ظاهراً حسن نصر الله به سخنگوی نیروهای خرابکار در منطقه تبدیل شده است، به طوری که بسیار پر حرف شده و هیچ موضوع کوچک و بزرگی را ترک نمی کند مگر این که با یک سخنرانی درباره آن اظهار نظر کند، و هر بار با سخنرانی های قبلی خود در تضاد است. مسئله در این جا دشنام دادن و یا بسیج مذهبی نیست، کاری که حسن پر حرف با هر سخنرانی انجام می دهد، بلکه مسئله تضاد و فریب است.
پر حرفی حسن نصرالله که در سخنرانی های او ادامه دار است، نشان دهنده وضعیت بحرانی است که حزب الله، و پس از آن حسن پر حرف، در آن گرفتار شده است. به ویژه هنگامی که به نوسان سیاسی و نظامی حزب در سوریه، می نگریم این مسئله بیشتر نمود پیدا می کند. جایی که حزب و به همراه آن نصر الله در آن گیر افتاده اند، به ویژه در قلمون، جایی که گاهی به دست انقلابیون سوریه می افتد و زمان دیگری حزب الله آن را پس می گیرد؛ آنهم با به جا ماندن تعدادی کشته و زخمی در صف های حزب که روزی گمان می کرد نیرویی خارق العاده دارد، و پیروزی های الهی نصیب او می شود. در حالی که واقعیت ها ثابت کرد که پس از کنار رفتن تبلیغات، دست های حزب الله به خون سوری ها آلوده شده است و چهره واقعی فرقه گرای حزب و خرابکاری ها و ماجراجویی های او به طور کامل روشن کرد که نبرد کنونی بر ضد سوری ها است نه ارتش اسرائیل!
گرفتاری امروز نصرالله واقعی است، آن هم نه در بحرین یا یمن، بلکه در خود لبنان، و به علت دخالت کردن حزب در انقلاب سوریه است. پیش از این حسن پر حرف می گفت: دخالت حزب الله در سوریه برای حمایت از لبنان است و برای جلوگیری از ورود مبازران سوری به این کشور است، و اگر حزب دخالت نمی کرد مبارزان سوری اینک در لبنان بودند. ولی امروز اشتباه او و خرابکاری های او ثابت شد، چرا که حزب الله باعث ورود مبارزان سوری به لبنان شد و اینک حسن پر حرف اعتراف می کند که ۳۰۰ کیلومتر از خاک این کشور را از دست داده است. اینک می بینیم که نصر الله با گفتن اینکه وی از دولت لبنان حمایت می کند، سعی در گمراه کردن ارتش لبنان دارد! علاوه بر گمراهی های نصرالله، پرسشی که اینک باید در لبنان مطرح شود، این است: اگر در حال حاضر و با وجود بودن بشار اسد در قدرت، مبارزان سوری کنترل ۳۰۰ کیلومتر از سرزمین لبنان را به دست دارند، پس لبنان، و به ویژه حومه جنوبی آن، پس از سقوط اسد چگونه خواهد شد؟ چه انقلابی ها به دمشق برسند، و یا حتی اگر اسد با تصفیه سیاسی کنار برود؟ در این صورت وضعیت، به ویژه وضعیت پیروان حزب الله چگونه خواهد بود؟
آیا پیروان حزب حساب چنین روزی را کرده اند؟ به خصوص که جبهه قلمون نبرد واقعی نیست، و بسیاری ها بر این اعتقاد هستند که نبرد قلمون پس از شکست جسر الشغور و ادلب و درعا تنها یک بازی تبلیغاتی به شمار می آید، در حالی که نبرد واقعی پوک شدن استخوان های بدنه رژیم اسد است که هر آن ممکن است سقوط کند.
بحران حسن نصر الله بزرگ و واقعی است، و ممکن نیست با سخنرانی های زیاد خود بتواند بر آن سر پوش بگذارد. حزب الله در سوریه با تلفات واقعی روبه رو است، و لبنان را به نبرد می کشاند، علاوه بر این حزب در سوریه پی در پی از اسرائیل سیلی می خورد و اسرائیل هر از گاهی مواضع حزب الله را هدف قرار می دهد، در حالی که نصر الله تنها به فریاد کشیدن اکتفا می کند و هیچ کاری از پیش نمی برد، و هنگامی که سیلی می خورد، گفته های اسد را تکرار می کند. به طوری که اینک نصر الله مرتب این جمله را تکرار می کند که «زمان و مکان و مراحل نبرد باز است»!
بنا براین، پر حرفی حسن نصر الله دلیلی بر گرفتاری و نگرانی اوست. و آنچه او در پیش رو دارد بدتر از این خواهد بود. چرا که تاریخ منطقه ما نشان داده است که: هر کسی سیاست را با دشنام گویی، پرورش شبه نظامیان یا سازماندهی گروهک ها دنبال می کند، یک روز مجبور خواهد شد دشنام های خود را ببلعد!