غلامحسین ابراهیمی دینانی

غلامحسین ابراهیمی دینانی

دکتر ابراهیمی دینانی در بخش نخست این گفت و گو به آشنایی خود با فلسفه اسلامی اشاره کرد و گفت که معتقد است نحله های گوناگون فلسفی وجود دارد اما جوهر فلسفه یکی است و آن هستی شناسی و رفتن به ژرفای هستی و درک ماهیت اشیاء است. وی همچنین با اشاره به این نکته که ابن سینا برای کل جهان اسلام و ملاصدرا برای ایرانیان بیشتر شناخته شده است گفت: “سهروردی فیلسوفی است که نظام فکری اش، نظام فکری ایرانی-اسلامی است؛ یعنی بیش از هر فیلسوف دیگری یک ایرانی مسلمان است. البته ملاصدرا و ابن سینا هم ایرانی و مسلمان اند، اما اولا سهروردی بیش از هر فیلسوفی ایرانی است و ثانیا می توانم ادعا کنم که بیش از هر فیلسوف دیگری در مسلمانان با قرآن آشنایی داشته است.”

دکتر دینانی با تاکید بر این نکته که حکمت مشرقیه ستون فلسفه اسلامی است گفت: “اگر ابن سینا حکمت مشرقیه نداشت، نمی توانست ستون فلسفه اسلامی باشد. ابن رشد می گوید که ابن سینا ارسطو را نفهمیده اما من در کتابم می گویم که آقای ابن رشد، شما ابن سینا را نفهمیده ای. ابن سینا چون دارای حکمت مشرقیه بوده و بنیاد فلسفه و فرهنگش ایران باستانی است، چون به حکمت نور از قرآن و انتخاب آن، نشانگر این امر است که ابن رشد او را نفهمیده. غزالی در “مشکات الانوار” و حتی سهروردی تحت تاثیر ابن سینا بوده است.”

***

چرا تاریخ فلسفه اسلامی نوشته نشده است؟ یک کاری دکتر نصر انجام داده به همراه الیور لیمان اما به نظر می رسد جا برای کار بیشتر باشد.

پرسش مهمی است. اما من اول یک سؤال از شما می کنم. آیا تاریخ کلام اسلامی به فارسی نوشته شده است؟ آیا تاریخ ادبیات فارسی به مفهوم جدید، قبل از ادوارد براون انگلیسی نوشته شده است؟ از ادبیات، فلسفه، کلام و … می گذرم. فقه در حوزه علمیه از همه چیز مهمتر بوده است؛ آیا ما تاریخ مدون و تحلیلی فقه داریم؟ غیر از کتاب چند جلدی مرحوم شهابی که هنوز کامل نیست. پس معلوم می شود که ما ذوق تاریخ نوشتن نداریم. اما چرا؟ آیا ما اصلاً به تاریخ کشور خودمان عنایت داشته ایم؟ شما که یک خبرنگار هستید، آیا تاریخ ۱۰۰ سال اخیر را به دقت می دانی؟

تا حدودی.

قطعاً بطور کامل نمی دانی.

اجازه دهید بحث را به گونه ای دیگر پیگیری کنیم. ابتدای بحث گفتید که من به دنبال عمق هستم. کسی که به دنبال عمق است وضعیت امروز و گذشته را به خوبی تحلیل می کند تا بداند در کجای این جغرافیای اندیشه ایستاده است. به همین دلیل است که از تاریخ فلسفه اسلامی باید پرسید. چرا نگارش تاریخ نکردید؟

البته برخی گروهی کار می کنند و کم و بیش بلدند؛ من گروهی نمی توانم کار کنم. درست است که تاریخ فلسفه اسلامی ننوشته ام اما به هر حال «ماجرای فکر فلسفی» را نوشته ام و این ماجرای فکر فلسفی، به یک معنا کار تاریخی هم هست. اگرچه زندگینامه و سال تولد و مرگ اندیشمندان را ننوشته ام اما سیر اندیشه را که نوشته ام و نشان داده ام تفکر اسلامی چه موانعی داشته و با چه مشکلاتی مواجه بوده است.

کار دیگران چون نصر، شریف، ماجد فخری و شیخ سعید را چگونه ارزیابی می کنید؟

در حد خودش بد نیست. کار شریف و نصر مجموعه مقالات است و تاریخ فلسفه به معنای منظم نیست. البته ماجد فخری منظم تر است. یعنی هر کدام نواقص و مزایایی دارند. اما من یک نفر، همین در توانم بوده است.

نگارش شما برخلاف قدما که بیشتر حاشیه نویسی بود، مدرن تر است. فکر نمی کنید که در سنت نگارش فلسفه اسلامی باید پوست اندازی شده و نگارش نو جایگزین آن شود؟

تا جایی که می بینم، برخی شاگردانم این گونه نوشته اند. احساس می کنم که سبک من اثر خودش را گذاشته و اجرا می شود. البته قبلاً مغلق گویی و سخت نویسی بوده. در گذشته این رسم نبوده است. فلسفه را باید ساده نوشت.

چرا شما سنت حاشیه نویسی که از گذشتگان به ارث مانده را رعایت نکردید؟

می خواستم خودم باشم و نمی خواستم در یک ایسم باقی بمانم.

شیوه تدریس شما هم با قدما متفاوت است. شما یک چهره آکادمیک هستید، نه یک چهره حوزوی. این امر باعث می شود که فلسفه اسلامی تکان بخورد.

همین طور است. من فلسفه اسلامی را امری پویا می بینم و اگرچه هم در حوزه و هم در دانشگاه درس خوانده ام اما به قول شما به سبک اکادمیک تدرس می کنم. البته سبک تدریس من با دیگر اساتید دانشگاهی نیز متفاوت است. من بهترین شیوه در تدریس و نوشتن را شیوه سقراطی و گفتگویی می دانم. من در کلاس با شاگردانم گفتگو می کنم؛ را فهم فلسفه، گفتگو است. اگر اینطور نباشد، فلسفه به منبر و لکچر تبدیل می شود.

آیا دینانی هم وسوسه نشده که برای خودش یک مکتب فکری را بیندازد؟

می شود کاری کرد که یک ایسم ساخت اما من آنقدر مطلب در میان بزرگان فلاسفه اسلام و آنقدر عمق می بینم که شیفته می شوم و حس می کنم اگر همین را برای مردم وطنم و مردم دنیا توضیح دهم کفایت می کند. برخی آثار من به عربی ترجمه شده و تقریباً همه هفته از کشورهای عربی تلفن دارم. کتاب شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، دفتر عقل و عشق، ماجرای فکر فلسفی و … به عربی ترجمه شده اند.

آقای دکتر از یک طرف می گوییم عرب ها فلسفه ندارند ولی این همه به آن بها می دهند و از سوی دیگر می گوییم ما فلسفه داریم اما هیچ گفتگویی میان ما نیست. این پارادوکس را چگونه می توان حل کرد؟

در گذشته چنین بود اما در سده های اخیر به دلیل ارتباط شان با جهان غرب، این فرهنگ گفت و گو را گرفته اند، در حالی که این گفت و گو تحفه اسلام است. کتاب من در ایران مورد توجه واقع شده و این نشانگر آن است که خوانندگانش نشاط دارند.

چهره های فکری ما هر یک با کتابی و ایده ای مطرح شده اند. مثلا دکتر سروش با قبض و بسط تئوریک شریعت و آقای ملکیان با عقلانیت و معنویت و دکتر طباطبایی با زوال سیاسی. به نظر من شما با “دفتر عقل و آیت عشق” بیشتر شناخته شدید. زیرا در این کتاب پیوند میان عشق و عقل، عرفان و فلسفه را طرح کرده اید و به یک معنا خواسته اید این مرز را بردارید. چرا؟

کسانی که در کشور ما به عرفان علاقمند می شوند و به اصطلاح عرفان زده اند، با عقل دشمنی می کنند؛ در حالی که عارفی که با عقل ستیز می کند به درک عقل پی نبرده است. وگرنه عرف با عقل مخالفتی ندارد. دلیل اینکه این کتاب را باعث شناخته شدن من می دانند هم این است که حرفهای تازه ای در آن طرح شد. شاید عمق کتابهای دیگر زیاد است اما این کتاب حرف تازه ای می زند. در این کتاب با عرفانهای قلابی مخالفت می کنم.

این مخالفت شما با این مسائل در زندگی شما و مهاجرت تان از مشهد به تهران نیز قابل مشاهده است..

البته به شرایط زندگی هم مربوط است. من اهل اصفهانم و آنجا که با آن فضای بسته اصلا نمی توانستم زندگی کنم. البته حالا کمی فضا بهتر شده است. در مشهد هم همیشه زندگی توام با رنج و محنت فکری بود. در مشهد به دلیل حضور تفکیکی ها، مخالفت با فلسفه بسیار است و این رنجی که به من رسید، زایدالوصف است. سید جلال آشتیانی که در خانه بود کمتر مورد هجوم قرار می گرفت اما من که تدریس می کردم و در جامعه بودم بیشتر مورد هجوم و آزار بودم.

فلسفه خوانی شما با دو شیوه رایج در دهه های اخیر یعنی متن خوانی یا خواندن همراه نقد و تفسیر تفاوت دارد. شیوه شما ابداع است و هیچ گاه حاشیه ننوشته اید. از سویی کار شما متن خوانی صرف نیست. کمی در این باره توضیح دهید؟

متن خواندن و تسلط بر متن، خیلی مهم است اما اگر انسان اسیر متن شود، این خوبی به بدی تبدیل می شود. متن همان اندازه که آدم را تعالی می بخشد، می تواند خطرناک هم باشد. اگر اسیر متن شوی، ناتوان می شوی و در فهم بسته می شود. پس باید قدرت استفاده از متن را داشت ولی اسیر آن نشد؛ کسی که اسیر متن شود، فیلسوف نخواهد شد. هم باید بر متن به حد کافی تسلط داشت و هم قربانی آن نشد. بسیاری از افراد قربانی متن می شوند. اگر عمر آدم صرف متن شود، تفکر آزاد از میان می رود. پس راه ظریفی این میان هست؛ هم باید روش استفاده از متن را به دست آورد و هم اسیر آن نشد. من کوشش کردم که اسیر متن نشوم. من به این شیوه رسیدم. از اسارت بدم می آید.

اما اسیر عقل هستید؟

اگر اسیر عقل باشم که خیلی آن را تمجید می کنم. اسارت عقل بهترین اسارت است؛ اگرچه در ذات عقل، اسارت نیست و ذات عقل آزاد است.

شما چهره های برجسته فراوانی در زندگی تان دیده اید. از کدامشان تأثیر گرفته اید؟ جایی گفتید که اگر هانری کُربُن به ایران نمی آمد، شیوه فلسفه ورزی هم¬چنان سنتی باقی می ماند. خود شما از کُربُن چقدر تأثیر گرفته اید؟

کُربُن به فرانسه می نوشت که می گویند بسیار هم دشوار می نوشت. قلم من روان است. فارسی هم که نمی نوشت؛ گرچه می فهمید. از این رو مستقیم از او تأثیر نگرفتم. اما من بیش از هر کسی از علامه طباطبایی تأثیر گرفتم. گرچه از علامه طباطبایی بسیار صحبت می شود اما ناشناخته مانده است. علامه طباطبایی مردی بود که آزادی سهمناکی داشت. من آزاداندیش تر از علامه طباطبایی ندیدم. این بعد او شناخته شده نیست و من بارها گفته ام. او از هانری کُربُن آزاداندیش تر بود بنابراین من تأثیر او را در خودم بیشتر از هر کسی می بینم.

من شاگرد علامه طباطبایی در درس‌های روزانه و جلسات خصوصی شبانه‌شان بودم که در این جلسات تنها تعداد انگشت‌شماری افراد حضور داشتند، بنابراین من از نزدیک با ایشان ارتباط داشتم و به لحاظ فکری نیز به یکدیگر نزدیک بودیم. ایشان در جلسات روزانه که عمومی برگزار می‌شد مباحث فلسفی را بیان می‌کردند که در این جلسات حتی بازاری‌ها هم حضور داشتند اما در جلسات شبانه تنها به باطن تفاسیر قرآن یا مباحث فلسفی عمیق می‌پرداختند و من امروز اندیشه‌هایم را مدیون علامه طباطبایی هستم.

از همان ابتدا در جلسات درس علامه طباطبایی شرکت داشتید؟

خیر، من در دوره اول جلسات علامه در قم نبودم اما از دوره دوم حضور داشتم، کم کم فهمیدم که ایشان نیز به من نظر خاصی دارند، ایشان فهمیدند که من شعر هم می‌گویم، یک روز از من سؤال کردند و من نیز تصدیق کردم ولی ایشان صراحتاً گفتند که فعلا شعر نگو! من دلیلش را پرسیدم و علامه گفتند که چون فلسفه می‌آموزی، ذهنت تخیلی می‌شود.

شما در جلسات علامه طباطبایی و هانری کُربُن شرکت داشتید، چه ارتباط فکری با کَربُن برقرار کردید؟

بله، مرتبا در این جلسات شرکت داشتم به همراه علامه از قم به تهران می‌آمدیم. کُربُن نیز چند ماهی در سال به ایران می‌آمد و باقی را در فرانسه بود، او به شدت مجذوب فلسفه و عرفان اسلامی شده بود و مطالب و کتاب‌هایش را به زبان فرانسه می‌نوشت البته اکنون کتاب‌های او در کشورهای اسلامی به جز عربستان سعودی ترجمه و خوانده می‌شود برای مثال در مناطقی مثل ترکیه، مالزی، اندونزی، کشورهای حوزه بالکان و … درباره کُربُن خیلی انتقادها و مطالب بیان شده است.

من کاری با اینها ندارم که واقعیت او چه بوده اما به ظاهر که به شدت علاقه‌مند تشیع و مجذوب فلسفه اشراق ملاصدرا بود، آثارش نیز در همین رابطه است به عبارت بهتر می‌توان بیان کرد که غربیان از این طریق تا حدودی با فلسفه اسلامی آشنا شدند چرا که متأسفانه در کشورهای اسلامی علاقه به فلسفه کم است و فیلسوفان بزرگ اکثرا ایرانی هستند و همین افراد چون ملاصدرا را چند سالی است که می‌شناسند اخیرا که کتاب‌های کُربُن از فرانسه ترجمه شده کم کم یک شناخت‌هایی در غرب حاصل شده است.

حضور علامه طباطبایی در جامعه را در آزاداندیشی می بیند. حضور دینانی چطور؟

والله من حضور خودم را نمی بینم. (خنده) شاید هم خودم متوجه این امر نیستم و شما که از بیرون نگاه می کنید بهتر می توانید ببینید که من حضور دارم یا نه. اما من خود را مهجور می بینم. تقریباً مهجورم و این احساس را دارم.

شما مهجوریت را به مثابه ناکامی می بینید؟

یعنی مطرح نیستم؛ اینکه چیزی نوشته ام طرح شود و سپس خوانده و نقد شود؛ هر چند پژواک حرف هایم را گاهی می بینم و می شنوم و می خوانم اما به طور روشن، خیر.

مهمترین ناکامی دکتر دینانی را در چه می بینید؟

من به یک معنا خودم را ناکام نمی بینم البته سختی های فراوان داشتم. در درون ناکامی های اجتماعی که بوده موفقیتهایی هم بوده است. زندگی من اندکی غم انگیز است که قصه ای طولانی دارد.

حضور دکتر دینانی مشخصه هایی دارد مثل زبان تیز و نقادش، عصبانی بودنش و از سوی دیگر، دفاع جانانه ای که از فلسفه اسلامی می کند. این ویژگی ها در شخصیت شما تبلور پیدا کرده است.

عکس از خبرگزاری مهر

عکس از خبرگزاری مهر

البته عصبانیت و اینها به خلق و خوی من مربوط بوده که ژنتیک است و من نمی دانم. اما دفاع جانانه از فلسفه اسلامی به این دلیل است که در جامعه ما بزرگانی هستند که در گذشته مورد توجه قرار نگرفته اند و امروز هم به دلیل غربزدگی، مغفول واقع شده اند. جهان به طور عرضی گسترده شده است اما عمق ندارد. بنابراین می بینیم که به فیلسوفان ما جفا شده و من به همین دلیل، عصبی می شوم و دفاع می کنم.

برخی اشخاص به طور ضمنی در آثارشان به نقد فلسفه اسلامی پرداخته اند؛ شما چرا به ایشان پاسخ ندادید؟

من سعی می کنم در قلم با افراد رو به رو نشوم؛ شفاهی این امر رخ می دهد. در قلم من هیچ گاه تندی و اهانت نیست. در بحث شفاهی، طور دیگری است. من با سید جواد طباطبایی مناظره کردم. با دکتر سروش من ۷ سال مناظره کردم که کسان دیگری هم بودند و دکتر احمد احمدی آنها را چاپ نکرد. اما در قلم سعی نکردم ژورنالیستی برخورد کنم و جنجال درست کنم البته برای ژورنالیستها احترام بسیاری قائلم.

یکبار به من گفتید کار من و شما شبیه هم است، یعنی فیلسوف و ژورنالیست هر دو به سمت چیزی می روند که یا کمیاب است یا نایاب یا جنجال برانگیز است.

منتها ژورنالیست به ضرورت کارش کمیابی می یابد که توجه همه مردم را جلب کند اما فیلسوف اگرچه چیز تازه می یابد اما در پی این نیست که مردم به دنبال آن باشند.

اما فلسفه راهی را نشان می دهد که میلیون ها انسان به سمت آن حرکت می کردند، مگر مارکسیسم چنین تجربه ای نداشت؟

البته گاهی یک فیلسوف مثل مارکس جهان را صد سال تکان می دهد و گاهی نیز اصلا چنین چیزی صادر نمی شود. از مرگ سقراط ۲ هزار و ۵۰۰ سال گذشته، اما هیچ گاه از فرهنگ بشری قابل حذف نیست. بنابراین فیلسوف کار خود را می کند که تاثیرش ممکن است سریع باشد و گاهی نیز در خفا می ماند که هزار سال بعد طرح شود. فیلسوف اسلامی هم همینطور است. فکر تنها چیزی است که موت ندارد همیشه هست منتها شرایط زمانی می خواهد. فلسفه این قدر عجیب و غریب است.

برخی واژه ها در نظر نخست معنای عمیقشان پیدا می شود؛ مثل واژه حضور. حضور خودتان را در وضعیت معاصر ما چگونه می بینید؟

شما این سئوال را به کرات می پرسید. خدا شاهد است که قصد پنهان کاری ندارم. من نمی توانم حضور خودم را ارزیابی کنم. بی تعارف آثار خودم را یک سر و گردن بالاتر از همه آثار فلسفی که امروز نوشته می شود، می بینیم.

شما به تعبیر یکی از بزرگان، ذهن فلسفی دارید.

بله، من کسی را می شناسم که شاید ۵۰ سال است تدریس فلسفه می کند اما هنوز وجود و ماهیت را نشناخته و با این مسئله مشکل دارد. او ذهن فلسفی ندارد و به عمق نرسیده. بنابراین ممکن است کسی تدریس فلسفه کند اما عمق فلسفه را درک نکند. اما خود من حس می کنم درد فلسفه را دارم و دردمند فلسفه هستم و دغدغه آن را دارم و با دغدغه فلسفی زندگی می کنم.

وقتی از حضور یک فیلسوف در جامعه سئوال می کنیم، نگاهی نیز به گذشته و آینده داریم. وضعیت خودتان را در نگاه به گذشته و اینده چگونه می بینید؟

گذشته در حد خودش خوب بوده که گذشتگان کار خود را کرده اند. اما اگر امروز بخواهیم از فلسفه اسلامی صحبت کنیم تقریبا به همین زبانی باید نوشته شود که من می نویسم و غیر از این نمی شود فلسفه اسلامی را نوشت و جایگاهی ندارد. بنابراین، این ارزیابی را در ایران ندارم، گرچه پژواکش هست اما در جهان عرب که نیمی از آثار من ترجمه شده، به رای العین آثارش را می بینیم. جهان عرب گسترده است. از این رو ارزیابی ام در جهان اسلام خوب است اما در ایران نمی توانم ارزیابی کنم، زیرا جامعه ما بغرنج و پیچیده است. در کشورهای عربی چنین نیست. مثلا کتاب “قواعد کلی فلسفه اسلامی” که ۴۰ سال پیش آن را نوشتم، امروز در دانشگاه آمریکایی لبنان کتاب درسی شده است. کتاب “شعاع اندیشه و شهود” هم همینطور است اما اینجا نمی دانم چه گره هایی هست.

آینده را چگونه می بینید؟

باید امید داشت.