برای بسیاری از جوانان لبنانی حوادث این روز از سال ۱۹۹۰ معنای خاصی ندارد… کسانی که در روز ۱۳ اکتبر سال۱۹۹۰ کودک بودند، چیزی از آن روزها به یاد نمیآوردند، یادشان نیست چطور ژنرال عون زیربار اعتراف به حکومت قانونی برآمده از توافق ملی که در شهر طائف سعودی و در سال ۱۹۸۹به امضا رسید، نرفت. توافقی که به شکل سمبلیک به طائف مشهور شد.
عون-که در آن زمان رئیس یک «دولت نظامی» متشکل از سه وزیر غیرمسلمان بود- براین عقیده بود که همه توافقات ملی که با آنها مخالفت کرد، توافقاتی باطلاند و در زیر سیطره نظام سوری و در یک زد و بند منطقهای -بینالمللی بسته شدهاند.
همچنین عون به جوهره «اتفاق طائف» و اصلاحات گسترده درقانون اساسی که هدفش پایان بخشیدن به عوامل جنگ لبنان(از سال ۱۹۷۵ شعله ور شد و تا سال۱۹۹۰ و بعد از امضای توافق ادامه داشت) معترض بود. معروف بود که روح آن اتفاق زدودن احساس خسران مسلمانان و احساس هراس مسیحیان است. تعدیلاتی در تقسیم کرسیهای پارلمان و تقسیم مناصب کلیدی بین شخصیتهای وابسته به ادیان و مذاهب مختلف.
این تعدیلات که عون و همکارانش «تضییع حقوق مسیحیان» به حساب میآوردند، مزایای مهمی برای مسیحیان داشت. از همه مهمتر تبدیل طرح تقسیم سهمها در قدرت از عرف شفاهی به توافق مکتوب بود. هرچند اختیارات رئیس جمهوری کاهش یافت و سهم مسلمانان در پارلمان افزایش، اما اغلب مناصب مهم و کلیدی در اختیار مسیحیان ماند علیرغم اینکه نسبت واقعی جمعیت به سود مسلمانان تغییرکرد؛ ۶۰درصد در مقابل ۴۰ درصد. ریاست جمهوری، فرماندهی ارتش، ریاست بانک مرکزی و ریاست شورای عالی قضایی در اختیار مسیحیان ماند.
معادله دقیقی که توافق طائف راه انداخت، در آن زمان به تأیید پاتریک مارونی نصرالله صفیر و دکتر سمیرجعجع فرمانده نیروهای لبنانی، قویترین نیروی مسیحی درگیردر جنگ لبنان، رسید. اما عون آشکارا آن را رد کرد و با آن درافتاد. در حالی که نظام دمشق و کیانی که تهران پایهگذاری کرد و دمشق بزرگ کرد و از آن مراقبت نمود تا بشود حزب الله، آن توافق را در ظاهر پذیرفتند و در باطن با آن جنگیدند( یا میتوان گفت تلاش کردند مانع اجرای بخشهایی شوند که باب میلشان نبود).
ریشههای حوادث ۱۳ اکتبر ۱۹۹۰ در حقیقت به ۲۲-۲۳ سپتامبر۱۹۸۸ برمیگردد، وقتی دوره ریاست جمهوری امین الجمیل به پایان رسید.
در آن دوره لبنان درگیر بحران سیاسی فرسایندهای شده بود و اختلاف میان رئیس جمهوری و نخست وزیر که منجر به استعفای نخست وزیر دکتر سلیم الحص شد. بعد از آن درسایه این خلأ، الجمیل قدرت را به شورای نظامی درارتش لبنان سپرد و شورا را به دولت تبدیل کرد و رئیس شورا شد نخست وزیر… فرمانده مسیحی مارونی ارتش میشل عون.
در حقیقت از کاخ ریاست جمهوری اعلام تشکیل حکومت نظامی شد، با ۶ وزیر از افسران شورای نظامی به ریاست عون. اما این گام با استعفای فوری سه افسر-وزیر مسلمان روبه رو شد(سنی و شیعه و دروزی). البته عون توجهی نکرد و این غیبت مسلمانان را مخالف مشارکت در حکومت براساس قانون و توافق نمیدید بلکه آن استعفای این سه تن را نتیجه فشار سوریه دانست.
شکاف بیشتر شد. کشور میان دو دولت تقسیم شد؛ دولتی مدنی به ریاست سلیم الحص و دیگری نظامی به ریاست عون که خود را رئیس دولت قانونی میدید. برهمین اساس انتخاب رنه معوض به عنوان ریاست جمهوری را قبول نکرد و زیر بار تخلیه کاخ ریاست جمهوری نرفت.
حوادث از پی هم آمدند و معوض ۱۷ روز بعد براثر انفجار در روز جشن استقلال کشته شد. نمایندگان الیاس هراوی را به عنوان رئیس جمهوری انتخاب کردند و تصمیم گرفتند به عصیان عون بر قدرت قانونی پایان دهند در حالی که عون اصرار داشت در مقابل فشارهای داخلی و منطقهای و بینالمللی با استفاده از قدرت ارتش و هوادارانش بایستد.
صبح روز ۱۳ اکتبر۱۹۹۰ و بی ثمرماندن نصایح و هشدارها و فشارها… تانکهای ارتش سوریه مستقر در لبنان به سوی کاخ ریاست جمهوری در بعبدا حمله کردند. عون تسلیم شد و به خانه سفیر فرانسه در همان حوالی گریخت و عصیان به پایان رسید.
عون به فرانسه تبعید شد و جنگ بی سختی علیه سوریه و حزب الله راه انداخت.
با همه این احوال فصل پایان حضور نظامی سوریه در لبنان پس از ترور رفیق الحریری در سال ۲۰۰۵فرارسید. جنایتی که موجب یکپارچگی افکار عمومی لبنان شد و فشارهای داخلی و خارجی و اجبار نظام دمشق به عقب کشیدن نیروهایش… این جنایت دو نتیجه دیگر هم داد که دستکمی از آن یکی ندارند:
-روشن شدن نقش حزب الله و پشت سرش ایران در لبنان.
-بازگشت عون از تبعید براساس یک زد و بند با دمشق و تهران. مدتی کوتاه پس از برگشت و به بهانه نادیده انگاشتن وزن حقیقیاش به تفاهماتی با حزب الله رسید که هدفشان رسیدن به ریاست جمهوری بود…
امروز جریان آزاد میهنی(حزب عون) در کنار کسانی ایستاده که روز ۱۳امتبر۱۹۹۰ با او جنگیدند…