بهمن ماه سال ۹۲ روزنامه شرق خبر از یک جنایت تقریبا نادر داد: «کارآگاهان جنایی از طریق یکی از بیمارستانهای تهران در جریان مرگ مشکوک نوزادی ۵۰ روزه قرار گرفتند و وقتی پزشکی قانونی علت مرگ این نوزاد پسر را واردشدن ضربات جسم سخت به سرش تشخیص داد، پدر و مادر او را بازداشت کردند. اما چون پدر خانواده در زمان وقوع حادثه در سفر بود، کارآگاهان به مادر وی ظنین شدند.
آن زن ابتدا ادعا کرد نوزاد از دستش رها شده و به زمین خورده است. اما در ادامه تحقیقات به کشتن فرزندش اعتراف کرد و گفت: «بچه شروع به گریه کرد و من چند سیلی به او زدم ولی آرام نشد به همین دلیل وی را محکم به دیوار کوبیدم. بعد از آن خودم را به خواب زدم تا وقتی شوهرم به خانه رسید وانمود کنم از علت بدحالی پسرمان خبر ندارم.»
متهم پس از این اعترافات روانه بازداشتگاه شد و تحقیقات ادامه یافت. در این مرحله مشخص شد این زوج فرزند دیگری نیز داشتهاند که او هم قبل از یکسالگی فوت شده است. شوهر متهم در اینباره گفت: «آن زمان ما در شمال کشور زندگی میکردیم بچهمان تا یکسالگی زنده بود اما در نهایت به دلیل پریدن شیر در گلویش خفه شد و جان باخت».
زن جوان این بارتحت بازجوییهای تخصصی تری قرار گرفت. او گر چه در ابتدای امر ادعای اولیه شوهرش را تکرار میکرد و مرگ پسر اولش را حادثه میدانست، اما در ادامه بازجوییها به قتل آن کودک نیز اعتراف کرد و گفت: «آن زمان برای دومینبار حامله شده بودم. از نظر عصبی شرایط خوبی نداشتم. احساس ناکارآمدی، بیکس و کاری و افسردگی میکردم. یک روز وقتی بچهام بیتابی میکرد او را خفه کردم و بعد هم وانمود کردم شیر در دهانش پریده و خفه شده. کسی هم اصل ماجرا را نفهمید».
پژمردگی بعد از زایمان را جدی بگیریم
در ایران تغییرات خلقی بعد از زایمان چندان جدی گرفته نمیشود. پژوهشهای علمی میگویند تشویش و اضطراب در دو هفته اول بعد از زایمان طبیعی است ولی انتظار می رود به تدریج برطرف شود. تقریبا بین ۵ تا ۲۰ درصد مادران، بعد از زایمان دچار پژمردگی یا غم زدگی میشوند و در این شرایط اگر با زائو برخورد مناسب عاطفی و همکاری همه جانبه انجام نشود، این تشویشهای خلقی تبدیل به افسردگی بعد از زایمان میشود. مادران مبتلا به افسردگی پس از زایمان اعصاب تحریک شدهای دارند، مدام احساس بیپناهی میکنند و به هر بهانهای اشک میریزند.
علائم افسردگی بعد از زایمان که ممکن است به جنون بعد از زایمان منتهی شود شامل «خستگی مداوم، لذت نبردن از زندگی، احساس بیعاطفگی و بیحسی مطلق، دوری کردن از حلقه دوستان و خانواده، بیتفاوتی نسبت به سلامت خود و بچه، نداشتن میل جنسی، احساس شدید شکست و ناکارآمدی و نوسانات شدید خلقی» است.
به مادران توصیه می شود که بهتر است بعد از زایمان به محض اینکه احساس کردند همه رویاهایشان بر باد رفته یا اینکه کلاه گشادی سرشان رفته است و یا اینکه حس پژمردگی و عدم نشاط و پوچی کردند، به دکتر روانپزشک مراجعه کنید.
کارشناسان معتقدند خستگی ناشی از نگهداری یک کودک تازه به دنیا آمده و بیخوابیهای مفرط به این ناراحتی روانی دامن میزند. فشار ناشی از تعدد وظایف، کم غذایی یا بد غذایی و نداشتن فرصت برای توجه به خود، مادر را از پا میاندازد.
در این شرایط بزرگترین کمکی که مادران افسرده میتوانند دریافت کنند همراهی اطرافیان برای نگهداری کودک است. ۲۰ تا ۳۰ درصد مادران تا یکسال بعد از زایمان در این افسردگی باقی میمانند وعده معدودی که هیچ گونه کمکی دریافت نمیکنند تا سالهای سال با دامنه این افسردگیهای دهشتبار همسفر میشوند. بیتوجهی برای همراهی به زائو و عدم درمان به موقع میتواند منجر به فجایعی از این دست شود:
«زن جوانی که نوزاد ۱۶ روزهاش را با ۲ ضربه چاقو در مشهد به قتل رساند، هنوز در بیمارستان بستری و قادر به تکلم نیست. به گزارش روزنامه خراسان، ماجرای این جنایت از آنجا آغاز شد که کادر درمانی بیمارستان شهیدهاشمینژاد در تماس با پلیس از مرگ نوزادی که با ضربات چاقو مجروح شده بود، خبر دادند».
ماموران انتظامی اطلاع دادند که پدر نوزاد که در بیمارستان حضور داشته پس از مرگ فرزندش متواری شده است. در تحقیقات مشخص شد که مادر کودک پس از وارد کردن ضربات چاقو به بدن نوزاد، اقدام به خودزنی کرده و به بیمارستان ۲۲بهمن مشهد منتقل شده و قادر به پاسخگویی به بازجوییهای پلیس نیست.
نتیجه تحقیقات نشان داده که مادر ۱۸ ساله به دلیل افسردگی پس از زایمان دست به این عمل جنایتکارانه زده است».
اگر افسردگی پس از زایمان را درمان نکنیم به جنون منجر میشود
خانم سیمین صبری، روانپزشک ساکن نروژ در این باره میگوید: «خشم بعد از زایمان را جدی بگیریم چون ممکن است به جنون پس از زایمان منجر شود و نتایج دردناکی به بار آورد.»
این روانپزشک در این باره میافزاید: «در نروژ- کشوری که من در آن زندگی میکنم – هر سال، حدود ۳۰۰۰ تا ۹۰۰۰ زن پس از تولد نوزادشان با غم و اندوه و افسردگی روبرو میشوند.»
او با اشاره به اینکه «حدود یک سوم افسردگیهای بعد از زایمان در دوران بارداری آغاز میشود»، در این باره میافزاید: متاسفانه به عللی نامعلوم، «افسردگی دوران بارداری» به اندازه افسردگی بعد از زایمان در علم روانپزشکی جا باز نکرده است.
«نیلوفر. س» در باره تجربه خشمها و افسردگیهای بعد از تجربه زایمانش میگوید: «قبل از زایمان و درطول دوران بارداری بسیار آرام بودم، برنامههای دلپذیری برای خودم و کودکم در ذهنم طراحی کرده بودم. کودکم کاملا خودخواسته بود. وقتی بچه به دنیا آمد و من بعد از نه ماه بارداری و کم خوابی با حجم زیادی از مسئولیتهای انباشته شده در غربت و دور از خانواده مواجه شدم و دیدم که هیچ کس نیست تا کمکم کند و باری از روی دوشم بردارد و حتی فرصت دستشویی رفتن و غذا خوردن پیدا نمیکنم به تدریج حس کردم توان ادامه این وضعیت را ندارم. به حدی که گاهی دلم میخواست بمیرم.
هم بیتابانه عاشق بچه بودم و هم گاهی که نوزادم یک سره جیغ میکشید به راحتی حس میکردم حال و روز مادرانی که در شرایط مشابه به کودکشان آسیب میزنند را درک میکنم. به هیچ وجه از مسئله کودک آزاری دفاع نمیکنم اما به نظر من بیشتر از مادری که بر علیه کودکش دست به خشونت میزند، پدریا اطرافیانی قابل شماتند که در نگهداری کودک تازه به دنیا آمده، شرایط زن زائو را درک نمیکند.
آرزومند آن بودم که همسرم درک کند که من در چه وضعیت دشوار جسمی و روانی قرار دارم و با من همدلی و همراهی داشته باشد، نه اینکه با رفتارش و حرفهایش باعث تشدید فشار و عصبانیت بیشتر بشود. شماتت کردن و سرزنش کردن مادر او را سردرگمتر و عصبیتر میکند.
بعضی وقتها احساس میکردم اگر اسلحه داشتم به طور قطع و یقین توی مغزم شلیک میکردم. احساس میکردم دقیقا در مرز جنون قرار دارم. مدام بیدلیل گریه میکردم دستها و پاهایم ذق ذق میکردند ، پشتم بیحس میشد. بیخوابی مفرط و طولانی از پا درم می آورد چون نه فقط شبها باید از کودکم نگهداری میکردم که در طول روز هم درساعتهای محدودی که بچه میخوابید تازه به یاد انبوه کارهای انجام نداده و خانه بهم ریخته میافتادم».
دکتر سیمین صبری حالات هیجانی مادر پس از تولد را به سه دوره تقسیم میکند که دوره نخست به دوره «اشک زائو» مشهور است.
او میگوید: «در روزهای پس از زایمان، بسیاری از مادران به راحتی به گریه میافتند. این یک دوره خاص است که با نوسانات روحی و خلقی همراه است. اشکهای مکرر مادران در روزهای پس از زایمان یک وضعیت احساسی نرمال و گذرا است که ۵۰ تا ۸۰ درصد مادران جدید را درگیر میکند.»
به گفته او «طول مدت اشک زائو به مدت دو تا سه روز است علت اصلی آن عوامل هورمونی است. اشک بعد از زایمان همچنین میتواند به عنوان یک واکنش ناشی از خستگی پس از یک دوره تنش و اضطراب، ترس از زایمان و ترس از اینکه کودک سالم است یانه؟ اتفاق بیافتد. کم خوابی نیز عامل موثری است که بیشتر زنان در دوران آخر بارداری از آن رنج میبرند».
این روانپزشک، مرحله دوم نوسانات خلقی مادر را “افسردگی پس از زایمان” میداند و میگوید: «در این شرایط مادر افسرده ممکن است به نیازهای کودک و مراقبت از او کاملا بیتفاوت باشد و از شیردهی تا تر و خشک کردن بچه اوامری غیر ممکن و طاقت فرسا برایش جلوه میکند.
حتی بارها دیده شده است افکاری خطرناک از جمله نابود کردن خود یا کودک نیز از سر بیمار گذشته یا به آن مبادرت ورزیده است. بسیاری مادران از احساس گناه شدید رنج میبرند چون آن انتظاری را که از احساس مادرانه از او انتظار میرود در قبال کودک خود احساس نمیکنند.
در این شرایط به جای کمک کردن به مادر، سرزنش کردن او و زیر سوال بردن قابلیتهای مادرانهاش میتواند تاثیرات بسیار نامطلوبی داشته باشد.
این روانپزشک بر این باور است که «رویدادهای مهم زندگی، مثل تولد کودک میتواند منجر به بروز اختلال دو قطبی (که قبلا جنون ادواری نامیده میشد) شود، روان پریشی پس از زایمان یک واکنش حاد روانی است که معمولا در طول هفته اول بعد از تولد رخ میدهد. وضعیت اغلب بیماران به شکلی است که نیاز به بستری در بخش روانپزشکی دارند.
افسردگی عمیق یا تحریک پذیری غیر معمول (شیدایی) و هذیان (عدم ارتباط یا قطع ارتباط با واقعیت و یا عدم تعلق به واقعیت از نظر زمان، مکان یا شخص)، بخشی از نشانههای افسردگی بعد از زایمان است. روان پریشی پس از زایمان نیز ممکن است یک تصویر بالینی اسکیزوفرنی بدون بالا و پایین رفتن خلق و خو ایجاد کند.
خطر ابتلا به سایکوز بعد از زایمان ۲۰ تا ۲۵ بار بیش از دیگر دوران معمولی زندگی است. اما همچنان این رقم به یک – دو زن از هر هزار زن محدود است و این در اکثر فرهنگها ثابت است اما نباید فراموش کرد که عواملی چون استرس، خواب و عوامل روانی – بیولوژیک در هر خانواده فرق میکند و احتمال ریسک را افزایش میدهد».
خوشبختانه بنا به نتایج تحقیقات انجام شده، جنون پس از زایمان پدیده نادری است و به ضربه ناشی از یک اتفاق دهشتبار روانی شباهت دارد.