قرن بیستم – قرنی که شاهد دو جنگ جهانی ویرانگر و صدها نزاع خونین و اسفبار تمدنهای انسانی بود – جنگ ایران و عراق را به عنوان دومین جنگ طولانی در کارنامه خود ثبت کرده است؛ «نعمتی» که هشت سال به انقلاب مهلت داد تا برای تحکیم پایههای خود، فرزندانش را با عنوان ضد انقلاب ببلعد.
آیت الله خمینی که پس از سقوط نظام پادشاهی در ۲۲ بهمن سال ۵۷، رهبر سیاسی انقلاب اسلامی شد و زمام امور را به دست گرفت، به تدریج با کنار زدن سایر گروههای سیاسی قدرت را قبضه خود کرد. او که از همان آغاز کار بر ضرورت صدور انقلاب ایران به تمام جهان تاکید میکرد، جنگ ایران و عراق را «نعمتی الهی» میدانست. به اعتبار چنین حرفی بود که در طول این سالها شعارهایی چون «جنگ، جنگ تا پیروزی» وارد ادبیات سیاسی مردم ایران شد. و هم او بود که هشت سال بعد در چرخشی ۱۸۰ درجهای، آتشبس را به نوشیدن جام زهر تشبیه کرد.
جنگ ایران و عراق در تاریخ ۲۹ سپتامبر ۱۹۸۰ آغاز شد و سرانجام پس از هشت سال در تاریخ ۲۰ اوت ۱۹۸۸ پایان یافت. در تصویری که از سالهای گذشته تاکنون از سوی سران نظام جمهوری اسلامی در مورد علل جنگ و شرایط ایران در آن زمان ترسیم شده است، ایران انقلابی درحالی یک تنه در مقابل عوامل استکبار جهانی قرار دارد که حتی برای مقابله با مزدوران بعثی تا بن دندان مسلح از دسترسی به حداقل تسلیحات متعارف محروم است؛ تصویری که درنهایت در برابر اسناد مربوط به ماجرای ایران گیت (مکفارلین) و عملیات اوراسیک رنگ میبازد.
با وجود قهرمانسازیهایی که تاکنون از سوی مقامات ایران در مورد عملکرد هشت ساله فرماندهان مورد تایید آنها در سپاه و ارتش صورت گرفته است، نمیتوان از نظر دور داشت که آغاز جنگ ایران و عراق مصادف بود با فرار، دستگیری، حبس، محاکمه و اعدام اشخاصی که در ردههای عالی، ارشد و میانی ارتش ایران دارای مسئولیت بودند.
پنج ماه پیش از حمله عراق به ایران، ۳۰ فرودین ماه سال ۵۹، آیت الله خمینی طی پیامی ارتش عراق را به قیام دعوت کرد. این در حالی است که از سال ۵۷ تا ۶۲، تصفیه ارتش را به حکم دادگاه انقلاب کلید خورده بود. به دنبال اتخاذ این سیاست اعدام افرادی چون سپهبد امیرحسین ربیعی (آخرین فرمانده نیروی هوایی در قبل از انقلاب اسلامی) ، سپهبد سعید مهدیون (دومین فرمانده نیروی هوایی در بعد از انقلاب) و دریا دار بهرام افضلی (دومین فرمانده نیروی دریایی بعد از انقلاب) به اتهاماتی گوناگون چون کارگزار نظام پادشاهی، مشارکت در کودتای نوژه یا جاسوسی برای شوروی آغاز شده بود.
بنابر آمار رسمی جمهوری اسلامی ایران، در طول این جنگ که از آن به عنوان «دفاع مقدس» یاد میشود، نزدیک به ۲۱۳ هزار ایرانی کشته، ۳۳۵ هزار ایرانی معلول، ۴۳ هزار نفر اسیر و ۷۰۰۰ نفر مفقود الاثر شدند که باید به این آمار شمار کسانی را که از زمان آتش بس تاکنون به دلیل عوارض ناشی جنگ (قربانیان سلاحهای شیمیایی، امواج انفجار، مهمات عمل نکرده و برجای مانده از آن زمان و…) جان خود را از دست داده و یا بستری شدهاند را نیز افزود. همچنین به ادعای مقامات جمهوری اسلامی، این جنگ ۱۰۰۰ میلیارد دلار خسارت مالی و ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار هکتار اراضی آلوده به مین از خود به یادگار گذاشته است. هرچند باوجود این ادعا، تشخیص شورای امنیت سازمان ملل متحدد مبنی بر مقصر شناختن دولت عراق به عنوان آغازگر جنگ و سرنگونی حکومت حزب بعث این کشور جمهوری اسلامی تاکنون بصورت رسمی از طرح هرگونه درخواست غرامت در مراجع حقوقی بین المللی خودداری کرده است.
آمار فوق میتواند به خوبی ابعاد متضرر شدن ایران در این جنگ را نشان دهد. اما حکومت جمهوری اسلامی ایران نه تنها تاکنون به صورت رسمی همواره از گسیل داشتن شهروندان به جبهههای جنگ ابراز ناخرسندی نکرده است، بلکه همواره با برگزاری یادوارههای مختلف فرهنگی، تلاش کرده است تا از جنگ هشت ساله خود با عراق به عنوان دستاوردی مهم و بزرگ یاد کند.
در واقع امروزه مسئولان جمهوری اسلامی ممکن است در ادبیات خود از جنگ با عراق مانند هر جنگ دیگری به عنوان یک شر ناگزیر و نه یک خیر لازم یاد کنند اما در عمل برای آنها هرگونه انتقاد از چرایی بطول انجامیدن این جنگ و تبعات ناشی از آن همچنان خط قرمزی پررنگ تلقی میشود که عبور از آن با زیر سوال بردن به اعتقادات مذهبی- سیاسی متبوعشان برابر است.
به عنوان نمونه در سال ۱۳۶۱ احمد محمود که از نویسندگان معاصر به شمار میرود به استناد تجربیات خود از سفر آن زمانش به اهواز در کتاب داستان زمین سوخته روایت دیگری از جنگ ایران با عراق منتشر کرد داستانی که چون اصلا به مذاق آیت الله خامنهای رییس جمهور وقت و رهبر کنونی ایران خوش نیامد و برایش دردسر آفرید و او را از دریافت جایزه کتاب فجر سال ۱۳۷۶ که به اثر دیگر وی تعلق داشت محروم کرد. خود محمود در مورد این اثر گفته است: «وقتی خبر کشته شدن برادرم را در جنگ شنیدم، از تهران راه افتادم رفتم جنوب. رفتم سوسنگرد، رفتم هویزه. تمام این مناطق را رفتم. تقریبا نزدیک جبهه بودم. وقتی برگشتم، واقعا دلم تلنبار شده بود. دیدم چه مصیبتی را تحمل می کنم. اما مردم چه آرام اند. چون تا تهران موشک نخورد، جنگ را حس نکردهاند. دلم می خواست لااقل مردم مناطق دیگر هم بفهمند که چه اتفاقی افتاده است. همین فکر وادارم کرد که زمین سوخته را بنویسم.» اما با این حال آیت الله خامنهای همچنان این کتاب را اثری ضد جنگ، مغرضانه و منصوب به آدمی ناباب میداند.
همچنین در هفتم مهرماه سال ۱۳۸۵ آیت الله هاشمی رفسنجانی رییس کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام که زمانی فرمانده انتصابی آیت الله خمینی در شورای عالی جنگ بود با انتشار نامه محرمانه محسن رضایی (فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) به آیت الله خمینی در ۱۷ سال قبل (تیر ماه ۱۳۶۷) بخش تازهای از ناگفته های مربوطه جنگ را در نزد افکار عمومی علنی ساخت که این اقدام وی با انتقاداتی از سوی گروه های قدرت مستقر در درون جمهوری اسلامی همراه شد.
زمانی هم که مسعود دهنمکی از اعضای گروههای فشار در سال ۸۵ نخستین بخش از سهگانه کمدی سینمایی اخراجیها را برای عموم به اکران گذاشت باز هم در میان هواداران قدرت در درون حاکمیت اعتراضهایی نسبت به این فیلم صورت گرفت.
در واقع جنگ ایران و عراق مانند هرجنگ دیگری هم در کوتاه مدت و هم در دراز مدت خسارتهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بسیاری را برای هر دو طرف درگیری به همراه داشته است اما با همه این خسارتها وقوع این جنگ و استمرار آن به استحکام و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران کمک شایانی کرد.
انقلاب ۱۳۵۷ ایران، محصول مشترک دهها حزب و گروه سیاسی–نظامی باسابقه بود. به جز حاکمان جمهوری اسلامی ایران، جبهه ملی ایران، سازمان مجاهدین خلق، سازمان چریکهای فدایی خلق، حزب توده ایران، نهضت آزادی، حزب دموکرات کردستان و دهها حزب بزرگ و کوچک دیگر، از جمله مخالف و مبارزان نظام پادشاهی پهلوی بودند که پس از ۲۲ بهمن سال ۵۷ به تدریج برای تصاحب قدرت با یکدیگر وارد رقابت شدند.
صرف نظر از اشتباههای سیاسی این گروهها، حاکمان کنونی جمهوری اسلامی فارغ از اختلافات آن روز خود توانستند با بهرهبردای سیاسی از شرایط جنگ، موجبات حذف یا انزوای آنها را فراهم و راه را برای سلطه مطلقه خود هموار کنند.
البته این تنها نیروهای سیاسی نبودند که در فضای ناشی از جنگ مجبور به انزوا شدند بلکه گروه ها و تشکلهای اجتماعی و اقتصادی غیر خودی و خارج از حلقه حاکمیت نیز مجبور به تبعیت از جو حاکم بودند، چرا که در غیر این صورت کوچکترین مطالبه صنفی و حقوقی آنها به مخالفت با جنگ و انقلاب تعبیر میشد. در نتیجه میتوان گفت که این جنگ مقدس نعمتی برای تحکیم پایههای قدرت حاکمان فعلی ایران بود.
از روزی که مردم ایران رفتن محمدرضا شاه را جشن گرفتند و با امید به آینده روشن به پای صندوقهای رای جمهوری اسلامی آری یا خیر رفتند قریب به سی و سه سال میگذرد. بهمن ماه هر سال همه، از تحلیلگران سیاسی گرفته تا مردم عادی، عملکرد حکومت جمهوری اسلامی ایران را زیر ذرهبین میگذارند.
حمله بلافاصله عراق به ایران در سال ۱۳۵۸ بررسی عملکرد جمهوری اسلامی را کمی سخت میکند؛ زیرا که این حمله ضررهای مالی و سیاسی زیادی برای ایران به دنبال داشته که میتوان هم از چشم حکومت دید که به جنگ دامن زد و هم از چشم غرب که دست صدام را گرفت تا ایران را فلج کند.
انقلاب به خودی خود یک کشور را عقب میراند و داشتن چنین دشمن آشکاری نظیر عراق و جنگ هشت ساله توجیه خیلی خوبی برای کاستیهای حکومت نوپای جمهوری اسلامی ایران بود. اما این مشکل بزرگ توجیهی برای تمام اشتباهات این حکومت و کم کاریهایش برای بهبود استانداردهای زندگی در ایران نمیشود.
حکومت جدید ایران در روابط بینالمللی خود نتوانست همانند محمدرضا شاه عمل کند. نه تنها نتوانست دوستان جدید، همراستا با سیاست اسلامی جدید خود بیابد، بلکه دوستان پرقدرت قدیمی را نیز از دست داد. بحران گروگانگیری در سفارت ایالات متحده آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام اولین گام برای از دست دادن همپیمان دیرین ایران بود.
گام بعدی را صدام حسین برداشت و با حمله به ایران رابطه دو کشور را قطع کرد. کشورهای غربی از جمله آلمان، فرانسه، انگلیس و آمریکا به عراق پیوستند و با فروش سلاح به عراق عرصه برای ایران تنگ کردند. همزمان شدت تحریمها بر ایران را بیشتر کردند، تا گامی دیگر برای ایزوله کردن ایران بردارند.
اما ایران چطور توانست زیر این همه فشارها نابود نشود.
آری بن مناشه در کتاب پول خون میگوید که سیاستمداران ایرانی زیرکتر از آنی بودند که هر دو روی سکه را به این سادگیها به همه نشان دهند. معامله اسلحه با اسراییل در طول جنگ عراق با ایران یکی از مواردی است که نشان دهنده آن است که ایران اگرچه با لفاظیهای تند جنگ روانی با اسراییل دارد اما این کشور زیرکتر از آنی است که این دشمن عراق را از دست بدهد. اسراییل به خوبی آگاه بود که اگر عراق جنگ با ایران را میبرد حتما مقصد بعدی اسراییل میبود. ایران هم از همپیمانی قدرتهای غربی علیه خود آگاه بود. معاملهای بود که دو طرف از آن سود میبردند.
در کتاب پول خون آمده است که: «البته این موضوع بر کسی هم پوشیده نیست اسراییل بدون تایید آمریکا این معامله را نهایی نمیکرد. روش آمریکا مبنی بر این که کمک نظامی به ایران تا ژانویه ۱۹۸۱ به تاخیر انداخته شود، بسیاری از مقامات بلندپایه اسراییل را نگران کرده بود.» ترس از کشور گشایی عراق تنها ترس ایرانیان نبود، بلکه اسراییل نیز از عراق هراس داشت که طعمه بعدی طمع صدام بشود. این بود که هنگامی که ایرانیان به دنبال اسلحه بودند نه تنها اسراییل بلکه آمریکا فکر رد این موضوع را به ذهن راه ندادند.