بافت تاریخی قاهره - عکس از الشرق الاوسط

بافت تاریخی قاهره – عکس از الشرق الاوسط

مصری های درگیر بر سر “هویت” از دروس تاریخی نزدیک یا دور چیزی نیاموخته اند وسخنان نیوبری درباره ویژگی های لایه های تمدن مصری را مطالعه نکرده اند. وی گفته است: مصر سندی از پوست نرم است، انجیل بالای هرودوت و قرآن بر فراز هرودوت نوشته شده است. نوشته های پیشین که در زیر همه اینها نگاشته شده هنوز به وضوح و آشکارا خوانده می شود.

هشت ماه پس از انقلاب ژانویه و دو ماه پیش از اولین انتخابات پارلمان یاسر برهامی رییس حزب سلفی و مسئول ارشد حزب نور پس از گفتگوی بین گروهی از روشنفکران که من یکی از آن ها بودم و سلفی ها از من درخواست نصیحت کرد. بلافاصله به او گفتم: از من به تو نصیحت که «برای شش ماه از مطالعه متون فقهی دست بردار و وقت خود را به مطالعه فولکلور مصر اختصاص بده.» با تعجب پرسید: چرا؟ گفتم: «برنده نهایی فولکلور است.»

برهامی به این نصیحت عمل نکرد. پیش از او اخوان المسلمین نیز به این اندرز گوش فرا ندادند چرا که معتقد بودند مصری ها به برنامه آن ها یا عقائد دینی و فکری شان رای داده اند و بهای سنگینی برای آن پرداختند. بهایی به مراتب سنگین تر از کسانی که در تلاش بودند تا هویت مصر را به یک عرصه محدود کنند: به شیوه ای فرعون گرایانه که نوه احمد لطفی السید خواستار آن بود. وی پیش از انقلاب ژانویه حزبی برای پیشبرد اهدافش تاسیس کرد. وی همانند طه حسین به تمدن مدیترانه ای می اندیشید.

پیش از وی نیز فرمانروای مصر اسماعیل قصد داشت قاهره حتی در معماری شبیه پاریس شود. و یا به شیوه اسلامگرایانه که نمونه آن را در جنبش «بیداری اسلامی» که در دهه بیستم قرن بیستم آغاز شد؛ ویا به شیوه عرب گرایانه که سردمداران این گرایش جریان ملی و به ویژه ناصری ها بودند.

در کلیه این گرایش حضور آفریقا به علت موقعیت جغرافیایی قابل ملاحظه بود. مصر دروازه قاره آفریقا به شمار می رود. پیش از یکسان سازی دو سوی مصر توسط مینا فرعون مصر دلتای مصر بخشی از قاره آسیا به شمار می رفت و منطقه صعید به آفریقا تعلق داشت. بسیاری مصر را به عنوان بخشی از جهان اسلام پنداشتند. این در حالی است که کشمکش بین المللی و تقسیم بندی های قرن بیستم مصر را در “جهان سوم” قرار داد. البته این مساله تغییر پذیر است چرا که به شرایط اقتصادی و فنی و توانایی های نظامی مشخصی بستگی دارد.

کشوری دارای حق حاکمیت

شاید کلیه این مسائل به ذهن اعضای “کمیته پنجاه” برای نگارش قانون اساسی جدید مصر پس از انقلاب ژوئن خطور کرده است، چرا که اصل اول قانون اساسی اشاره کرده است که جمهوری عربی مصر کشوری دارای حاکمیت و یکپارچه است که جدایی ناپذیر است. این کشور دارای نظام جمهوری دموکراتیک بر اساس شهروندی و قانون مداری است. ملت مصر بخشی از امت عرب است که به تکامل و وحدت این امت کمک می کند ونیز مصر بخشی از جهان اسلام به شمار می رود و به قاره آفریقا وابسته است و به گستره آسیایی خود افتخار می کند. مصر در برپایی تمدن انسانی سهیم است.

بنا بر این اصل قانون اساسی، هویت را بر اساس وابستگی جغرافیایی و تاریخی و فرهنگی مشخص کردند ولی آنها در واقع از عرف، و امور جاری وآشنا پیروی کردند و تن به موازنات سیاسی و اجتماعی در لحظه کنونی دادند. آنها این حقیقت مسلم را در نظر نگرفتند که می گوید هویت مصر «مصر» است. مصری که کهن ترین دولت در تاریخ بشریت را تشکیل دادند. مصری که پیش از ادیان ابراهیمی برای شناخت خدا در تلاش بود و در آن هفت پیامبر قبل از اسلام زیستند. مصری که دولت مسیحی به مدت هفت قرن در آن برقرار بود و مسیحیان اکثریت ساکنان مصر را تا خلافت فاطمی یعنی بیش از دو قرن پس از فتح اسلامی تشکیل می دادند.

مصر طی خلافت اسلامی و امویان و عباسیان و عثمانی ها از وضعیت ویژه ای برخوردار بود و از دولت مرکزی در دمشق و بغداد و استانبول شبه مستقل بود. حاکمان مصر در اغلب اوقات تمایل به سرپیچی علنی یا غیر علنی از حکومت مرکزی داشتند و در تلاش برای استقلال از حکومت مرکزی بودند. احمد بن طولون و صلاح الدین ایوبی و الظاهر بیبرس و محمد علی این سیاست را در پیش گرفتند تا جایی که محمد علی با مجهز کردن ارتشی در صدد مقابله با سلطان عثمانی بود.

مصر در طول تاریخ یک ملت قائم به ذات بود که در آن لایه های تمدنی یکی بر روی دیگری شکل گرفت بنابراین هر گونه تلاش برای تکه تکه کردن هویت آن یا محدود کردن آن به یک دسته یا یک رنگ با شکست سختی روبرو می شود. میراث محلی در مصر در طی سالیا سال گسترش یافته ولی ارزش ها و سنت ها تغییر ناپذیر و نابود نشدنی است. مثلا رسومی که در ضریح رهبران اهل تصوف ابو الحجاج الاقصری برگزار می شود همان رسومی است که در همان مکان در زمان حکمرانی مسیحیان بر مصر و پیش از آن نیز در معبد آمون در زمان فراعنه در مصر جریان داشته است. این بدان معناست که تنها واژه ها و معانی تغییر کرده ولی رسوم همچنان ادامه دارد. بنا براین این گفته که مصر از روح و جان خود به مسیحیت و اسلام دمیده اغراق آمیز نیست.

یک لحظه تاریخی

همزمان با آغاز انقلاب ژانویه، میدان تحریر بیانگر همه این معانی بود و بسیاری نیز از پرش ناگهانی ژن های تمدن گرایانه در تعجب بودند. این ژن ها در یک لحظه تاریخی باعث شد تا مصری ها بر تمامی کشمکش های طائفه گرایانه و طبقاتی و سیاسی که در دهه های گذشته گرفتار آن بودند غلبه کنند. ولی به محض اینکه موج نخستین با اجبار حسنی مبارک به کناره گیری فروکش کرد کشمکش هویت خواهانه بروز کرد. این کشمکش علت ینهان خون های جاری شده که تا امروز نیز ادامه دارد بود. این در حالی است که علت آشکار کشمکش ها جنگ بر سر قدرت از یک سو و حفظ دولت از سوی دیگر است چرا که برخی بر این باورند که کسب قدرت کوتاه ترین و امن ترین ابزار برای دفاع از هویت است.

اوضاع کنونی مصر یک استثنا به شمار نمی رود چرا که مهمه انواع کشمکش ها بر سر «هویت» خونین ترین جنگ ها در تاریخ بشریت قلمداد می شود. انسان همواره میان «من» و «او» و «ما» و «آنها» تکه تکه شده است، و این جنگ هنگامی خونین تر می شود که به علل مذهبی یا خانوادگی یا طبقاتی یا فرهنگی صورت بگیرد. کسانی که به علل قبیله ای و طائفه ای و مذهبی و یا زبانی گرد هم آمده اند هنگامی که در برخی مسائل فرعی از یکدیگر متمایز می شوند به نام این زیر ساخت های اجتماعی عظیم به جنگ با یکدیگر می پردازند. امپراتوری های بزرگ نیز مساله هویت را در توجیه طرح های استعماری خود به کار گرفتند. آن ها از هویت ایدئولوژی هایی ساختند تا روند بسیج سازی را برای آنها تسهیل کند.

بیشتر اقدامات خشونت آمیز یا به تعصب کورکورانه درباره هویت ها منجر می شود و یا به هویت هایی که دارای افکاری است که گاهی به نفرت از دیگری فرا می خواند و گاهی نیز به حذف دیگری.

نکته ای که در نظر دارم اینجا مطرح کنم این است که احتمال تولید خشونت توسط هویت به هیچ وجه بدان معنا نیست که رها کردن هویت ضروری است. این امری غیر ممکن است. ولی مردم باید تعصب کورکورانه در قبال هویت خود و ویژگی های خصوصی خود را رها کنند و تسلیم «جنگ افکار» نشوند و به تعدد گرایی هویتی و تضاد آنها باور داشته باشند و یک نگاه روا داری با «دیگری» را در پیش بگیرند و از توانایی بالایی برای قایل شدن فرق بین روا داری و آسان گیری برخوردار باشند. روا داری برای فروکش کردن انرژی خشونت باری که هویت ها با خود دارند ضروری به نظر می رسد. اما آسان گیری نا مطلوب است چرا که کسی که برای آنچه دارد احترام قایل نمی شود نمی تواند به آنچه دیگران دارند احترام بگذارد.

هویت چیست؟

در وهله نخست سوالی که به نظر می رسد این است که هویت چیست؟ معنای اولیه و ساده این سوال درکی است که فرد از خویش دارد. ولی این باور ساده گسترش یافته و هویت اجتماعی و فرهنگی و نژادی را در بر می گیرد. همه این واژه ها بیانگر همسان سازی خود با وضعیت اجتماعی یا میراث فرهنگی یا گروه نژادی است. اگر این تعریف را به یک محیط بزرگ تر گسترش بدهیم می توانیم از هویت گروهی سخن بگوییم که به معنای یکی شدن یا درک مشترک میان گروهی از مردم است.

هویت دارای مفهوم چند جانبه است که به فهم مردم و تصورشان از خویش و باورهایشان از مسایل مهم در زندگی شان است. این باورها از منابع معینی همانند گرایش های جنسیتی و تابعیت و قومیت و طبقه و مذهب و غیره سرچشمه می گیرد. دو نوع هویت وجود دارد. هویت شخصی و هویت اجتماعی که هر دو با هم مرتبطند.

هویت شخصی بر پایه «خود» شکل می گیرد و این درحالی است که هویت اجتماعی چکیده ای است از نبوغ فرد و هوش اجتماعی وی که از ویژگی های روانی و تاریخ فرد و ارزش ها و باورها و تصورات و تجربه زندگی وی سرچشمه می گیرد. ویژگی هایی که به فرد توانایی اضافه و حذف و ارتباط با افراد با تجربیات مختلف به اشکال گوناگون می دهد. این دو نوع هویت مرکز ثقل همه مسائل شناختی و علمی و به ویژه پژوهش های فرهنگی مرتبط با هویت به شمار می رود. پژوهش هایی که در اصل به آزمایش مواردی می پردازد که افراد و گروه ها بر اساس آنها و در درون آنها و با تکیه بر آنها به شکل گیری هویت خویش و شناخت خود و حمایت از خود مبادرت می ورزند.

مفهوم هویت از ویژگی ثابت و مستمری برای فرد یا گروه برخوردار است. این امر از نظر تئوریک شاید قابل قبول باشد ولی از نظر عملی تحقق آن دشوار به نظر می رسد. برخی از پژوهشگران به تمرکز بر روی روند یکسان سازی و نه جستجو برای هویت ثابت می روی می آورند. چرا که تحقق هویت ثابت غیر ممکن است. یک فرد به هویت های فراوانی وابسته است. آمارتیاسن می گوید: «در زندگی روزمره ما خود را به عنوان اعضایی در گروه های گوناگونی تصور می کنیم که به همه آن ها وابسته هستیم.

یک فرد می تواند بدون هیچ تناقضی شهروند آمریکایی از اصل کاراییبی باشد که به یک نژاد آفریقایی متعلق باشد و مسیحی و لیبرال باشد در عین حال این فرد می تواند یک مرد گیاهخوار و دونده و مورخ و معلم و رمان نویس و هوادار مسائل زنان و دارای روابط طبیعی با جنس مخالف و دوستدار تئاتر و فعال مسائل محیط زیست و تماشاگر بازی تنیس و نوازنده جاز و معتقد سرسخت نظری باشد که به وجود موجودات هوشمند در فضا باور دارد.

این تعددگرایی در هویت در همه افراد روی کره زمین وجود دارد. این امر باعث می شود که انسان همواره وابستگی های همگون و ناهمگون و احیانا متضاد در نوسان باشد. ممکن است دو فرد نقاط مشترکی در برخی وابستگی ها داشته باشند ولی در عین حال در وابستگی های دیگر متضاد باشند.

با توجه به این پیچیدگی برخی پژوهش های اجتماعی و اقتصادی کوشیده تا از دو راه از پرداختن به بحث “هویت” دوری یا آن را محدود کند. نخست اینکه این پژوهش ها از پرداختن به بحث «هویت» «چشم پوشی» کند یا از تاثیر هویت بر رفتار و اختیارات مجتمع های انسانی «غفلت» می ورزد. اساس این پژوهش ها بر این اصل استوار است که هر فردی «کامل» است و با دیگری ارتباط ندارد و در یک جزیره جدا زندگی می کند. دوم اینکه این پژوهش ها بر پایه «وابستگی فردی» استوار است. یعنی به هر فرد به عنوان کسی می نگرد که فقط به یک گروه وابسته است.

بازگشت مصر

هویت های گوناگون از اهمیت یکسانی در نزد انسان برخوردار نیستند. برخی از این هویت ها بر دیگری غلبه می کنند و چه بسا در فهرست وابستگی ها از پایین به بالا درجه بندی شده باشند. در اینجاست که یک گروه انسانی بر این اتفاق نظر دارند که به یک هویت معین اهمیت بیشتری دهند. آن ها این اتفاق نظر را به ارث می برند که نتیجه آن برخورداری از احساسی قوی است که آنها را از دیگران متمایز می کند.

این گروه انسانی ممکن است در حد یک گروهک یا خانواده یا عشیره یا قبیله یا صاحب هنر یا اتباع یک دیانت یا یک زبان کوچک شود یا این که در حد یک دولت یا استان در نزد برخی دیگر بزرگ شود. مثلا عبارت های گوناگونی وجود دارند که بیانگر هویت وابستگان به منطقه ما در جهان است، مانند «انجمن شرق» و «مجتمع اسلامی» و «ناسیونالیسم عربی» و «انجمن ملی منطقه ای» و «جهان عرب» و «وطن عربی» و غیره است. جدال سخت متفکران بر سر این مفاهیم از نیمه دوم قرن نوزدهم آغاز شده و تا کنون نیز ادامه دارد.

اگر به دقت در رویکردهای مربوط به اقدامات خشونت بازی که به علت نزاع هویت طلبانه صورت گرفته بنگریم در می یابیم که میزان درستی و نفوذ و تاثیر تصوراتی که خشونت را توجیه می کند به اندازه اختلاف دامنه وابستگی خشونت طلبان به گروه معین مختلف است. این احساس به واسطه مجموعه ای از معانی و نشانه هایی شکل می گیرد که مردم را از حالت خشم مشترک آگاه می کند و در عین حال آنها به واسطه این احساس از اندازه گروه یا سازمان وابسته به آن آگاه می شوند.

این احساس به آنها این اطمینان را می دهد که اگر متحد شوند می توانند بر کسی که به آن ها ظلم می کنند پیروز شوند. چنین حالتی دیوید شوارتز را به گفته معروف خود واداشت که «وسوسه انقلاب» زمانی چیره می شود که به همان اندازه احساس وابستگی به یک گروه تاریخی که به خود افتخار می کند وجود داشته باشد حتی اگر این گروه یک گروه خیالی باشد.

نزاع هویت طلبانه آفتی است که بشریت در طول تاریخ با آن آشنایی دارد. این کشمکش ها با جنگ های قبیله ای و حتی جنگ کشورها و امپراتوری ها و تمدن ها آغاز شده است. کشمکش تمدن ها واپسین صحنه ای است که در آن از هویت بر علیه «دیگری» استفاده ابزاری می شود. این یک حالت عمومی است که غیر قابل انکار می باشد.

اگر به حالت ویژه مورد نظر بازگردیم می توان گفت که جوانان مصر به سوی کلیه انواع نمادین و لفظی رویکردهای خشونت آمیز می لغزند. این لغزش به سوی خشونت در شرایطی صورت می گیرد که بیکاری در مصر منتشر شده و بزرگان در یک نظام «مردسالارانه» نسل جوان را با نگاه قیمومت می نگرند و جنگ نسل ها شدت گرفته و افق رویکرد سیاسی به علت تسلط و ستم حکومت بسته شده و فساد منتشر شده و نادانی اجتماعی افزایش یافته و فرهنگ های سنتی و دینی طرفدار تندروی پدیدار گشته و احساس به مظلومیت و خواری نسبت به خارج شدت یافته است. این وضعیت پایان نمی پذیرد مگر آنکه علل آن برطرف شود. کما اینکه کشمکش هویت طلبانه مزید بر علت شده است.

علل ذکر شده خشونت اجتماعی را در پی داشت ولی کشمکش هویتی منجر به خشونت سیاسی شده است. نیروهای امنیتی در زمان مبارک این کشمکش های هویتی را سرکوب می کرد ولی پس از سرنگونی مبارک این نزاع به طرز بی سابقه ای به حالت انفجاری رسید. نگرانی قبطی ها از پیشروی اخوان المسلمین و سلفی ها در صحنه سیاسی را ملاحظه کردیم. برخی مسیحیان در تظاهرات اعتراض آمیز به سوزاندن کلیساها توسط سلفی ها شعار «ما صاحبان این زمین هستیم» سر دادند. سلفی ها و پیروان «گروه های اسلامگرا» و جهادی ها شعار «ملت خواهان سرنگونی رژیم است» را به «ملت خواهان اجرای احکام شرعی است» تغییر دادند.

به این مناسبت نکته ای را ذکر می کنم. در میدان تحریر مجموعه ای از مردان ریشو حضور داشتند که پرچم بزرگ مصر بالای سرشان قرار داشت و شعار می دادند «نه شرقی نه غربی… ما خواستار آزادی هستیم.» این شعار چیزی به جز فریب و ترس نبود. چرا که در آن زمان مبارک هنوز برای حفظ قدرت در تلاش بود و بخشی بزرگی از توانایی وی برای ترساندن آنها از بین نرفته بود. آنها از نظر تاکتیکی شعار «نه شرقی نه غربی اسلامی اسلامی» را رها کرده و به شعار «آزادی» که با معیارها و خواست های انقلاب هماهنگ بود روی آوردند. و پس از از بین رفتن علل ترس به رویکرد نخستین خود بازگشتند.

زیر پوشش «مشروعیت»

کار به اجرای همه پرسی بر سر اصلاحات قانون اساسی در ۱۹ مارس ۲۰۱۱ رسید که آغازی بود برای جدایی در صحنه سیاسی و بین نیروهای انقلابی یا آنهایی که بعد از اطمینان از پیروزی انقلاب به آن پیوستند. مصر دچار دودستگی بین «نیروهای مدنی» و «اسلامگراها» شد. «اخوان المسلمین» و سلفی ها از واژه «لاییک ها» برای معرفی نیروهای مدنی استفاده کردند. بزرگان اخوان المسلمین و سلفی ها نیروهای مدنی را بدنام کردند و از روی جهل و با بی شرمی به آنها افترا زدند. آن ها به خود لقب «اسلامگرا» دادند هر چند که اقدامات و رفتار و حتی گفته های آنان در بسیاری از موارد در تناقض با اسلام راستین قرار داشت.

در این بحبوحه برخی دوباره از ربوده شدن هویت مصری سخن گفتند. هویتی که با آن انس گرفته و زندگی کردند. منظور آنان از هویت مصری ویژگی های مصری ها و فرهنگ عمیق آنان و رویکرد اعتدال گرایانه آنان در درک و اجرای دین است. نگرانی درباره اجرای دین با هم پیمانی «اخوان المسلمین» با تکفیری ها و سلفی های جهادی افزایش یافت. اخوان المسلمین سالیان سال بود که گویی با ساز وکار هویت مصری و ویژگی ها و ارزش ها و میراث مصری ها سازگار شده بودند واین یکی از ویژگی های اخوان المسلمین بود که آنها را از جریان های خشونت گرا که اسلام را ایدئولوژی خود قرار داده یا ادعا می کند که زیر پرچم آن قرار دارد.

به محض سرنگونی «حکومت اخوان المسلمین» پس از انقلاب ۳۰ ژوئن، درگیری بر سر قدرت شدت گرفت. این درگیری شکل هویت طلبانه به خود گرفته است. کسانی که در میدان رابعه العدویه بودند گفتمان هویت طلبانه درپیش گرفتند ولی آنها می دانستند که هدفشان فقط حفظ قدرت و آمادگی برای درگیری در این جهت زیر پوشش مشروعیت است، مشروعیتی که آن را به علل بسیاری قبل از انقلاب از دست دادند. هدف از گفتمان هویت طلبانه در اینجا گرد هم آوردن نیروهای مذهبی در کنار اخوان المسلمین در درگیری سیاسی بود.

از سوی دیگر مخالفان اخوان المسلمین گفتمان هویت طلبانه دیگری را در پیش گرفتند. آنها به طرفداری از «ویژگی های خاص» امت مصر و تاریخ آن پرداختند. این گفتمان همچنان پابرجاست و بعید می دانم که تا آینده نزدیک از بین برود تا همگی با ساده لوحی فراوان به کشمکش بر سر مشخص کردن هویت مصر ادامه دهند و در نهایت نیز ضرب المثل «کسی که آب را با نوشیدن آب شناخت» زبان حال این افراد است.