شده و سپس به شکل کنونی اصلاح شده اند. از منظر محیطی، اجتماعی، فرهنگی و مردم شناسانه هیچ تفاوتی بین دیرالزور و البوکمال در خاک سوریه با حدیثه و الرمادی در خاک عراق وجود ندارد.
به محض اینکه رویای بزرگ آزادی از استعمار و اتحاد اعراب، مدعیان ملی گرایی و متجددان را به سمت قدرت پرتاب کرد، تنش های سختی نیز در گرفت. ابتدا ملی گرایان متحدان چپ گرای خود را سرنگون کردند و سپس بعثی ها شرکای ایدئولوژیک خود یعنی ملی گرایان و ناصریست ها را تسویه کردند.
در نهایت، تغییرات دامن خود بعثی ها را هم گرفت. حزب باد کرده ای که زمانی خواستار اتحاد اعراب از اهواز تا سومالی و اریتره و مرزهای سنگال بود، در نهایت در قالب دو حزب کوچک طایفه ای نمود پیدا کرد: یک حزب سنی تحت رهبری صدام حسین در عراق و یک حزب علوی تحت رهبری حافظ اسد در سوریه. دشمنی عمیق بین این دو گروه در تمام طول دوره حکومتشان ادامه پیدا کرد و این موضوع هیچ هم عجیب نبود. اختلافات آن ها زمانی عمیق تر شد که دمشق در جنگ ایران وعراق (۱۹۸۸-۱۹۸۰) از تهران حمایت کرد. این دو حزب بعث در طول جنگ داخلی لبنان، در جنگی نیابتی در برابر هم صف آرایی کرده و همچنین جنبش مقاومت فلسطین را دو پاره کردند.
عراق تحت حکومت صدام حسین علی رغم شعارهای سکولاری که سر می داد، در نهایت به کشوری اشغالی و قطبی شده تبدیل شد که اکنون به دست حکومت فرقه ای روحانیون عمامه سیاه اداره می شود. این کشور خصوصا از زمانی که کردستان به صورت دوفاکتو مستقل از بغداد عمل می کند، در امتداد خطوط قومیتی در معرض خطر تجزیه قرار گرفته است. بین سال های ۱۹۷۹ و ۲۰۰۳ یعنی زمانی که جنگ داخلی «ملی گرایی» صدام در جریان بود، صدها هزار نفر کشته و میلیون ها نفر آواره شدند.
شرایط در سوریه به هیچ وجه بهتر از عراق نیست. در سال ۱۹۷۳ حافظ اسد باهوش به قدرت رسید و کشوری پلیسی ایجاد کرد که از سوی نهادهای امنیتی اداره می شد و برای آزادی ارتفاعات جولان، شعار توخالی «مقاومت» سر می داد. با مرگ او در سال ۲۰۰۰ و انتقال قدرت به پسرش، بشار اسد، تنها چیزی که در سوریه تغییر کرد میزان حیله گری در سطح رهبری آن بود. در طول حکومت اسد پسر، کشتاری که پدر در سال ۱۹۸۲ در حماه انجام داد بار دیگر و در مقیاس بزرگ کشور تکرار شد.
امروز رژیم سوریه تحت حمایت مستقیم ایران، جنگ بی رحمانه ای را علیه مردم خود دنبال می کند. در ادبیات رژیم «سکولار» اسد، دشمن مجوس – اصطلاحی که صدام برای رد اسلامیت شیعیان ایران به کار می برد – نیست، تکفیری است. تکفیری ها از سوی دمشق و نوکر ایران، متهم می شوند که به دنبال پیشبرد سیاست های اسرائیل هستند. عجیب است، چرا که اسد و حامیان غیرسکولار او همچنان که ادعا می کنند دشمن اصلی اسرائیل است، اسلحه خود را به سمت حمص، حلب، حماه، ادلب و قلمون در خاک سوریه نشانه می روند.
نوری المالکی و بشار اسد، هر دو اصرار دارند که بگویند به «دموکراسی» پایبندند. مالکی به بهانه مبارزه با القاعده و نیروهای وابسته به آن، در منطقه انبار و موصل درگیر جنگ برای دموکراسی است در حالی که لحظه به لحظه به جدایی منطقه کردستان نزدیک تر می شویم. از سوی دیگر، اسد در حال رقابت با شش کاندیدای ساختگی ریاست جمهوری است تا بتواند «اعتماد» سوری ها را جلب کند؛ مردمی که یک سوم آنها آواره شده اند. در این میان، نیروهای او ۳۰۰ هزار نفر را کشته اند و ده ها شهر و روستا را نابود کرده اند.
چه کسی گفته دموکراسی به معنای «حکومت مردم» است؟