مینو بدیعی، روزنامه نگار

مینو بدیعی، روزنامه نگار

فمینیسم به عنوان جنبش زنان موج‌های سه گانه داشته که از موج اول از ۱۸۵۰ تا ۱۰۹۰ وموج دوم از ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ وموج سوم از ۱۹۸۰ به بعد است. این سه موج، تحولاتی درپی داشته است. سه موج اول فمینیسم از چه زمانی آغاز شده و جه زمینه‌هایی داشته است؟ فمینیسم “ایرانی” دارای چه مفاهیمی است؟ در این زمینه، شرق پارسی پرسش‌هایی را با مینو بدیعی، روزنامه نگار باسابقه ساکن تهران در میان گذاشته است.

شرق پارسی: نانسی فریزر، فیلسوف سیاسی آمریکایی و مدافع سر‌شناس حقوق زنان، چندی پیش در مقاله خود که در گاردین منتشر شده، گفته بود موج دوم فمینیسم در انتقاد به سرمایه‌داری نوع اول پدیدار شد، اما تبدیل به خدمتکاری برای نوع دوم شده است، شما هم با این دیدگاه موافق هستید؟

مینو بدیعی: همان گونه که اشاره شد موج اول فمنیسم پس ازشکل‌گیری انقلاب‌های بورژوازی و یا سرمایه‌داری به وجود آمد و بر حق رای تکیه کرد. براین اساس، این تقسیم بندی را در مورد فمنیسم می‌توان انجام داد: الف، گرایش اول فمینیسم، در حقیقت گرایش فمینیسم سرمایه‌داری است. به عبارت دیگر طرفداران این گرایش، معتقد هستند هر آنچه که مردان سرمایه‌دار و نظام‌های سرمایه‌داری در مورد حقوق مردان خواسته‌اند ازقبیل حق مالکیت خصوصی، برخورداری از نظام آزادی فردی و… زنان نیز باید از آن برخوردار باشند. به عبارت دیگر این گرایش فمینیستی، ‌‌‌ همان اصول لیبرالیسم کلاسیک و نئولیبرالیسم است که همه این اصول را مساوی و برابر با مردان طلب می‌کند. اصول لیبرالیسم، شامل اصل اصالت فرد، اصل تساهل و تسامح، اصل حقوق بشر، اصل آزادی‌ها از همه نوع، آزادی‌های فردی، مدنی، اجتماعی، سیاسی و… در حقیقت گرایش فمینیستی لیبرالیستی، همه امتیازاتی که در جامعه سرمایه‌داری با نظام اقتصادی کاپیتالیستی برای مردان طلب می‌کند عین‌‌‌ همان را برای زنان طلب می‌کند.

نهضت‌های اولیه یا موج اول فمینسم چه رویکردی داشتند؟

نهضت‌های اولیه یا موج اول فمینسم تا سال ۱۹۶۰ جزو موج اول هستند، اولین آثار زنان در این موج درحقیقت از نقش بسیار محدود زنان در صحنه اجتماعی انتقاد می‌کند، بدون اینکه وضع بد و نامساعد را مطرح کند. موج اول فمنیستی در اواخر قرن هجدهم با روشنگری‌های یکی از پیشتازان حقوق زنان به نام “مری ولستون کرافت” شروع می‌شود که او یک بیانیه ۳۰۰ صفحه‌ای درسال ۱۷۹۲ (میلادی) در انگلستان نوشت که مورد توجه بسیاری از زنان در آن دوره قرار گرفت. در آن دوران با اینکه نظرات لیبرالیسم در اروپا پیاده شده بود و یکی از اصول لیبرالیسم کلاسیک، حق انتخاب کردن و درحقیقت حق رای وحق انتخاب شدن بود، اما زنان درهیچکدام از کشورهای اروپایی حق رای نداشتند، به همین دلیل یکی از کمپین‌های فمنیست‌ها که جنبش دستیابی به حق رای بود به وسیله فعالانی چون “امیلن بنکهرست” تشکیل و رهبری شد، “بنکهرست”، جزو گروهی از زنان بود که پیش از جنگ جهان اول در کمپینی که روش های خشونت آمیزی برای دستیابی به حق رای زنان دنبال می‌کرد، فعالیت می‌کرد. زنان انگلیسی و آلمانی در پایان جنگ جهانی اول به حق رای دست یافتند که مصادف به سال ۱۹۱۸ میلادی بود، اما در فرانسه و ایتالیا، زنان تا پایان جنگ جهانی دوم حق رای نداشتند و تقریبا در سال های ۱۹۴۵ و۱۹۴۶ از حق رای برخوردار شدند. دریافت حق رای برای زنان، زمینه تازه‌ای در گرایش‌های فمنیستی ایجاد کرد به همین دلیل پس از موفقیت کمپین حق رای زنان، برخی از زنان در اروپا موج دومی به راه انداختند که برمحدودیت‌های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی حاکم بر زنان تمرکز داشت، این مرحله از فمنیسم به ویژه در فرانسه و انگلستان به وسیله آثار “سیمون دوبوار” و “ویرجینا ولف” دنبال شد، سیمون دوبوار با نوشتن کتاب “جنس دوم” عملا نظرات فمنیستی خود را ترویج داد. او و “ولف” زنان را به پیگیری حقوق فرهنگی خود فرا‌تر از حق سیاسی تشویق می‌کردند.

گرایش لیبرال فمنیسم برچه اصولی تاکید دارد؟

درمورد گرایش لیبرال فمنیسم که این روز‌ها به لیبرال نوفمنیسم تبدیل شده است، باید بگویم این گرایش همان‌طور که اشاره کردم تمامی اصول مشخص لیبرالیسم که پایه‌گذاران آن، “جان لاک”، “مونتسکیو”، “ولتر” و… هستند بر اصول مشخص عمدتاً بر هشت اصل تکیه می‌شود. اصالت فرد، آزادی سرمایه‌گذاری. در هر زمینه‌ای، حقوق بشر، مالکیت خصوصی، حق انتخاب در هنگام انتخابات یا به عبارت دیگر آزادی انتخاب رییس جمهور و نمایندگان پارلمان و… است. لیبرال‌ها که با تفکر آزادی گرایی با نظام اسکولاستیک کلیسایی در اواخر قرون وسطی مقابله کردند، توانستند به برکت انقلاب صنعتی یا رنسانس علمی و صنعتی و انقلاب‌های به اصطلاح بورژوایی، اساس و نظام سلطه استبداد فئودالیته در کشورهای اروپایی به ویژه دو کشور اصلی فرانسه و انگلیس را درهم بشکنند. انقلاب کبیر فرانسه، نمونه بارز انقلاب سرمایه‌داری با تفکر لیبرالی بود که باعث شد سلسله استبدادی بوربون‌ها در فرانسه از بین برود و جمهوری ایجاد شود. البته این جمهوری دستخوش تغییراتی شد و ناپلئون بناپارت قدرت گرفت، اما بالاخره بعد از سال‌ها جمهوری با تفکر لیبرالیسم کلاسیک و با بهره‌گیری از اقتصاد سرمایه‌داری در غرب، قدرت را به دست گرفت. در این‌جا منظور از غرب، فرانسه و سایر کشورهای اروپایی نظیر انگلیس است. البته انقلاب بورژوازی در انگلیس هم اتفاق افتاد که طبقه بورژوا یا سرمایه‌دار که در آن زمان به طبقه متوسط موسوم بود به جای نظام جمهوری، نظام مشروطه سلطنتی را جایگزین کرد و مکتب لیبرالیسم در انگلیس، این بار نظریات “مونتسکیو” را در مورد جایگزینی نظام سلطنتی مشروطه به جای نظام سلطنتی استبدادی پذیرفت. بدین ترتیب مشخص می‌شود که ایدئولوژی و تفکر اصلی نظام سرمایه‌داری‌‌ همان لیبرالیسم کلاسیک است که بعد‌ها در قرن بیستم به لیبرالیسم نو استحاله پیدا کرد. همانطورکه اشاره شد برقراری نظام سرمایه داری و پیاده کردن مکتب لیبرالیسم نتوانست حقوق اولیه زنان از جمله حق رای دادن را برای آن‌ها به وجود بیاورد و موج اول فمنیستی شکل گرفت که در مورد آن توضیحات کافی داده شد.

روند تفکر لیبرالیسم نو فمنیسم در ادامه چگونه ادامه پیدا کرد؟

در این میان، سرمایه‌داران، با بهره‌گیری از آخرین دستاوردهای نوین بشری در زمینه صنعت و فن‌آوری قدرت زیادی به کار گرفتند. اما این قدرت، بیشتر بین مردان تقسیم شد و زنان، سهم بسیار اندکی از قدرت بورژوازی به دست آوردند. این قدرت که از اوایل قرن بیستم تا پایان جنگ جهانی اول ادامه یافت رفته رفته واکنش‌هایی در بین قشرهای مختلف زنانی به وجود آورد که با حمایت سرمایه‌داری از خانه‌نشینی خارج شده و به بازار کار آمده بودند و خواهان حق اشتغال برابر حقوق مساوی برابر و آزادی‌های برابر با مردان و…. بودند. گرایش دوم فمنیستی پس از جنگ جهانی دوم به وجود آمد به گونه‌ای که نخستین گرایش‌های فمنیستی از اوایل دهه ۵۰ در آمریکا آغاز شد و در دهه ۶۰ به اوج خود رسید. در این ارتباط، نخستین فمنیست‌های لیبرال زنان خواهان آن بودند که زنان در تمامی عرصه‌ها دارای حقوق مدنی، حق اشتغال، حق ازدواج، حق مسکن، حق ارتقای شغلی و دارابودن آزادی‌های فردی و اجتماعی مساوی با مردان باشند که در حقیقت فمنیست‌های اولیه لیبرال همین گروه بودند. در این میان شاخه‌های رادیکال فمنیست‌های اولیه از گروه فمنیست‌های لیبرال خارج شدند و دیدگاه‌های سوسیالیستی خود را در مورد شرایط حقوق برابر با مردان مطرح کردند و این گروه حتی در آمریکا به صف مبارزان اصلی جنبش فمنیستی پیوستند.

خواست‌های اولیه فمنیست‌های لیبرال چه بود؟

خواست‌های اولیه‌ گروه اول، یعنی فمنیست‌های لیبرال، همانطور که گفتم به دست آوردن حقوق برابر با مردان در همه زمینه‌ها از قبیل سیاست، اقتصاد، فرهنگ، هنر و حتی نظامی‌گری بود. رفته‌رفته با تحلیل‌هایی که نظریه‌پردازان طرفدار مکتب لیبرالیسم از جمله فیلسوف معروف معاصر”کارل پوپر” مطرح کرد، دولت آمریکا توانست با جنبش‌های فمنیستی مقابله کرده و اساساً رادیکال‌ها سوسیالیست‌های فمنیست را پس بزنند و فمنیست‌های لیبرال را بین زنان در موقعیت‌هایی قرار دهند که فکر کنند به حقوق برابر با مردان دست یافته‌اند. مثلا از دهه ۶۰ به بعد، زنان چه در آمریکا و چه در کشورهای اروپایی بیشتر در عرصه سیاست حضور یافتند. از نظر اقتصادی، فعالیت‌های گسترده‌ای را انجام دادند. از نظر رفع نابرابری‌های دیگر هم اقداماتی انجام گرفت. تا اینکه در دهه ۷۰ بحث ساختارشکننده و بسیار بزرگ دولت در کشورهای سرمایه‌داری مطرح شد و نظریات اقتصاددانان لیبرالیسم نو در مورد کوچک سازی دولت و خصوصی سازی به انجام رسید و در این میان، فمنیست‌های نئولیبرال هم سر برآوردند. آنان نیز سهم بیشتری برای زنان قائل شدند. از آن زمان بود که حضور زنان حتی در ارتش‌، سازمان‌های پلیسی و سازمان‌های امنیتی بارز‌تر شد. حتی کسانی مانند “بتی فریدان” که یکی از سردمداران جنبش فمنیستی زنان بود خواهان این شد که زنان در ارتش آمریکا بالا‌ترین درجات نظامی را داشته باشند و در جنگ‌ها به عنوان فرماندهان اصلی شرکت کنند.

موج جریان‌سازی مورد اشاره ازسوی هربرت مارکوزه، صاحب نظر مکتب انتقادی فرانکفورت چه تحولاتی در غرب ایجاد کرد؟

“هربرت مارکوزه” صاحب نظر مکتب انتقادی فرانکفورت که هنگام جنگ جهانی دوم به آمریکا مهاجرت کرد در تحلیل‌هایی که پیرامون جنبش‌های مختلف اجتماعی در آمریکا ارائه داد این مسئله را یادآور شد که جنبش‌های اصلی درآمریکا که مخالف نظام سرمایه‌داری در این کشور محسوب می شوند، شامل سه گروه هستند. الف، زنان که سردمداران اصلی مکتب فمنیسم بودند. ب، سیاهان که به دلیل تبعیض نژادی در بسیاری موارد در آمریکا به ویژه در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ همواره در حال اعتصاب و تظاهرات بودند. ج، دانشجویان و جوانانی که به دلیل عدم حضور قابل لمس در زندگی روزمره اقتصادی و اجتماعی عملا در عرصه جنبش‌های اجتماعی فعال هستند. آنچه که “هربرت مارکوزه” درمورد جنبش فمنیستی زنان مطرح می‌کرد، دقیقاً طیف سوسیالیست‌های فمنیست بود که نقش‌های زیادی در ایجاد حرکت‌های زنان در آمریکا داشتند. کار این گروه به جایی رسید که در هنگام جنگ ویتنام، گروه‌هایی از زنان فمنیست علیه جنگ، تظاهرات گسترده‌ای برگزار کردند. حتی “جین فوندا” هنرپیشه معروف سینما که یک فمنیست بود، متینگ‌هایی علیه جنگ ویتنام برپا کرد و خواهان صلح بود. فمنیست‌های صلح طلب، بعد‌ها به جنبش سبز که در خارج از کشور به عنوان جنبش طرفداران محیط زیست نامیده می‌شود، پیوستند.

تحلیل شما از گرایش سوسیالیستی فمنیستی چیست؟

گرایش سوسیالیستی فمنیستی از آغاز شکل‌گیری فمنیسم وجود داشته است. به عبارت دیگر، طرفداران جنبش‌های فمنیستی بر این باورند که در چارچوب برپایی نظام سوسیالیستی، جنبش آزادیخواهی زنان و برابری حقوق بین زن ومرد معنی پیدا می‌کند. دیدگاه‌های سوسیالیست‌های فمنیست با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق عملا چهره دیگری به خود گرفت و در واقع می‌توان گفت فمنیست‌های سوسیالیست نقش خود را از دست دادند. بله با فروپاشی شوروی در آغاز دهه ۹۰ و از بین رفتن دیوار برلین عملا کمونیسم یا سوسیالیسم اروپایی هم کم اثر شد و همان‌طور که گفتم فمنیست‌های سوسیالیست هم تقریبا از جرگه خارج شدند و جا برای دو گروه اولیه باز شد. یعنی فمنیست‌های لیبرال که حالا نئولیبرال شده بودند و دیگر مخالفت چندانی با سیستم حاکم نداشتند و به آن‌ها امتیازاتی هم داده شده بود. اینکه مثلا عده‌ای از آن‌ها نظیر “مادلین آلبرایت”، “کاندولیزا رایس”، “هیلاری کلینتون” و “نانسی پولوسی” و در اروپا “مارگارت تاچر”، “انگلا مرکل” و “کا‌ترین اشتون” و… بالا‌ترین پست‌های سیاسی را اشغال کرده بودند و هستند و زنان زیادی هم توانستند در دهه اول قرن بیست ویکم و بعد از آن از لحاظ اقتصادی سیاسی و حتی فرهنگی و هنری در اروپا و آمریکا پیشرفت کنند؛ به گونه‌ای که مثلا امسال جایزه نوبل ادبیات به یک بانوی ۸۵ ساله داده شد. دراواخر قرن بیستم نویسندگانی چون “جولیا کریستوا”، “لوسی ایریگری” و… موج سوم فمنیسم را به راه انداختند که نظرات “سیمون دوبوار” را نقد کردند که این نویسندگان تاکید بیشتری بر زنانگی و ویژگی‌های بدن زنان دارند. به طور کلی می‌توان گفت نحستین خواست‌های فمنیستی، حقوق قانونی از جمله حق مالکیت، حق سرپرستی کودک و حق طلاق بوده است و از سال ۱۹۶۰ فمنیسم آمریکایی یک خواسته را مطرح می‌کند که آن هم لایحه حقوق برابر است.

پس شما معتقدید فمینیسم نئولیبرال در خدمت نظام سرمایه‌داری نئولیبرال قرار گرفته است؟

آنچه که شما به عنوان موج دوم اشاره کردید در حقیقت بیشتر گرایش دوم فمنیسم است که ریشه در اندیشه‌های سوسیالیستی دارد و اینک از تفکر انتقادی جدا شده و به سمت نئولیبرال جذب شده است. بنابراین من معتقدم موج دوم فمینیسم،‌‌‌ همان موج اول استحاله شده است و کماکان به نظر من فمنیست‌هایی وجود دارند که خواهان دگرگونی اساسی در نظام سرمایه‌داری جهانی با نگرش‌های لیبرالیسم نو هستند. با توجه به آنچه که گفته شد، اساسا فمنیست نئولیبرال چاره‌ای جز حمایت از نظام سرمایه‌داری ندارد، زیرا دیگر این سیستم به او تا آنجا که امکان دارد فضای رشد می‌دهد مگر در شرایطی که دیگر برایش امکان ندارد این مسئله وجود داشته باشد.

از دیدگاه شما طرفداران گرایش سوم فمنیستی چه دیدگاه‌هایی دارند؟

گرایش سوم فمنیستی، گرایشی بسیار افراط گرایانه است که بر این باور است آزادی روابط جنسی)‌‌‌ همان گونه که برای مردان در جوامع به ویژه پست مدرن وجود دارد، عینا برای زنان باید وجود داشته باشد. تحت تاثیر چنین تفکری است که زنانی با گرایش به این تفکر، داشتن حق و حقوق روسپیان را یک حق طبیعی برای زنان می‌دانند و در سایه چنین تفکری بوده که در بسیاری از کشورهای اروپایی، روسپیگری قانونی شناخته شده است نظیر فرانسه.

خودتان کدام یک از این سه گرایش مورد اشاره را بهترین نوع گرایش فمنیسم می‌دانید؟

به اعتقاد من گرایش سوسیالیستی فمنیستی به خاطر ابعاد عدالت‌طلبانه و دمکرات مابانه‌اش بهترین گرایش است و کسانی که می‌خواهند خود را از افکار نئولیبرالی فمنیستی نجات دهند، می‌توانند این گرایش را بپذیرند و آن را مورد توجه قرار دهند.

آیا آن طور که گفته می‌شود، ایده‌های پیشگام فمینیست‌ها در خدمت اهدافی کاملا متفاوت قرار گرفته ‌و فمنیست‌ها از ایده اولیه فمنیسم خارج شده‌اند؟

به نظرمن اگر سه گرایش اصلی در فمنیسم را مد نظر قرار دهیم، فمنیست‌های کنونی از ایده اولیه آن خارج نشده‌اند. مثلا فمنیست‌های افراطی زنان همچنان در زمینه آزادی‌های فردی و داشتن حق برابری سکس (برابری جنسیتی) با مردان مبارزه می‌کنند و نمودهای بسیاری از آن‌ها را حتی اکنون در کشورهای جهان سوم نیز می‌بینید. نظیر دخترانی که لخت و برهنه عکس‌‌هایشان را در شبکه‌های اجتماعی می‌گذارند و خواهان روابط بسیار آزاد مثلا با دوست پسر‌هایشان هستند که این گرایش در کشورهای عقب مانده، بیشتر دیده می‌شود. ازسوی دیگر، نوع افراطی جنبش فمنیستی زنان هم اکنون به ویژه در کشورهای جهان سوم دست می‌یازد و بر علیه فرهنگ، سنت و باورهای کهنه مردم این سرزمین‌ها در مورد زنان است. فمنیسم افراط گرا که آن هم از نوع دیگری از نئولیبرالیسم است، ‌‌‌نهایت آزادی زنان را لخت شدن و مثلا بازی در نقش پورونوگرافی و آزادی‌های جنسی و… به تصویر می‌کشد که این تفکر وقتی در کشورهای جهان سوم می‌آید، چون علیه فرهنگ‌ها و خرده فرهنگ‌ها است به شدت با مقاومت روبرو می‌شود.

اینکه در ایران نیز توجه فمینیست‌ها بیشتر به سوی زنان طبقات ممتاز و میانی جامعه است، نمودی از همین گرایش نئولیبرال‌ها است؟

در ایران اساساً از ابتدا فمینیسم، نگاه طبقاتی و همانگونه که شما اشاره کردید نگاه اساسی به زنان طبقات ممتاز و گاهی متوسط جامعه داشته است، زیرا در شرایطی که فقر، گرسنگی و کمبود درآمد وجود دارند، مسائل زنان و مردان مشترک است. هنگامی که انسان‌ها از این مسائل خود را نجات می‌دهند مسائل دیگر نظیر دستیابی به حق و حقوق سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را طلب می‌کنند و زنانی که در شرایط طبقه ممتاز و طبقه متوسط قرار دارند می‌خواهند از امتیاز‌ها و عناوینی که مردان طبقه ممتاز یا متوسط دارند، بهره بگیرند. البته در جنبش فمنیستی ایران از طیف زنانی که به نگرش سوسیالیستی در زمینه آزادی زنان معتقدند به شدت یافت می‌شود.

آیا فمینیسم “ایرانی” صرفا نقدی بر مردگرایی ارباب‌منش، عشیرتی و فقاهتی سنتی و در ‌‌‌نهایت پاره‌ای از یک ایدئولوژی مدرن سرمایه‌دارانه است؟

فمنیسم ایرانی به نظر من کاریکاتوری از هرسه گرایش است. البته بعد سوسیالیستی آن کاملا رنگ باخته و ابعاد افراطی آن خود را نشان می‌دهد. برای مثال یک هنرپیشه زن ایرانی تا از کشور خارج می‌شود، هیکل برهنه خود را نمایش می‌دهد که این مسئله را به گمان خود، نمادی از مقاومت در برابر مردگرایی ارباب‌منش عشیرتی، فقاهتی و سنتی می‌داند. در حالی که این نگرش حتی نگرش نئولیبرالی فمنیستی سرمایه‌داری هم نیست. بلکه گرایش نوع سوم فمنیسم است. خود این فرد هم دقیقاً آگاه نیست. از دیدگاه مکتب نئولیبرالیسم فمنیستی، هر نوع آزادی برای هر زنی باید وجود داشته باشد؛ مثلا یک زن آزاد است که روسری داشته باشد یا نداشته باشد و برهنه هم بیاید، اما اگر نئولیبرال فمنیست باشی باید اصولی را هم در جامعه رعایت کنی. مثلا با تاپ لس (بدون پوشاندن بالاتنه) نمی‌توانی در کنار رود سن در فرانسه قدم بزنی، در کنار دریا می‌توانی، اما در داخل شهر نه. درحالی که فمنیست افراطی این را برای زنان محدودیت می‌داند. چندی پیش یک بانوی مسن ایرانی عکس کاملا برهنه خود را روی صفحه فیس بوکش قرار داده بود تا با دختری عرب که کاملا برهنه به خیابان آمده بود، اعلام همراهی کند. این‌‌‌ همان فمنیست افراطی است. اساساً ما فمنیسم ایرانی نداریم و‌‌‌ همان طور که اشاره کردم کاریکاتور فمنیست در ایران وجود دارد. طرفداران جنبش زنان در ایران ایدئولوژی خاصی ندارند و به تفکر خاصی نظیر نئولیبرال‌ها معتقد نیستند و اساساً صاحب نظران این تفکر را نمی‌شناسند. در‌‌‌نهایت جنبش زنان در ایران‌‌‌ در شرایط کنونی همان گونه که گفتم مثلا برداشتن روسری در خارج از کشور است که بسیار ابتدایی است. جنبش فمنیستی زنان در ایران باید تئوریزه شود.