کنیسه های یهودیان در محله ای با اکثریت مسلمان و قبرستان یهودیان در کنار قبرستان مسلمانان، یادگارهایی از هم دیگر پذیری پیروان این دو دین ابراهیمی در شهر هرات در غرب افغانستان است.
این شهر باستانی که به لحاظ زندگی و مرگ شمار زیادی از دین مداران و عارفان بزرگ به خاک اولیاء شهرت دارد و از احترام ویژه ای نزد مسلمانان برخوردار است. در زمانی نه چندان دور زادگاه و مامن بزرگترین جامعه یهودیان این کشور نیز بوده است.
افغانستان؛ کشوری با اکثریت مسلمان، سالهاست که اقلیت یهودی اش را از خود رانده است و در حال حاضر تنها یک یهودی «وطن دوست» به دور از اعضای خانواده و هم کیشان خود در این دیار زندگی می کند.
رد پای یهودیان در افغانستان
پیشینه زندگی پیروان حضرت موسی در افغانستان به قرن هشتم میلادی بر می گردد که در برگیرنده جوامع مختلف بودند و بیشتر آنان در هرات، کابل، بلخ، غزنی و قندهار زندگی می کردند.
تعداد کل یهودیان افغانستان در اواسط قرن بیستم در حدود ۱۰ هزار نفر برآورد می شد که با گذشت زمان جوامع کوچک تر آنان یک جا شدند و در قرن ۱۹ و نیمه اول قرن ۲۰، هرات میزبان بزرگترین جامعه یهودی این کشور شد.
یهودیان در هرات به ” موسایی” ها معروف بودند؛ مردمی تجارت پیشه و اهل کسب به ویژه در زمینه تهیه ابریشم و رنگ ریزی که بیشتر در بازار چهارسوق(چهار سو) این شهر بازارچه مخصوص به خود داشتند.
موسایی های هرات از لحاظ فرهنگی با یهودیان ایران در ارتباط بودند و این روابط پس ازسالهای ۱۸۴۰-۱۸۳۸، که ۲۰۰ خانواده یهودی در پی اجبار برای تغییر دین شان به اسلام از مشهد ایران به این شهر گریختند نزدیک تر شد.
بزرگترین جامعه یهودی افغانستان برای عبادت و مطالعات مذهبی از زبان عبری استفاده می کردند در حالی که فارسی هود زبان اصلی و کاری آنان بود و لهجه مخصوص به خود را داشتند اما مهاجرانی که از مشهد، یزد و دیگر شهرهای ایران آمده بودند ترجیح می دادند با همان لهجه خود صحبت کنند.
در سال ۱۹۷۸ وجود چهار کنیسه در محله مهمندها و حوالی بازار عراق در شهر قدیم هرات به نام آن مُلا آشور، یوآو ، غول و چهارمی بدون نام کشف و تثبیت شد.
در حال حاضر از کنیسه ملاآشور به عنوان یک مکتب/مدرسه ابتدایی استفاده می شود و کنیسه غول با حفظ ساختار و معماری آن، به مسجد حضرت بلال مسمی شده و مورد استفاده قرار می گیرد اما کنیسه یوآو که یک عمارت خشتی دو طبقه با معماری مختلط عصر تیموریان و دارای حیاط درونی است٬ در سال های اخیر بازسازی شده است و از آن به عنوان یک مرکز فرهنگی و آموزشی استفاده می شود.
قبرستان بزرگ یهودیان هرات نیز که در محله فیروز آباد و در جوار آرامگاه مسلمانان و هندوسوزی قرار دارد، با کمی آسیب و بدون این که بازسازی شود، با همان ساختار اصلی اش حفظ گردیده است.
سر آغاز از هم پاشیدگی جوامع یهودی افغانستان
تا اواسط قرن بیستم، یهودیان افغانستان تماس کمی با دنیای بیرون داشتند و پیوند آنان به جوامع یهودی همسایه در ایران، آسیای مرکزی و هند محدود می شد اما در سال ۱۹۵۰ به طور رسمی اجازه ترک افغانستان را بدست آوردند و از سال ۱۹۵۲ به بعد از خدمت در ارتش معاف شدند و در مقابل مجبور شدند مالیات معینی را بپردازند.
یک دهه قبل از ایجاد اسراییل تا جنگ آن با اعراب در سال ۱۹۶۷، که حساسیت های زیادی علیه قوم یهود در جهان اسلام و از جمله در افغانستان بر انگیخت، حدود چهار هزار تن از یهودیان افغانستان رهسپار سرزمین های اشغالی شدند وبه یهودیان اسرائیل پیوستند اما سه جامعه یهودی کابل، بلخ و هرات همچنان فعال ماندند و درنهایت، وقوع کودتای خونین کمونیستی در سال ۱۹۷۹ و تهاجم ارتش سرخ شوروی که به جنگ های داخلی و حکمروایی طالبان انجامید، آخرین میخ های بود که بر تابوت جامعه کوچک یهودی این کشور کوبیده شد.
در سال ۱۹۹۰ تنها ۱۵ تا ۲۰ خانواده یهودی در کابل باقی ماندند و آنان نیز به زودی این شهر را به مقصد ترکمنستان، ازبکستان و هندوستان ترک کردند. با سقوط حکومت طالبان در سال ۲۰۰۱ تنها دو تن یهودی در کابل باقی ماندند و براین باور بودند که ۵ یا ۶ خانواده از هم کیشان آنها در هرات زندگی می کنند.
اسحاق لوی ۶۹ ساله یکی از دو عضو تنها کنیسای کابل در جنوری ۲۰۰۵ درگذشت و برای به خاک سپاری در کوه زیتون به بیت المقدس انتقاد داده شد. پس از وی، زوولون سیمانتوف که زاده هرات است٬ یگانه وارث جامعه یهودی این کشور شد.
زوولون اکنون پس ازدوازده سال از سرنگونی حکومت طالبان، یک کباب پزی را در کابل اداره می کند. گوشت مورد نیاز رستوان خود را از گوشت حلال اسلامی تهیه می کند و با استخدام شماری از کارکنان مسلمان به مشتریانش کباب آماده می کند٬ اما خودش از گوشت با ذبح یهودی تغذیه می کند.
او حتی به خاطر این که حساسیت مشتریانش مسلمانش را تحریک نکند از” کیپا” یا عرق چین ویژه یهودیان استفاده نمی کند٬ اما بعد از پایان کارش، آن را بر سر می کند و به عبادت می پردازد.
سیمانتوف، آخرین بازمانده یهودیان افغانستان، هیچ هم کیشی ندارد تا او را برای برگزاری مراسم و اعیاد و نیایشها همراهی کند و مجبور است به تنهایی تمام مراسم و نیایش های ویژه این دین را برگزار کند.
وی به تنهایی یگانه کنیسه فعال و تک عضوی کشورش را پاک می کند و هم مراقب قبرستان کوچکی از هم کیشان خود است تا به یاد و خاطره مردگان قومش بی احترامی نشود.
تنها وارث جامعه یهودیان افغانستان با تلفن و نامه با همسر و دخترانش در اسراییل در ارتباط است و علاقهای به ترک کشورش ندارد. او می گوید چنان چه خطر جدی جان وی را تهدید کند وطنش را ترک خواهد کرد.