از دید مخالفان حکومت ایران، مردم همه یا مانند خودشان مخالفاند، یا عامی و سرسپرده. اما گروهی هم هستند که مخالفان جمهوری اسلامی یا معترضان به سیاستهای آن، همیشه آنها را نادیده میگیرند. عدهای که صادقانه – شاید به زعم خودشان- بر آرمانهایی پای میفشرند و وفاداری به آن آرمانها، حالا باعث شده که نتوانند جایگاه درست خود را در قضاوت دربارهی جامعه پیدا کنند. آنها فعال سیاسی نیستند، مردم عادیاند که هنوز آثار شعارهای انقلابی بر آنها باقی است.
برای این عده که درست یا غلط در بهمن ۱۳۵۷ انقلاب کردند و گمان می کردند که پشت شعار «استقلال و آزادی» حرکت میکنند، جمهوری اسلامی، گزینهای بود که قرار بود آن شعارها را محقق کند. دست کم برای کسانی که باورهای مذهبی داشتند، این گزینه با پسوند اسلامیاش، انتخابی درست به نظر میآمد: اسلام سیاسی که دربارهی آن تبلیغ میشد، برای همه چیز راهحلی در کتابهایش داشت و آزمودن آن فرصتی بود که مذهبیها نمیخواستند از دست بدهند. اما با تغییر مسیر انقلاب، بسیاری از آن آرمانها هم تغییر شکل دادند. ناظران بیرونی و حامیان انقلابی، چند دسته شدند: یا به جمع منتقدان و اصلاحطلبان پیوستند، یا از دم مخالف شدند، یا سکوت کردند و همچنان وفادار ماندند.
برای دستهی سوم، انتخاب گزینهی اول و دوم نه تنها آسان نبود، که غیر ممکن مینمود. چطور میتوانستند به چیزی پشت کنند که برایش سینه سپر کرده بودند؟ چطور میتوانستند از آن انتقاد کنند؟ شجاعت این را که کمی از دایرهی افکار و ایدئولوژیشان بیرون بیایند و زاویهی نگاهشان را عوض کنند، نداشتند. کار آسانی هم نیست؛ به خصوص وقتی پای ایدئولوژی در میان باشد. هم ترسهایی ماورایی در میان است، بابت آنچه مدام از تریبونهای رسمی و سنتی تبلیغ میشود و در ناخودآگاهشان به عنوان حقیقتی الهی ریشه کرده، هم تهدیدهای بیرونی هست: از دست دادن جایگاه اجتماعی، طرد شدن و … . حتی زمانی که این گروه از افراد سعی میکنند تجربههایی از نوع دیگر داشته باشند، در مقابل فشار اجتماعی تاب نمیآورند و کم کم عقب میروند. نهادهای قدرت در خانواده و اجتماع، همواره آنها را زیر نظر دارند و هر تغییری با واکنش روبهرو میشود. دایرهی تهدیدها هم وسیع است: از انتساب صفت سست و ضعیف و مذبذب گرفته تا تهمت وطن فروشی و بیگانه پرستی.
به خودشان هم که رجوع میکنند، تردید هجوم میآورد: پای اعتقادی ایستادهاند و سخت است قبول کنند تو زرد از آب درآمده، به خصوص که پایه و اساس مذهبی هم دارد. انتخاب آنها در نهایت این است که هرجور شده از آن حقیقت آرمانی دفاع کنند، حتی اگر به بهای این باشد که لاپوشانی کنند، توجیه کنند، چشم ببندند یا انکار کنند. آنها جرات شک کردن ندارند و از نتیجهی شکهای خود میترسند. از سوی دیگر، منافعی دارند شخصی و اجتماعی که تهدید میشود و به خطر میافتد. این منفعتها همیشه مادی نیستند؛ از قضا گاهی ذهنی و روانیاند. منفعت ماندن در حصار امن ذهن، جایی که خیال میکنی همه چیز خوب است. جایی که موقعیت فکریات به هم نمیریزد، آنجا که امنیت روانیات از بین نمیرود. اینجاست که پذیرش هر تغییری ممکن است به بهای از دست رفتن این امنیت باشد. به همین خاطر است که مقاومت میکنند. آنها نمیخواهند تصویری را که از بهشت در ذهنشان ساختهاند خراب کنند، نمیخواهند ساختمان امن و بتون آرمهی آرمانهایشان ویران شود. شاید این هم نوعی منفعت طلبی است که میتوان آن را منفعتطلبی روانی و ذهنی دانست. در مقابل، اگر کسی بتواند برای بازبینی اندیشههایش از قضاوت اجتماع، قضاوت دوست و مادر و رییس اداره، بگذرد، شاید بتواند عادلانهتر دربارهی تغییرات و پرسشها قضاوت کند.
فیل چه شکلی است؟
برای اینگروه از افراد، قضاوت دربارهی شرایط امروز جامعهی ایران آسان نیست. از یک سو در داخل اتاقی هستند به نام ایران که به دلیل خواست قدرت سیاسی، چراغی در آن روشن نیست. حکومت نه تنها اجازهی روشن کردن چراغی را نمیدهد، که هر شمع و جرقهای را هم خاموش میکند. این اتاق تاریک، داستان «فیل در اتاق تاریک» را از مثنوی مولوی به خاطر میآورد:
فیل اندر خانه تاریک بود عرضه را آورده بودندش هنود
از برای دیدنش مردم بسی اندر آن ظلمت همی شد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود اندر آن تاریکیاش کف میبسود
آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد گفت همچون ناودان است این نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید آن برو چون بادبیزن شد پدید
آن یکی بر پشت او بنهاد دست گفت خود این پیل چون تختی بدست
همچنین هر یک به جزوی که رسید فهم آن میکرد هرجا میشنید
از نظر که، گفتشان شد مختلف آن یکی دالش لقب داد این الف
آنها که لاجرم در این اتاق تاریک زندگی میکنند، تک صدایی حاکم بر جامعه، فقدان عدالت اقتصادی و اجتماعی، تبعیض جنسیتی و قومی و مذهبی، سرکوب مخالفان، دخالت در پوشش و زندگی خصوصی مردم، محدود کردن فرصت رشد و بالندگی برای همه بدون نسبت شان با قدرت و… را نمیبینند یا اگر ببینند، به خاطر تعهد به آرمانهای قدیمی و ترس به هم خوردن امنیت روانیشان، نادیده میگیرند. به اصطلاح اسلامی راه «تقیه» در پیش میگیرند و «مصلحتاندیشی» میکنند؛ مصلحتی که آن را نهایتی نیست.
حتی تصور اینکه افراد آزادی و اختیاری در گزینش نوع زندگی و تغییر باورهای قبلی داشته باشند، برای این عده مقدور نیست و شاید آن را لازم هم ندانند. آنها در نظامی پرورش شدهاند که همیشه قیمی را لازم میداند: والدین، معلم، جامعه و ولی فقیه. تابع همین باور، برای ابنای بشر حق گزینش و تغییر قائل نیستند. تغییر در نظرگاه آنان به مثابهی زیر پا گذاشتن ارزشها و آرمانهاست و پافشاری، به معنای اعتقاد راسخ و ایمان به هدف. در اتاق تاریکی که آنها را احاطه کرده، هر نوع ارتباط با جهان بیرون به معنی ارتباط با «دشمن» تلقی میشود؛ باوری که حکومت همواره نسبت به آن هشدار داده و با توسل به اعتقادات مذهبی به آن عمق بخشیده است. کسانی که در این فضا به تجربهی جهان و خود مشغولاند، آن را «ناودان» و«بادبزن» و «تخت» توصیف میکنند، تصویری ناقص و گاه متناقض از خود و جهان و متفاوت با واقعیت آن. چه بسا جهان خارج از آنها فارغ از سیاستهای حکومتها، در زمینههای گوناگون مانند نظام آموزشی و تربیتی و فلسفیاش دستاوردهای بزرگی داشته، اما آنها فکر میکنند دنیا همین است که خود از دریچهی صلاحدید حکومت میبینند: فیلی در خانهی تاریک!
از دستاوردها و افتخاراتی حرف میزنند که رسانههای رسمی دولتی تبلیغ میکنند، دستاوردهایی که در آن از عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی، ارتقای سطح آموزش، اخلاق، رشد فرهنگ فردی و اجتماعی، رشد هنر و ادبیات و … خبری نیست. آنها از اشاره به وجوه دیگر عاجزند و نمیتوانند آنچه را که به نظرشان برجسته میآید بگویند. برایشان ساده نیست که تصویر دیگری از جامعهی خود ارائه دهند که در آن به عنوان مثال، تبعیض جنسیتی و قومی و نژادی نباشد، افتخاری واقعی و دستاوردی ملموس در حوزهی تولید علم، رتبهای درخور برای دانشگاهها و موسسات آموزشی، خبری خوشایند دربارهی وضعیت اقتصاد مردم، امیدی دربارهی قیمت سکه و دلار… ارتقای سطح سلامت مردم و گسترش اخلاق.
شاهدانی که در یک جامعهی بسته به تماشای جهان پیرامون خود میروند، تصویر مشخصی از یک حقیقت واحد نمیبینند. ادراک آنها ادراکی ناقص است و گرچه شاید برداشتهای متفاوت از یک حقیقت ادعا کنند که دست کم به بخشی از حقیقت دستیافتهاند، اما در توصیف آن وا میمانند.
در کف هریک اگر شمعی بدی اختلاف از گفتشان بیرون شدی
آنها شاید به زعم خودشان صادقانه به آرمانهایشان وفادارند، اما پاسخ به این سوال برایشان آسان نیست: فیل چه شکلی است؟