منیر شاهرودی فرمانفرمایان، که در ۸۷ سالگی در دنیای هنر هنوز حرفی برای گفتن دارد، می‌گوید: «ایران قبل از انقلاب مملکت آرام و صلح آمیزی بود.»

در پشت صحنه جنگ جهانی دوم و انقلاب ایران، منیر شاهرودی فرمانفرمایان زندگی رنگارنگی را پیش برده است. در محل ملاقات ما در لابی هتلی در لندن، او به همراه آشنایان نشسته است. در حالی که دو نسل از اعضای خانواده – که برای نشان دادن حمایتشان از او از امریکا به همراهش سفر کرده‌اند – یک به یک معرفی می‌شوند، دلیل دیگری بر محبوبیت گسترده فرمانفرمانیان نمایان می‌شود.

کار فرمانفرمایان که آمیخته ای از مینیمالیسم و اکسپرسیونیسم انتزاعیست، میراث غنی پارسی از تکنیک آینه های موزاییکی، نقش های هندسی و نقاشی پشت شیشه را با مدرنیسم تلفیق می کند.

افسون و کریزمای فرمانفرمایان، به عنوان یک هنرمند پیشکسوت از دهه ۱۹۵۰ نیویورک، دوستی نزدیک او با افرادی مانند اندی وارهول و میلتون آوری و بسیاری دیگر از هم‌دوره‌ای‌های آنان را حفظ کرد. امروز، او همچنان آن ویژگی‌های اصیل پارسی را رخ می‌کشد که در آن زمان با نگاهی غریب، خلاقیت بسیاری از افراد – از جمله الکساندر کالدر مجسمه‌ساز که بی صبرانه در یک مهمانی به دنبال او رفت تا ملاقاتش کند و بالاخره گفت: «۱۵ دقیقه است که من در حال تعقیب این خانم جوان هستم و هیچ کس مرا به او معرفی نکرده است. این دختر را به من معرفی کنید!» و فرمانفرمایان با شیطنت اینطور ادامه می دهد که: «و من به این مرد چاق و مو سفید معرفی شدم و او … ها ها ها… این طور می خندید».

کار فرمانفرمایان که آمیخته ای از مینیمالیسم و اکسپرسیونیسم انتزاعیست، میراث غنی پارسی از تکنیک آینه های موزاییکی، نقش های هندسی و نقاشی پشت شیشه را با مدرنیسم تلفیق می کند. فرمانفرمایان که اکنون در ۸۷ سالگی، هنوز هم مثل همیشه ماجراجوست و گفته می شود که «در جستجویی همیشگی برای چیزهای جدید» است و از برجستگی و امتیازی تجدید شده لذت می برد. او که به طور گسترده ای به عنوان یکی از هنرمندان با نفوذ و تاثیرگذار ایران شناخته شده است، امسال جزو ده نامزد معاصر جایزه جمیل موزه ویکتوریا و آلبرت لندن بود. هم زمان با آن، کتاب دومش با نام منیر فرمانفرمایان: هندسه کیهانی را منتشر نمود که اولین رساله گسترده از کار اوست (منتشر شده از ۳۱ اکتبر ۲۰۱۱، Damien Editore & The Third Line). او با یکی از قطعاتش که در حراجی هنر معاصر ایران و عرب Sotheby اکتبر ۲۰۱۱ در انگلستان اوج گرفت، یقیناً ماموریت سخت خود را ادامه می دهد.

منیر در مرکز هنری نیاوران

منیر در مرکز هنری نیاوران

اعتبار و جایگاه عالی و مجموعه ای ارعاب انگیز از دوستان اصلاً نمی تواند مانع از احساس آرامش در کنار فرمانفرمایان شود؛ کسی که هنرش به عنوان تقلیدی از زندگی، در به کار گیری فریبنده از رنگ ها و کار خیره کننده آینه ها، ممتاز است. او گرمایی مادربزرگانه و خنده ای واگیردار دارد و به طور غیر منتظره ای فروتن است. با یادآوری زندگی اش در نیویورک در دهه ۱۹۴۰ به عنوان زنی جوان تازه بیرون آمده از ایران، می گوید: «من با زندگی اجتماعی هنر در امریکا خیلی دوستانه و محبوب شدم چون …» همراهش مجبور به مداخله می شود تا بگوید: «زیبا، جوان و جذاب بود!». او با یادآوری ملاقاتی نسباتاً سرد با جکسون پالوک، می گوید: «یک بار با هم صحبت کردیم و او تقریباً نظرش این بود که من خیلی احمق و نادان هستم و بعد رفت» ولی تحسین از کار او را آزادانه ابراز می کند.

کار فرمانفرمایان که آمیخته ای از مینیمالیسم و اکسپرسیونیسم انتزاعیست، میراث غنی پارسی از تکنیک آینه های موزاییکی، نقش های هندسی و نقاشی پشت شیشه را با مدرنیسم تلفیق می کند. او می گوید: «من با هنر قدیمی و سنتی ایرانی خیلی کار می کنم اما سعی دارم آن را مدرن و به روز کنم». او هنر و استیل گسترده اش را از سفرهای فراوان الهام گرفته است: «من به معابد، خانه های شخصی و کاخ ها می رفتم و همیشه بخشی از آن ها آینه کاری بود. من آینه ها را به دلیل سنت ۳۰۰۰ ساله آن ها در ایران، برگزیدم». فرمانفرمایان در زمینه هنر سنتی و آیین قبیله های کوچ نشین در ایران، سیاحت در شهرهای قدیمی برای درک مهماری بومی و تزیینات پیچیده آن ها تحصیل کرده است. «اندک اندک از رنگ کردن گل ها تا نقاشی آن ها پشت شیشه شروع کردم و گفتم خیلی خب، این ها را با آینه ها ترکیب خواهم کرد. من این چیزهای درخشان را دوست دارم.»

بخش های کمرنگ تر زندگی فرمانفرمایان به انقلاب ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) ایران مربوط است. او می گوید: «دقیقاً مثل تمام انقلاب های دیگر بود، مثل آشوب هایی که در لیبی، سوریه و مصر می بینید. وحشتناک بود.» نظر به این که همسر او از نوادگان شاهان قاجار بود و از این رو، دشمنی شورش پنداشته می شد، وادار به ترک خانه و وطنش شد. «هر چیزی که در خانه داشتم مصادره شده بود، همه چیز، هنرم، طرح هایم، آینه کاری ها، نقاشی ها، لباس ها. ما با سه چمدان برای دو هفته بیرون آمدیم و هرگز برنگشتیم.»

پوستر یکی از نمایشگاه‌های منیر

پوستر یکی از نمایشگاه‌های منیر

فرمانفرمایان، متولد ۱۹۲۴ میلادی، نخستین جرقه هنری اش را در کودکی در ایران، طی «اولین تماس واقعیش با هنر» در زمان زندگی در روستای کوچکی از قزوین تجربه کرد. او به یاد دارد که: «خانه ها به طور رنگارنگی با نقاشی گل های زیبا، بلبل ها و شیشه های رنگی روی چارچوب های در یا سقف ها تزیین شده بودند. وقتی برای خواب بعدازظهری مرا می خواباندند، سطور بلبل ها و گل ها را می شمردم.» سال ها بعد، در دانشگاه هنرهای زیبای تهران احساس ناخرسندی کرد، چرا که کارت پستال هایی با نقاشی های مدرنیست های فرانسوی که استاد فرانسوی اش به دانشگاه می آورد، الهام بخش تر بودند. «من شیفته طبیعت انتزاعی آن ها بودم –آن ها یادآور گل های قزوین بودند.» در پاسخی که بعداً مشخص شد، فرمانفرمایان چنین نتیجه گیری کرد که: «گقتم من باید به پاریس بروم. آنجا مرکز هنر زیباست!»

اما جنگ جهانی دوم تلاش های وی برای رفتن به فرانسه اشغالی را بی نتیجه گذاشت. «از این رو تصمیم گرفتم به مراکش برم و از آن جا به پاریس، و گفتند نه! آلمانی ها آنجا هستند و تو نمی توانی به آنجا بروی!- هه هه هه!» بالاخره در حالی که هنوز مصمم بود، تصمیم گرفت صبر کند تا به امریکا برود. بعد از فرود در محلی روی یک کشتی جنگی امریکا با برادر و دو تن از دوستان وی، به مدت ۲۷ روز از جنوب ایران و از طریق هند و بعد اتریش و از آنچا به لوس آنجلس سفر کردند. «آن ها مرا به عنوان پرستار و سه همراهم به در قسمت سربازها بردند.»

فرمانفرمایان وقتی در لوس آنجلس بود، تصمیم گرفت که به نیویورک برود. -«نیویورک را در فیلم ها دیده بودم و فکر می کردم بهترین محل برای تحصیل باشد و همه چیز در آنجا بهترین باشد.» متعاقباً به مدرسه طراحی پارسونز نیویورک رفت –تجربه ای جدید در بیش از یک مسیر: «آن ها نقاشی های عریان زیادی داشتند. ما در تهران هیچ وقت نقاشی عریان نداشتیم… گاهی اوقات مرد داشتیم، اما با پیراهنی بلند و شلوارک و همه ای همین بود.»

بعد از فراغت از تحصیل در اوایل دهه ۱۹۵۰، فرمانفرمایان که فریفته دنیای اکسپرسیونیسم انتزاعی نیویورک شده بود، با مرد محترمی که در موزه هنر مدرن سخنرانی کرد، آشنا شد. «من خیلی زیاد به آن جا می رفتم، او پیش من می آمد و به من می گفت که تو بیش از دیگران غریب به نظر می رسی. اهل کجایی.» او فرمانفرمایان را به سایر موزه داران در موزه و همکارانش در گالری های خیابان دهم منهتن معرفی می کرد. او می گوید: «هر ماه یک بار، هنرمندان بزرگی مانند جکسون پالوک، لاری ریورز، بارنت نیومن، ویلم دکونینگ، میلتون آوری، فیلیپ جانسون و فردریک کسلر به آن جا می آمدند و من توانستم این هنرمندان را شخصاً بشناسم و به نمایشگاه هایشان می رفتم.»

فرمانفرمایان پس از آن به مهمانی های زیادی دعوت می شد. «مهمانی دوستی به نام پگی رایس را به خاطر می آوردم، شوهرش برنارد رایس بود. آن ها خانه های فوق العاده زیبای سنگی داشتند. هنر آنتیک و مدرن» اینجا بود که او کالدر را ملاقات کرد و بعداً با همسرش دوست شد. «او بسیار مهربان و شیرین بود. مرا به استدیواش در کانکتیکات دعوت کرد و قطعه کوچکی به من داد که هنوز دارمش.» او همچنین ارتباط نزدیکی با هنرمندانی مثل میلتون اوری، لویس نولسون و جان میچل داشت و حین کار در فروشگاه بون ویت تلر، به عنوان طراح مد و هنرمند طراح، با همکار کمرویش، اندی وارهول دوست شد. وقتی از او می پرسیم که اندی چه شکلی بود، می گوید: «دیوانه!» و بعد کمی فکر می کند و می گوید: «نه، به عنوان مردی جوان … خیلی آرام، عینک با شیشه های ضخیم.»

فرمانفرمایان در سال ۱۹۵۷ به ایران بازگشت تا ازدواج کند و به سرعت نمایشگاه هایی در اروپا، امریکا و تهران برگزار کرد. این سال ها به عنوان سال های طلایی خلاقیت او شناخته شده اند، وقتی که استیل او از تلفیق تکنیک های طراحی ایران باستان و تجارب غربی او به بار نشست. در بازگشت به نیویورک برای دیدارهای مختلف طی سال های دهه ۱۹۶۰، شاهد رشد موفقیت وارهول نیز بود. «تمام مدت او را در نیویورک تایمز، مجله زمان و زندگی، می دیدم. شگفت انگیز بود. او بسیار محبوب بود و کارهایش را به قیمت ۶۰۰۰۰ دلار می فروخت.»

در اوایل دهه ۱۹۷۰، دخترش نینا –که بعدها سفر وارهول به ایران را برنامه ریزی و همراهی نمود- برای مجله Interview او مطلب می نوشت. «او گفت مامان اندی می خواهد تو را ببیند.» طی ملاقاتشان، فرمانفرمایان از او پرسید: «فراموش کرده ای که کفش ها را به قیمت هر کفش ۲۵ دلار نقاشی می کردیم و چه قدر خوشحال بودیم؟ اندی گفت: «ولی منیر، پول خیلی زیادی بود!» بیچاره آدم باحالی بود.»

فرمانفرمایان طی وقوع انقلاب نیز در نیویورک بود. شوهرش، وکیلی بین المللی که مشتری هایی خارج از ایران داشت، او را تشویق به ماندن کرد. «شوهرم همواره می گفت دو هفته دیگر بمان تا وقتی من بیایم و باهم برخواهیم گشت. بعد سینمایی در جنوب ایران را به آتش کشیدند. به همسرم گفتم به درک! من برمیگردم و دیگر منتظرت نخواهم ماند. آنجا اتفاقاتی می افتد. و رفتم.» او صحنه فریاد الله اکبر در پشت بام ها را توصیف می کند «و من واقعا ناراحت بودم و گریه می کردم.» به پیشنهاد همسرش، بچه ها را برای سفر کوتاهی به نیویورک بردند. برنامه این بود که «دوباره برگردند اگر همه چیز آرام شود.»

اما آن ها برنگشتند.در سال ۱۹۹۱ شوهرش در نیویورک و در جلای وطن درگذشت. او می گوید: «در سال ۱۹۹۲ چون خیلی ناراحت بودم، فکر کردم شاید در تهران بهتر بتوانم کار کنم. به تهران رفتم و برایم بسیار پرنکبت به نظر می رسید، خیلی متفاوت بود، همه در حجاب سیاه بودند و با ریش و بدون کراوات. گفتم نه، نمی توانم اینجا زندگی کنم و به نیویورک برگشتم.» فرمانفرمایان نهایتاً در ۲۰۰۳ به تهران بازگشت، چون می گوید: «خوشبختانه آینه کاری من موفق است و تنها جایی که می توانم انجامش دهم، تهران است.»

آخرین بخش زندگی فرمانفرمایان الهام گرفته از برخی از بهترین کارهای اوست. با کشیدن طرح های آینه اش روی کاغذ پیش از بریده شدنشان توسط پیشه وران، به نظر می رسد که با ریزه کاری ها و احتمالات بی پایان خلق اشکال پیچیده هندسی انس گرفته است. «آگاه شدم که چه طور این چیره دستان پیرمی توانند شکل شش ضلعی به پنج ضلعی و پنج ضلعی به هفت ضلعی را ترکیب کنند. پرسیدم که چه طور می توانند این کار را بکنند و آن ها گفتند هر کدام از آن ها شکلی داخل یک دایره است و تنها کاری که باید بکنید، تقسیم بندی دایره است.»

فرمانفرمایان هرگز از جستجو برای متدهای جدید دست برنداشته است: «شما می توانید هزاران طرح مختلف از این شکل ها را بیافرینید که هنوز توسط هنرمندان کشف نشده اند. من فقط به گوشه ای از آن دست می زنم. –فقط یه گوشه از آن- من فکر می کنم نسل جدید و هنرمندان جدید می توانند قطعات برجسته ای از این طرح هندسی را برای ساختن آن ها خلق کنند.»

بهره وری پرانرژی او را می توان به خوبی به عضوی از نسل جدید نسبت داد که اکنون از کیفیت بی پایان آینه کاری های او سود می برند –کالج های درخشانی که انعکاسی از بازتاب هایی از یک زندگی پربار هستند.