دکتر غلامرضا اعوانی، رئیس انجمن حکمت و فلسفه ایران

دکتر غلامرضا اعوانی، رئیس انجمن حکمت و فلسفه ایران

اشاره: مولانا جلال الدین محمد بلخی که در کتاب ها از او به نام های “مولانای روم”،” مولوی” و “ملای روم” یاد کرده اند، یکی از بزرگترین و تواناترین شعرا و عرفای نام آور و یکی از درخشان ترین ستاره های آسمان ادب فارسی است. هر سال به مناسبت رحلت مولانا در روز ۲۶ آذر ماه مراسم های مختلفی در بزرگداشت این شاعر ایرانی برگزار می کنند. به مناسبت این روز گفت و گویی با دکتر غلامرضا اعوانی، رئیس انجمن حکمت و فلسفه ایران، انجام دادیم. دکتر اعوانی در این گفت و گو ضمن انتقاد از وضعیت مولانا پژوهی در ایران به برخی از وجوه فکری و معنوی مولانا و پیام او برای دنیای معاصر ما پرداخته است.

***

پرسش: سالهاست که در مقام و منزلت مولانای بلخی مراسم و بزرگداشتهای مختلفی برگزار می شود به نظر شما آیا فعالیت محافل علمی و آکادمیک ایران توانسته مولانا پژوهی را در کشور نهادینه کند؟

به نظر من، ما چنانکه باید و شاید، حق مولانا را ادا نکردیم و شایسته بود که بیش از اینها به مولانا می پرداختیم. در جهان امروز به مولانا توجه بسیاری می کنند. الان تعداد کتابهایی که به زبان انگلیسی و به زبانهای دیگر درباره مولانا نوشته می شود، بیشترین تعداد است.

شما اگر در اینترنت مثلا به آ‎مازون نگاه کنید می بینید که بیش از ۲۰۰ کتاب درباره مولانا، موجود است. به هر کتابخانه، کتاب فروشی که شما مراجعه بکنید، کتابهای بسیار بسیار، بکر و خوبی را می بینید که البته همه در یک سطح نیست ولی در میان آنها کتابهای بسیار خوبی پیدا می شود. ترجمه دومی که از مولانا بعد از نیکلسون شده ترجمه ای به شعر است که شاعر آمریکایی آن را فراهم کرده در مجموع ۱۰ سال از پرفروش ترین کتابها بوده است، حتی گفته شده است که بیشتر از انجیل، یا در حد کتاب مقدس به فروش رفته و این دلالت دارد که واقعا جهان امروز که دور افتاده از معنویت است، می خواهد آن هویت معنوی و الهی خودش را باز بیابد.

ما در سال ۸۶ همایش بین المللی مولانا را در تهران با حضور بسیاری از اندیشمندان و فرهیختگان داخلی و خارجی برگزار کردیم و قرار شد که دبیرخانه دائمی در مورد مولانا داشته باشیم اما متاسفانه پس از آن سال دیگر این کار به فراموشی سپرده شد و مقامات مسئول چندان به این کار اهتمام نکردند و دبیرخانه را تعطیل کردند و کارهایی که هم اکنون شما در جاهای مختلف می بینید بیشتر فعالیت فردی و علاقه فردی است. هنوز ما نتوانسته ایم به غیر از درسهایی که در ادبیات به دانش آموزان و دانشجویان می دهیم از مولانا بگوییم.

پرسش: به نظر شما چرا در دنیای امروز به مولانا توجه ویژه ای شده است؟

من معتقدم که دلایل استقبال از اشعار مولوی، جهانی بودن اندیشه های مولانا است، زیرا مولانا دارای افکار بلند انسانی و اسلامی است که ریشه در فطرت انسانها دارد و بدون ‌مرز و زمان است. او بر مسائل بنیادین انسانی تکیه دارد، مسائلی مانند عشق و ایمان و عدالت که هیچ‌ گاه کهنه نمی شوند . من این شعر شیخ بهایی را درباره مولانا می خوانم، شیخ بهایی درباره مولانا، اشعار زیبایی دارد که یکی از آنها، این است که می گوید:

من چه گویم وصف این عالیجناب
نیست پیغمبر ولی دارد کتاب

مولانا کتابی دارد که تفسیر حقیقی قرآن و راز معنویت و اصل معنویت است، کتاب او مثنوی معنوی است انسان را با حقیقت، با معنا و طلب، آشنا می کند و در واقع آن را می یابد. بنده زمانی، در یک جایی، خدمت یک عارف بزرگی رسیده بودم، شخص بسیار وارسته و والا مقامی بود، از من سئوالی کرد.

من می خواستم ببینم، این شخص اولین سئوالی را که از من می کند، چیست؟ چه از من می پرسد؟ از من پرسید، البته خیلی سالهای پیش بود، جوان بودم، گفت: آیا شما مثنوی خوانده اید یا نه؟ بنده گفتم مقداری خوانده ام، بنده را بسیار تشویق کرد آن شخص عارف و دانا و فرزانه، فارسی نمی دانست، گفت این آرزوی من بود که من، زبان فارسی می دانستم تا بتوانم مولانا را بخوانم و بفهمم. من ترجمه مثنوی را خوانده ام، اما می خواستم مولانا را به شعر خود او، آنچه را که گفته، به زبان فارسی بخوانم. اگر فارسی را می دانستم برای من کافی بود همین که مولانا را بخوانم و واقعا این گزاف نیست.

واقعا ارزش دارد که انسان به زبان فارسی مولانا بخواند، مثنوی بخواند، دیوان شمس تبریزی که دیوان عشق است، دیوان معرفت است، دیوان معناست، دیوان قدسیت است و مقام حقیقی انسان الهی است را درک بکند، ما امروزه بیش از هر زمان دیگری، به مولانا احتیاج داریم، بنده بارها و بارها گفته ام، ما هزاران بار، به معنویت مولانا بیشتر احتیاج داریم تا به تکنیک غرب. نمی گویم به تکنیک غرب احتیاج داریم یا نداریم. این مسأله دیگر است. آنچه را که به آن نیاز مبرم داریم، آن معنویتی است که در عرفان ما متجلی است و در واقع شخص مولانا بزرگترین نماینده آن است.

پرسش: شما چه توصیفی از شعر مولانا دارید و معتقدید این اشعار تا چه اندازه با مراتب معرفتی انسان در ارتباط است؟

شعر مولوی، شعر شوریدگی است، شعر عصیان علیه هر آن چیزی است که قصد دارد انسان را محدود کند و از انسان بودن بازبدارد. عصیان مولوی عصیانی انسانی است که نمی خواهد در چارچوب هایی که برایش تعریف کرده اند زندگی کند.

شعر مولوی بر آنچه انسان را صرفا به زمین وصل کند و در همان قالب و نظم زندگی بگذراند شورش و عصیان می کند. عصیانی که در شعر مولوی موج می زند به رهایی انسان می اندیشد و این همان نیازی است که انسان امروز در جهان مدرن به آن نیاز دارد. انسانی که در بند نظم آهنین دنیای جدید است در پی عصیانی است که شعر مولوی سرشار از آن است.

شما چند نفر را در دنیا می شناسید که عرفان را بیان کرده باشند، البته هستند، اما آن کسانی که در واقع زبده هستند چه کسانی هستند؟ در همه ادوار، من نمی گویم در آیین بودا، در آیین هندو، در مسیحیت، در آیین یهود، هر جایی در دنیا، آن تعدادی که شهره هستند آیا ابن عربی است؟ آیا شانکارا است؟ که این گمان من نیست، این گمان عده زیادی است که هر کسی را مقایسه کنید با مولانا، هیچ کسی در بیان اسرار معرفت، در بیان حقایق، در بیان معنا به مولوی نمی رسد.

گفت المعنی هوالحق شیخ دین
بحر معنی های رب العالمین

عالم را معنا دیدن و این معنا را حق دیدن، این صفت عرفان ماست و کمال تجلی آن در عرفان مولاناست که از شمع وجود شمس تبریزی بهره گرفته. واقعا چه وجودی بوده شمس که نفسش در او کارگر افتاده و مولانا را به یک عالم الهی، ربانی بدل کرده است.

مولانا عظیم تر از آن است که ما بتوانیم حق او را ادا کنیم، فقط خدا می داند مولانا کیست؟ او به مقام مولانا واقف است. در این چند روز ما نمی توانیم «کما هو حقه» واقعا آنچه را که مولانا شایسته آن است ادا کنیم اما به تعبیر خود او:

آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید

اما مولانا تعبیر انسانی از عشق دارد که در عرفانهایی که از آن یاد کردید کمتر دیده می شود. به نظر شما عشق در نظر مولانا چه معنا و مفهومی یابد؟

مولانا عشق اصلی را نزد خدا می داند. او عشق اصلی را بسان زر ناب می داند. در حالی که عشق انسانی ما فقط زراندود است، مولانا مثالی می زند مبنی بر اینکه آتش سرخ است‌‏، نور آن سفید است و چوب در حال سوختن هم منشا دود است. او معتقد است عشق ما دود دارد، در حالی که عشق خدا پاک است.

در نظر مولانا زر انسان جنبه حقانیت دارد.عشق انسان تنها زراندود، زر اصلی یعنی خداست. مولانا معنی شناسی است که به حقایق و اسراری پی می برد که به انسان اختصاص دارد، خدا خود گفته است که به انسان همه اسرار را با قید کل ها آموخته است. یعنی حقایق همه اسرار الهی در انسان ظهور دارد. بنابراین او وجود جامع و الهی و مظهر اسم الله است.

مولانا معتقد است که انسان نباید به مرده وجود فانی دل ببندد، بلکه بایستی به وجود ازلی حضرت حق دل ببندد. مولانا عقل را بر جزئی و کلی تقسیم می کند، عقل کلی نزد او همان عشق است، مولانا از عقل مکتسبی و قراردادی هم سخن می گوید. مولانا آنچه را با عشق تضاد دارد، عقل جزئی و دنیایی می داند.

پرسش: با توجه به توصیفی که ارائه کردید شما چه رابطه ای میان شعر مولانا با مخاطب می بینید؟

رابطه شعر مولانا با مخاطب، رابطه ای بر مبنای آنچه در عالم پیچ و مهره می گذرد، نیست. دست شعر مولانا گرم تر از آن است که وقتی دست خواننده را می گیرد، خواننده احساس بیگانگی کند. از طرف دیگر شخصیت های شعری مولانا نیز روابطی دارند که آنها را با یکدیگر پیوندی عاطفی می بخشد. این سخن بدان معنا نیست که رابطه انسان ها در شعر مولوی از الگوهای صرفا عاشقانه تبعیت می کند.

رابطه میان شخصیت های مولانا همان گونه که می تواند از عشق برخوردار باشد؛ از قهر، کینه و جنگ هم برخوردار است، اما همه این روابط؛ بنیادی غیرمکانیکی دارند. آنچه در این روابط تعیین کننده است، مؤلفه هایی است که برخاسته از ذات انسان است نه عواملی صرفا متکی بر قواعد علمی.

مولوی رابطه میان انسان های شعر خود را به گونه ای می سازد و شکل می دهد که نگاه مبتنی بر دانش و علم در آنها جایی دارد که باید داشته باشد، نه بیشتر. در عین حال این ویژگی های اساسی انسان است که این روابط را ماهیت می دهد و این همان نکته ای است که دنیای مدرن به آن نپرداخته، اما انسان چنین دنیایی به دنبال آن است. همین امر به گرایش انسان دنیای مدرن به شعر مولانا می انجامد.