فرهاد جعفری، نویسنده کافه پیانو

فرهاد جعفری، نویسنده کافه پیانو

فرهاد جعفری، نویسنده کافه پیانو احتمالا آدم وقت شناسی است، چون وقتی برای ساعت ۱۰ شب به وقت تهران قرار گذاشتیم که هردو توی فیس بوک حاضر باشیم و گفت‌و‌گو کنیم و من با تاخیر رسیدم، جواب سلامم را این‌طور داد: «سلام، بیست دقیقه تاخیر داشتید!»

دیگر اینکه به نظر می‌آید عادت به سیگار کشیدن در فضای بسته ندارد، چون وسط مصاحبه ناگهان گفت که باید برای تنفس و کشیدن یک سیگار برود روی ایوان.

شرط انجام این گفت‌و‌گو آن بود که اصلا بحث‌های سیاسی مطرح نشود. دلیلش را پای تلفن گفته بود، اما به همان دلایلی که گفت؛ بعید می‌دانم اجازه اینجا بازگو کردن‌شان را داشته باشم.

همین قول و قرار باعث شد مقید بمانم به اینکه حتی از او نپرسم وقتی بعد از انتخابات سال ۸۸ و ماجراهایی که برای معترضان پیش آمد، نگران محبوبیتش نبود که آنطور «تمام قد» از محمود احمدی نژاد حمایت کرد؟ یا اینکه بعد از این حمایت، وقتی خوانندگان، کتابش را که خریده بودند، بردند و به نشر چشمه پس دادند؛ چه حالی داشت؟

بگذریم. شاید جواب این سوالات میان پاسخ بقیه سوالاتم باشد.

وقتی مصاحبه تمام شد، موقع خداحافظی گفت که «حتما کافه پیانو ضعف هایی دارد. چه بسا ضعف های زیادی هم داشته باشد. اما واقعیت این است که هیچ کس به اندازه خود نویسنده، به ضعف های داستانش واقف نیست.»

بعد هم گفت ما «راست‌ها» یک خورده بدقلق هستیم. این را بر ما ببخشید. و در ادامه تاکید کرد: «راست منظورم “لیبرال” است یکوقت با “راست حکومتی ایرانی” اشتباه نگیرید.»

شرق پارسی: آقای جعفری اگر موافق باشید از همین صفحه فیس بوک‌تان شروع کنیم که گفتید به اسم کتاب بعدی‌تان، نام آن را هم قطار گذاشته‌اید؟

فرهاد جعفری: خب؟

پرسش: یادم است گفته بودید این رمان هم دنباله کتاب قبلی‌تان «کافه پیانو»ست؟ همین طور است؟

پاسخ: بله. «قطار چهار و بیست دقیقه‌ عصر» دنباله‌ای بر «کافه پیانو»ست.

پرسش: اگر اشتباه نکنم تقریبا چهار سال پیش گفته بودید تب کافه پیانو که فروکش کند، منتشرش می‌کنید. پس چرا منتشرش نکردید؟

پاسخ: بله، ولی گویا قصد فروکش کردن ندارد هیچ، دارد بالا هم می‌گیرد.

پرسش: چطور؟

پاسخ: مثلا اینکه چاپ ۳۶ کافه پیانو، ۵۰۰۰ نسخه بود.

پرسش: یعنی می‌خواهید صبر کنید تا دیگر کسی کافه پیانو را نخرد، بعد رمان‌تان را چاپ کنید؟

پاسخ: نه، مثل اینکه تب کافه پیانو خیال فرونشستن ندارد. بنابراین، دیگر منتظر نمی‌مانم.

پرسش: پس منتشرش می‌کنید؟ الان در چه مرحله‌ای است؟

پاسخ: «قطار…» حدودا ۳۴۰ صفحه است. ویرایش ۱۰۰ صفحه آخرش مانده که مشغول کار روی آن هستم.

پرسش: ولی بعد از انتخابات ۸۸ گفته بودید که آماده است. اما می‌خواهید دو سال بعد آن را منتشر کنید؟ دوباره روی آن کار می‌کنید یا دلیل دیگری دارد؟

پاسخ: خب بله. «قطار…» را بلافاصله پس از انتشار کافه پیانو نوشتم. اما هم فصل آخرش را باز گذاشتم و هم آن را ویرایش (از حیث رسم الخط و علامت‌گذاری) نکردم.

پرسش: و دیگر اینکه گفته بودید وقتی قطار را منتشر می‌کنید که قیمت‌ها واقعی شده و طرح حذف یارانه‌ها کاملا اجرا شود. فکر می‌کنید حالا وقتش شده؟ یعنی این شرایط مهیا است؟

پاسخ: البته هنوز قیمت ها به آن شکل که من مایلم واقعی نشده اند، اما به آن سطح مطلوب، نسبتا نزدیک شده اند.

پرسش: یعنی به قول خودتان نویسنده‌ها می‌توانند از فروش کتاب ثروتمند شوند؟

پاسخ: اگر کتاب مقبولی بنویسند، چرا نتوانند؟! البته مشروط به اینکه به موازات اصلاح قیمت‌ها، صنعت نشر هم دچار تحولات اساسی شود و ناشران ایرانی هم به همان سطح از حرفه‌ای‌گری برسند که یک ناشر امریکایی یا کانادایی رسیده.

پرسش: البته فکر می‌کنم تعداد نویسنده‌هایی که ممکن است کتاب به قول شما «مقبول» بنویسند و کتاب‌شان هم پرفروش شود، در همه دنیا نسبت به تعداد کل نویسنده‌ها رقم ناچیزی باشد.

پاسخ: بله. همین طور است.

پرسش: در مورد کتاب بعدی‌تان هنوز هم معتقدید حداقل پنج برابر کافه پیانو بفروشد؟

پاسخ: باید اینطور شود. وگرنه، تقصیر ناشر و ناشی از ناحرفه‌ای‌گری او است. حتی فروش کافه پیانو هم باید تا این لحظه، چند برابر حالا می‌بود.

پرسش: یعنی شما به آنچه نوشته‌اید مطمئن هستید؟

پاسخ: بله، «قطار…» چیزی از کافه کم ندارد هیچ، چه بسا نسبت به آن برتری‌هایی هم دارد.

پرسش: دلیل این اطمینان چیست؟ چون این یکی هم ادامه کافه پیانو است و کتاب قبلی پرفروش بوده؟

پاسخ: این هم که می‌گوئید یکی از دلایل است.

پرسش: و چرا کافه پیانو نتوانست بیشتر از این مقدار فروش داشته باشد؟

پاسخ: چون ناشر کافه پیانو (چشمه)، به رغم اینکه یکی از بهترین‌های این حوزه است، اما چندان که باید به این کتاب نرسید. کافه پیانو، قربانی اقتصاد دولتی شد که بر حوزه نشر هم حاکمیت داشت هنوز. که البته، هنوز هم کم و بیش دارد.

پرسش: منظورتان دولت قبلی‌ است؟

پاسخ: اقتصاد دولتی، ربطی به این دولت آن دولت یا این نظام یا آن نظام ندارد. منظورم اقتصاد غیررقابتی رانتی‌ است. اقتصاد ما در زمان پهلوی هم یک اقتصاد سرتاپا دولتی و فاسد بود.

پرسش: آقای جعفری با این مشکلات حوزه نشر فکر می‌کنید کافه پیانو چه ویژگی‌هایی داشت که توانست در این بحران اقتصادی به چندین چاپ برسد؟

پاسخ: دلایل متنوعی دارد. از نظر اجتماعی به آن نگاه کنم، یا از منظر ادبی یا از منظر مخاطب‌شناسی؟

پرسش: به نظرم هرسه مورد که مطرح کردید، مهم هستند. اول از منظر اجتماعی صحبت کنیم، چون در این مورد هم به این کتاب اعتراضات زیادی شد.

پاسخ: از منظر اجتماعی: کافه پیانو فروخت، چون اولا حکایت طبقه متوسط شهری جامعه ایرانی بود و ثانیا منعکس کننده جامعه ایده آل جامعه امروز ایران بود. از این حیث که به گمانم جامعه امروز ایران، خواهان جامعه‌ای چند صدایی و چند فرهنگی‌ است.

از منظر ادبی هم کافه پیانو فروخت؛ چون نثر روان و منسجم و یکدست و خوش آهنگی داشت. چون نویسنده متبختر و متکبری نداشت که خود را چندین و چند مرتبه بالاتر از خواننده‌اش ببیند. بلکه خود را تا سطح میانگینی از خوانندگان پایین آورده بود. چون راوی شوخ و شنگی داشت.

از منظر مخاطب شناسی کافه پیانو فروخت، چون سه شخصیت اصلی آن «زن» بودند که هرکدام، یک نسل مربوط به خود را نمایندگی می‌کردند. گل گیسو که دهه هفتادی‌ها را نمایندگی می کرد. صفورا که دهه شصتی‌ها را نمایندگی می‌کرد و پری سیما که دهه پنجاهی‌ها را نمایندگی می‌کرد.

به این ترتیب، اغلب قریب به اتفاق خوانندگان کافه پیانو (که نزدیک به شصت هفتاد درصدشان هم زن بودند) به هر رده سنی که تعلق داشتند، جلوه و انعکاسی از حالات و روحیات و تمنیات نسل خود را در آن می‌دیدند.

( اینجا نویسنده یک تنفس سه دقیقه‌ای خواست تا برود روی ایوان سیگار بکشد و برگردد. وقتی برگشت قبل از اینکه من سوالی بپرسم گفت:)

در مورد ناشرهای ایرانی بگذارید چیزی بگویم: از آنجا که ناف روشنفکری در ایران را با چپ و چپ‌گرایی بریده اند، ناشر ایرانی هم مثل هر چپ آرمان‌گرا و عدالت‌خواه دیگر فکر می‌کند «کتاب» یک کالای مقدس است. همانطور که نویسنده فکر می کند پیامبر است و رسالت دارد پیام خودش را به گوش مردم برساند. و چون ناشر ایرانی گمان می کند کتاب یک کالای مقدس است (و نویسنده فکر می کند پیامبر است) و کسی که پیام یک پیامبر را نشر می‌دهد، صاحب یک ماموریت و رسالت فرهنگی است، کتاب را یک «کالا»(مثل هر کالای دیگر) نمی‌بیند.

پرسش: خوب این یعنی اینکه نویسنده و ناشر باید تا می‌تواند خود را به سلیقه عوام نزدیک کند؟

پاسخ: و چون کتاب را «کالا» نمی‌بینید، فکر می‌کند همین که آن را منتشر و توزیع می‌کند، کارش خاتمه یافته و دیگر این مردم هستند که تکلیف دارند از انتشار آن مطلع شوند و بروند آن را بخرند و به دیگران هم بگویند که آن را بخرند.

اما یک ناشر آمریکایی، «کتاب» برایش یک «کالا» است. درست مثل یک «ساعت سوئیسی»، درست مثل یک «عطر فرانسوی»، درست مثل یک «کاماروی آمریکایی».

پس می‌داند که باید آن را ارائه کند و می‌داند که باید آن را به خوبی ارائه کند. و از آنجا که ناشر آمریکایی، مثل هر تولید کننده دیگر آمریکایی، دمش به دم دولت و رانت دولتی وصل نیست، پس به هر روشی متوسل می‌شود تا کالایش را بفروشد. واقعیت این است که «ناشر ایرانی» کسی نیست جز یک «چاپچی»! و البته «موزع». همین!

پرسش: از این نظر با شما موافقم که ناشران ایرانی چندان تلاشی برای معرفی و فروش کتاب نمی‌کنند. در واقع در مقایسه با غرب می‌توان گفت اصلا کاری نمی‌کنند جز چاپ کتاب. اما این بحث قبلا هم بارها مطرح شده. فکر می‌کنید دلیل این قضیه چیست؟

پاسخ: دلیل روشنی دارد. در یک اقتصاد سرتاپا فاسد غیررقابتی، ناشر ایرانی، از نفروختن کتاب سود بیشتری عایدش می‌شود تا فروختن کتاب! باورکردنی نیست؛ اما واقعیت دارد. دلیل روشنش هم اینکه چیزی حدود ۷۰۰۰ ناشر داریم، اما تعداد کل کتابفروشی‌ها در کشور به ۳۵۰۰ نمی‌رسد.

این اعداد هیچ معنی دیگری ندارند، جز اینکه رانت عظیمی در بخش نشر نهفته است که در بخش فروش کتاب وجود ندارد.

پرسش: اما در سال های گذشته که ناشران مستقل و به ویژه ضد دولتی مشکلات زیادی داشتند.

پاسخ: کدام ناشر ضد دولتی؟ اینکه یک ناشر مخالف دولت احمدی نژاد باشد و موافق دولت خاتمی، معنایش این است که غیردولتی است؟ نه. معنایش این است که در دولت خاتمی رانت بیشتری بهش می‌رسیده تا دولت احمدی نژاد.

اینکه یک ناشر مخالف نظام جمهوری اسلامی و مثلا موافق نظام پهلوی باشد؛ معنایش این است که غیردولتی است؟ نه معنایش این است که در نظام پهلوی رانت بیشتری بهش می‌رسیده تا نظام جمهوری اسلامی. ناشر غیردولتی یعنی کسی که بدون دریافت کمترین کمکی از هر دولتی، بتواند روی پای خودش بایستد. سوال شما دو قطبی است.

پرسش: پس به نظر شما ناشرانی که در دولت گذشته از طرف دولت تعطیل شدند، مشکل‌شان فقط کم شدن رانت‌ها بوده؟ ولی در دولت گذشته بسیاری از ناشران به دلیل مخالفت با سیاست‌های دولت دچار مشکلات زیادی حتی از دست دادن پروانه کسب شدند.

پاسخ: اول سوال‌تان از دولت است، آخر سوال‌تان از ناشران. چنان «دولت گذشته، دولت گذشته» می‌کنید که گویا خبر ندارید در دولت‌های پیش از آن، چه تعداد ناشر از کار بیکار شده‌اند. فراموش نکنید که قرارمان این نبود که بحث سیاسی داشته باشیم.

پرسش: بله، ولی خود شما بحث ناشران را مطرح کردید.

پاسخ: اما شما دارید بحث این یا آن دولت را پیش می‌کشید. بحث من «دولت به طور کلی»ست، نه دولت این یا دولت آن.

پرسش: اگر بخواهید می توانیم در موردش حرف نزنیم، یا شما هم به من در مورد ناشرانی که در دولت های قب‌ تر از کار بیکار شدند، بگویید. به هرحال من هیچ تعصبی ندارم. فقط مثال زدم.

پاسخ: بزرگترین بنگاه‌های انتشاراتی ایران از جمله فرانکلین در دولت‌های موسوی و هاشمی به فلاکت افتادند و تعطیل شدند. بروید حکایت آقای جعفری، مدیر انتشارات امیرکبیر را بخوانید تا دست‌تان بیاید اوضاع قبلی!
من هم تعصبی ندارم. دلایلش را خدمتتان عرض کردم، به طور مختصر و مفید.

پرسش: حالا از بحث ناشران که بگذریم، داشتیم در مورد جنبه‌های موفقیت کافه پیانو حرف می‌زدیم. از منظر اجتماعی شروع کنیم. حتما نقدهایی که در مورد کافه پیانو نوشته شد، خوانده‌اید یا حداقل خبر دارید که عده‌ای معتقد بودند در این کتاب به زن‌ها توهین شده.

پاسخ: بله.

پرسش: اما شما می‌گویید همین که سه زن از سه نسل در داستان آورده‌اید، نقطه قوت داستان بوده.

پاسخ: من کی گفتم نقطه قوت بوده؟!

پرسش: دلیل موفقیت. درست می‌گویم؟

پاسخ: حالا درست‌تر شد. شما از دلایل فروش کافه پیانو پرسیدید و من گفتم یکی از دلایلش حضور سه شخصیت اصلی زن در این داستان بوده.

پرسش: به هرحال من کتاب را همان روزهای اول بعد از انتشارش خواندم و نقدها را هم خواندم، چه پاسخی دارید در مورد بخش‌هایی از کتاب که به عقیده برخی ضد زن بوده؟ مثلا در مورد برخورد راوی داستان با همسرش یا با صفورا.

پاسخ: من پاسخی ندارم! اگر کسی فکر می‌کند ضد زن بوده، لابد اینطور است و اگر کسی فکر می‌کند ضد زن نبوده، لابد همانطور است!

پرسش: خودتان چی فکر می‌کنید؟ به نظرتان آن بخش‌ها ضد زن بوده یا یا زن‌ها هم مثل بقیه شخصیت‌ها برخورد شده؟ بگذریم از اینکه شخصیت‌های اصلی به جز کافه‌چی داستان یا همان راوی، بقیه زن هستند.

پاسخ: من داستان نمی‌نویسم که نسبت به دریافت شخصی دیگران درباره آن پاسخگو باشم، من داستان می‌نویسم که داستانی تعریف کرده باشم. همین! و البته این که آن را بفروشم و درآمدی هم از این راه کسب کنم.

پرسش: بله ولی فکر نمی‌کنم دوست داشته باشید به عنوان یک نویسنده ضد زن شناخته شوید و منظور من عوام نیست، نظر اهالی ادبیات را می‌گویم.

پاسخ: چه اهمیتی دارد مگر که به عنوان یک نویسنده ضد زن شناخته شوم یا طرفدار زن؟! ضمن اینکه، جسارتا عرض کنم: من به کلمه «عوام» حساسیت دارم. چون خودم «عوام» هستم و «سید» نیستم و «روشنفکر و خاص» هم نیستم. لطفا به جای آن از تعبیر «عامه» استفاده کنید، متشکر می‌شوم.

به قول اندی وارهول (هنرمند نقاش و گرافیست و … امریکایی): من یک انسان عمیقا سطحی هستم.

پرسش: راستش من فکر می‌کنم صرفنظر از فروش بالای کتاب، چند مورد باعث شد که کتاب‌تان بین خوانندگان جدی کتاب گاهی جدی گرفته نشود. البته منکر ارزش آن مثلا خوش‌خوان بودنش نمی‌شوم. اما همین موضع ضد زن یا ایرادهایی که به ارزش ادبی آن گرفته شد؛ مثلا اینکه نسخه ضعیفی از «ناتور دشت» سلینجر بوده و آخر سر هم که قضیه انتخابات گذشته. البته جالب اینجا است که به قول خودتان تب آن فروکش نمی‌کند.

پاسخ: بلکه بیشتر هم می‌شود و این یعنی: نظر آن عده‌ای که می‌گویید فقط به اندازه ۳۰۰ تا ۵۰۰ نسخه اهمیت دارد.

پرسش: خوب البته لزوما آثار پروفروش که ماندگار نمی‌شوند.

پاسخ: این هم اهمیتی ندارد. من داستان می‌نویسم که آن را بفروشم.

پرسش: آقای جعفری من یک سوال دیگر دارم که امیدوارم آن را هم سیاسی نخوانید، چون نمی‌خواهم بدقول بشوم.

پاسخ: خواهش می‌کنم، بفرمایید.

پرسش: یادمه که گفته بودید کافه پیانو را نوشتید تا بعدا اگر دخترتان از شما پرسید چکاره‌ای؟ بتوانید بگویید نویسنده‌ام.

پاسخ: خب بله. این چه منافاتی با حرف‌های من دارد. فوقش این است که من نویسنده‌ای هستم که کتاب ضد زنی نوشته‌ام که ماندگار هم نخواهد شد.

پرسش: و باز یادم است که بعد از انتخابات ۸۸ و حوادث متعاقب آن، جایی خواندم که خطاب به شما گفته بودند بعدا به «گل گیسو» چه جوابی خواهید داد که این روزها از آقای احمدی نژاد حمایت کردید. شما جواب دخترتان را آماده کرده‌اید؟ سوال من همین بود.

پاسخ: چرا فکر می‌کنید گل گیسو از من چنین سوالی خواهد کرد؟ گل گیسو که «چپ» نیست.

پرسش: به هرحال شاید وقتی بداند آن روزها شما رفتارتان اینطور بوده، بخواهد بداند که دلیلش چه بوده؟

پاسخ: گل گیسو دختر کسی است که یک «لیبرال دموکرات» است و هرگز از کسی نخواهد پرسید که «چرا چنین نظر سیاسی داشتی یا نداشتی؟!» این «چپ» است که «مفتش» و «بازجو» است.

پرسش: حتی اگر برای آشنایی بیشتر با مواضع سیاسی پدرش بپرسد؟

پاسخ: در چنان فرضی؛ حتما نظرات شما و آن عده از «چپ»های مذهبی و غیرمذهبی درباره مرا خواهد خواند و خودش به نتیجه خواهد رسید. به آن عده بگویید نگران این موضوع نباشند.