توپخانه اسراییلی در حال شلیک به سوی نوار غزه - عکس از خبرگزاری فرانسه

توپخانه اسراییلی در حال شلیک به سوی نوار غزه – عکس از خبرگزاری فرانسه

جنگ کنونی در غزه با هر شرایطی که پایان پذیرد واقعیت های روی زمین پس از خاتمه جنگ چنین خواهد بود: بخشی از غزه به ویرانه ای مبدل شده، صدها کشته و مجروح در غزه به جا مانده، تونل های زیر زمینی که حماس سالها برای روزهای مبادا با زحمت و مرارت ایجاد کرده بود بطور قابل توجهی نابود شده و همچنین حماس متحمل ضربات نظامی شده، از جمله دهها نفر از نفراتش را از دست داده و توان موشکی اش کاهش یافته است.

اما وضع در اسراییل تفاوت می کند. در اسراییل، ویرانی ها ناچیز بوده و تعداد کشته های غیرنظامی تقریبا در حد صفر بوده است. تلفات نظامی هم از چنان آمار بالائی برخوردار نیست که حماس بتواند آنرا پیروزی نظامی قلمداد کند. سیستم دفاع ضد موشکی گنبد آهنین، به گفته اسراییل، بطور موثری توانسته تلفات را در اسراییل پایین نگاه دارد، هر چند که بسیاری از ناظران معتقدند که علت اصلی پایین بودن تلفات عملکرد موثر گنبد آهنین نبوده بلکه اعلام خطر و به صدا در آمدن آژیرها و رفتن مردم به پناهگاه ها نقش اصلی را در این زمینه بازی کرده است.

مقایسه این دو تصویر با یکدیگر به اسراییل این امکان را خواهد داد که پس از خاتمه جنگ ادعای پیروزی کند.

اما واقعیت چیست؟

کارل فن کلاوسویتس، افسر و نظریه پرداز آلمانی که یک پا در قرن ١٨ و پایی دیگر در قرن نوزدهم داشته است، می گوید «جنگ چیزی نیست مگر ادامۀ سیاست منتها با ابزاری دیگر». به عبارت دیگر هدف از جنگ نهایتا پیروزی راهبردی سیاسی است به نحوی که طرف غالب بتواند خواسته های دراز مدتش را به طرف مغلوب دیکته کند.

از این منظر، هدف استراتژیک و راهبردی اسراییل در این جنگ از میان بردن چند تونل و تخریب ساختمان ها و کشتن عده ای فلسطینی اعم از نظامی و غیرنظامی و ضربه زدن به توان نظامی حماس نبوده است. دلیل آن نیز آشکار است. توان نظامی، که بخش عمده آن را توان موشکی حماس تشکیل می دهد، قابل بازسازی است چرا که حماس دانش آن را در اختیار دارد و دانش نیز قابل بمباران نیست.

به عبارت دیگر هدف راهبردی اسراییل در بهترین حالت از میان بردن حماس به عنوان نیرویی خطرآفرین برای اسراییل و در بدترین حالت، بی اعتبار کردن این گروه نزد فلسطینی های ساکن غزه بوده است. چنین به نظر می رسد که اسراییل در پی این حمله به هیچ یک از این دو هدف نائل نخواهد شد.

اصولا درگیری های شدید اسراییل با فلسطینی ها، چنانکه شواهد تاریخی نشان می دهد، منجر به تقویت نیروهای رادیکال شده است. هم چنانکه در جریان انتفاضه اول، در سالهای واپسین دهه هشتاد، حماس از دل درگیری های طولانی و خونین انتفاضه سر بر آورد. حتی کم نیستند ناظرانی که معتقدند در صورت از هم پاشیدن حماس نیرویی رادیکال تر خلاء مزبور را پر خواهد کرد.

اما شکست عمده راهبردی اسراییل در آنجا خواهد بود که دیگر زندگی در تل آویو مانند پایتخت های اروپایی نخواهد بود. تا کنون نگرش ساکنین اسراییل این بود که زندگی آرام و بدون دغدغه در اسراییل در جریان است حتی اگر دولت آن کشور در جنگی خونین با دشمنانش درگیر باشد.

این برداشت، با به صدا درآمدن متوالی آژیرها طی روز و شب در تل آویو و حیفا و دیگر شهرهای اصلی اسراییل، دچار تزلزل جدی شده است. به بیان دیگر، این ذهنیت عمومی که از جنگ شش روزه ژوئن ۱۹۶۷در اسراییل شکل گرفته بود که جنگ های اسراییل حداکثر در مرزها در جریان است و تاثیری بر زندگی روزمره مردم ندارد اینک، در عمل، دستخوش تردید شده است.

نخستین تاثیر شکل گیری چنین برداشتی می تواند به شکل افزایش مهاجرت از داخل اسراییل به خارج، کاهش مهاجرت یهودیان از خارج به اسراییل، فرار مغزها و مهم تر از همه فرار سرمایه باشد.

هم چنین پی آمدهای سیاسی شکست راهبردی اسراییل می تواند به صورت افزایش تنش های سیاسی در داخل کشور و از دست رفتن وحدت نسبی باشد که سالهاست اسراییل را در برابر دشمنانش بصورت نظامی مقتدر در آورده است.

در این ماجرا، اگر اصرار حماس برای برداشته شدن حصر غزه به عنوان یکی از شروط آتش بس تحقق پیدا کند حلقه پیروزی این گروه و عقب نشینی اسراییل تکمیل شده است. در آن صورت منطقی است که گفته شود حماس، نه تنها در جریان این جنگ از میان نرفت، بلکه به موفقیت های راهبردی چشم گیری دست یافت.